
دوستان برگشتم با پارت۴. اگه پارت ۱و ۲و۳ رو ندیدید برید ببینید چون بهم ربط داره. پارت چهار رو با دختر دایی ام که مثل خواهرم هست نوشتم.
داستان از زبان لیدی باگ هست.کت نوایر داشت بهم یه چیزی میگفت که یه لحظه رد ایول پشت سرش بود که بلندش کرد هرچی سعی کردم از دست رد ایول نجاتش بدم ولی فایده ای نداشت اون داشت معجزه گرش و رو میگرفت که از کلرکلیزمش استفاده کرد، رد ایول گفت:((شما چقدر احمق هستید آخه من صبر میکنم تا زمانش تموم شه بعد که برگشت به حالت اصلیش معجزه گرش رو به راحتی ازش میگرم.))
گفتم:(( عمرا بذارم.)) خیلی سعی کردم که کت نوایر نجات بدم ولی نشد، انقدر سعی کردم که کت نوایر گفت:(( بانوی من فقط ۳۰ ثانیه مونده.)) گفتم:((کت نوایر خودت نمیخوای سعی کنی؟))گت نوایر گفت:((بانوی من یه فکری دارم که بیام از اینجا بیرون تو هم خودتو آماده کن.))کت نوایر با دمش قل قلیکش کرد و از دست رد ایول بیرون اومد
من گفتم:((لکی چارن.)) باورم نمیشه یه خودکار باید بااین چیکار کنم؟، کت نوایر داشت میومد پایین و چاره ای نداشت برای اینکه هویتش فاش نشه دستش رو بذاره رو زمین وما رفتیم زیر زمین، وقتی به زیر زمین رفتیم دیدم آدرین جلومه،
باورم نمیشه کت نوایر آدرینه یعنی من این همه وقت داشتم در خواست آدرین رو رد میکردم تو تعجب بودم که گوشوارم صدا داد گفتم:(( من باید برم.)) آدرین دستمو گرفت و گفت:(( لیدی باگ من تصادفی هویتت رو فهمیدم.))
گفتم:(( چی؟! شوخی میکنی نه؟!)) آدرین گفت:(( نه تو مرینتی.)) گفتم:((وایییی نه.)) آدرین گفت:(( اتفاقی است که افتاده.)) گفتم:((آدرین منو ببخش تقصیر من بود که مراسم عروسیت بهم خورد.)) آدرین گفت:(( برای حرف زدن باهم وقت زیاده، باید تمرکز کنیم رو رد ایول.))گفتم:((حق باتوععه.)) من و آدرین به پلگ و تیکی غذا دادیم و دوباره تبدیل شدیم به کت نوایر و لیدی باگ.
گفتم:(( آماده ای کت نوایر؟)) کت نوایرگفت:(( آره.)) گفتم:(( ما باید یه را حلی پیدا کنیم تا بفهمیم آکوماش کجاست؟)) کت نوایر گفت:(( آخه چجوری این شرور خیلی قوی هست؟)) گفتم:(( آره ولی ما همیشه با هم سخترین شرور ها رو شکست دادیم مگه نه؟)) کت نوایر گفت:((آره این بارم موفق میشیم من مطمعانم .))
من و کت نوایر یه نقشه کشیدیم و رد ایول رو شکست دادیم و همه چیز رو به حالت عادی بر گردوندیم. من میخواستم لوکا رو ببرم به خانه اش که کت نوایر دستم رو گرفت و آروم گفت:(( لیدی باگ بعد از اینکه لوکا رو رسوندی بیا بریم روی پشت بامی که بهم گفتی یه نفر دیگر رو دوست داری و با هم صحبت کنیم راجب این چند سال که باهم بودیم.))
گفتم:(( معلومه که میام.))رفتم لوکا رو رسوندم و رفتم تو اتاقم و برگشتم به حالت عادی و گفتم:((واییی تیکی باورم نمیشه یعنی این چند سال آدرین پشت این نقاب بوده، یعنی این چند سال با آدرین پاریس رو نجات دادم!)) تیکی گفت:(( مرینت شما نباید هویت همو بدونید.))
گفتم:(( آره حق با توععه ولی اتفاقی بود قول میدم که هیچ اتفاقی نمی افته.)) تیکی گفت:(( امیدوارم، نمیخوای بری؟)) گفتم:(( واییی داشت یادم میرفت.))ووقتی رفتم اونجا کت نوایر رو دیدم که با یه شاخه ی گل نشسته بود. سرم رو گذاشتم رو شونه اش صورتش قرمز شد، گفتم:((کت نوایر من باورم نمیشه که تو آدرینی.)) کت نوایر گفت:(( منمم نمیدونستم تو لیدی باگ هستی و من از اونجایی که جی پی اس گذاشتم تو کیفت فهمیدم و هنوزم باورم نمیشه.)) گفتم:(( واقعا؟! مگه جی پی اس گذاشتی تو کیفم؟! اگه هم گذاشتی چرا بهم نگفتی؟!))
کت نوایر گفت :(( آره وقتی که کیفت افتاد پایین جی پی اس گذاشتم توش که هر جا رفتی قایم شی بدونم و اگه رد ایول اومد سراغت بهت اطلاع بدم که بری یه جای دیگه قایم شی و بهت نگفتم که رد ایول نفهمه، لیدی باگ من عروسیم رو قطعا برای همیشه بهم میزنم چون تو تنها کسی هستی که دوسش دارم یعنی عاشقشم و بارها بهت گفتم ، تو هم عاشقمی؟ البته میدونم عاشق کت نوایر نیستی ولی آدرین چی؟)) بقیه داستان از زبان کت نوایر. بعد از اینکه حرفم تموم شد چند دقیقه مکث کردم تا ببینم جوابش چیه؟ بعد از اینکه حرفم تموم شد صبر کردم تا جواب بده. فکر کردم داره توی این ۱۰ دقیقه فکر میکنه ولی یه لحظه نگاه کردم بهش و دیدم که چشماشو بسته اولش فکر کردم خوابیده ولی هر چقدر صداش کردم جواب نداد و فهمیدم که بی هوش شده.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من هیچ جور خاصی نمیوینویسم و تنها راهنمایی که میتونم بهت بکنم اینه که خودت باش و چیزی که خودت دوست داری رو بنویس ولی حواست باشه تکراری نباشه
مثلاً تو همین است چی اخر همه داستان های میراکلس ازدواج مرینت و ادرین هست ولی من یه سوپرایز برای قسمت اخر نگه داشتم که مثل بقیه نشه
خودت باش فقط همین
مرسی از راهنمایی ات خیلی کمکم کردی❤پارت ۵رو برو بخون. بازم ممنون
به نظرم جای نادرستی بیهوش شد
داستانت معمولیه نه کاملا رمانتیکه و نه کاملا هیجانیه
خوبه ولی جذاب نیست به نظرم خیلی جای پیشرفت داره
ممنونننننن. آره این تازه اولش هست. پارت پنج بیشتر سعی میکنم که با کیفیت بیشتر کارکنم. ممنون که نظر دادی. داستان تو هم خیلی قشنگه. میشه لطفااا یکم راهنامیی ام کنی راجب داستان.
تو خیلی مغرور شدی چونکه حالا یه داستان پر طرفدار درست کردی داری به هر داستانی انتقاد میکنی در صورتی که میتونم بگم این داستا خیلی از داستان تو بهتره تو خودت هم این مدلی کات میکنی تازه میتونم بگم این نویسنده بهتر تو مینویسه تو خودت هم اخر یکی از داستان ها کت نوار افتاد از برج پایین تو فقط میخوای انتقاد کنی و بگی همچی بلدم بخاطر اینکه داستانت پرطرفدار شده در صورتی که داستان ایشون خیلی بهتر از داستان شماس
ازتو خواستم ناراحت نشی ولی شدی (: بد نیست ولی عالی نیست):
دوستان لطفا پیشنهاد بدید تا چند تا پارت ادامه بدم.؟
من میگم لایلا و کاگامی دست به یکی کنن یا فقط لایلا
اگه دوست ندارید کامنت نزارید اینجوری به نظر دیگران که دوست دارن بی احترامی میکنید. ولی به هر حال نظرتون محترمه.
به نظرم داری کش دارش میکنی سعی کن قسمت بعدی تمومش کنی اخه کش دار بشه کیفش میریزه
نظرت محترمه. ولی معلوم نیس که در قسمت های بعد شاید جذاب تر شه
ناراحت نشی ولی خیلی مزخرفه بی مزه و...
چطوری انتظار داری ناراحت نشم. و اگه هم دوست نداری کامنت نذار چون داری به نظر کسایی که دوست دارن بی احترامی میکنی