
در پارت اول فقط میخوایم با چهار تا از ایزد های ایران باستان آشنا بشیم

حداقل من وقتی واژه ایزد یا اسطوره رو میشنیدم همیشه اول یاد خدایان رومی و یونانی میفتادم...بیشتر ما دستکم چندتایی از ایزدان رومی و یونانی رو میشناسیم...چرا با ایزد های ایران خودمون آشنا نشیم؟ در پارت اول داستان چهار ایزد مهمتر ازنظر خودم رو باهم میخونیم🤍🩵
در روزگاری پیش از آفرینش، هیچ چیز نبود جز زروان، ایزد زمان بیکران. او نه نیک بود و نه بد، فراتر از هر دو، همچون سکوتی بیپایان که همه چیز را در بر میگرفت. زروان تنها بود و در دل اندیشید که فرزندی باید بیاورد تا جهان را بسازد و نظم را به هستی ببخشد. هزار سال نیایش کرد، اما لحظهای شک بر دلش گذشت: «آیا این تلاش بیهوده نیست؟» از این اندیشهی دوگانه، دو بذر در وجود او بسته شد؛ از ایمان و امید، اهورا مزدا زاده شد، روشن و نیک؛ و از شک و تردید، اهریمن برخاست، تاریک و ویرانگر. هنگامی که زمان زایش فرارسید، نخست اهریمن سر برآورد و با غرور گفت: «من نخستین فرزندم، پادشاهی جهان از آن من است.» زروان پیمان کرده بود که نخستین فرزندش فرمانروای هستی شود، پس ناچار پذیرفت، اما اندکی بعد اهورا مزدا در فروغ نور پدیدار شد و زروان دریافت که او فرزند راستین و برآمده از نیکباوری است. زروان برای حفظ پیمان خود به اهریمن گفت: «فرمانروایی جهان از آنِ تو خواهد بود، اما تنها نه هزار سال. پس از آن، اهورا مزدا بر همه چیز چیره خواهد شد و نیکی جاودانه میماند.» بدینگونه، زمان به دو بخش تقسیم شد؛ دوران محدود که میدان نبرد خیر و شر است، و زمان بیپایان که سرانجام به پیروزی نور خواهد انجامید. از دل زروان، این جدال آغاز شد؛ نبردی که سرنوشت جهان را تا ابد شکل داد، میان دو برادر، یکی از جنس روشنایی و دیگری از جنس تاریکی. (من این روایت رو هم شنیدم که زروان میگه هرکدوم از فرزند هام که زودتر بدنیا بیاد به جهان پادشاهی میکنه اهریمن این رو میشنوه و شکم زروان رو پا*ره میکنه تا زودتر بدنیا بیاد)
در آغاز، هنگامی که هنوز جهان شکل نگرفته بود، اهورا مزدا در روشنایی بیپایان میزیست. او سرچشمه خرد، نیکی و آفرینش بود؛ نیرویی که همه چیز از اندیشه و ارادهاش زاده میشد. اما در برابر او، برادر تاریکش اهریمن قرار داشت؛ نیرویی برخاسته از شک و تردید زروان، سرشار از پلیدی و نابودی. اهورا مزدا دریافت که این تاریکی روزی به جهان یورش خواهد برد، پس تصمیم گرفت هستی را بیافریند تا نیکی بتواند در برابر پلیدی بایستد. او نخست یاران جاوید خود، امشاسپندان، را آفرید؛ هر یک بخشی از وجود او و مظهر نیکیهای جهان بودند: بهمن اندیشه نیک، اردیبهشت راستی و آتش، شهریور شهریاری آرمانی، سپندارمذ فروتنی و زمین، خرداد کمال و آب، و امرداد جاودانگی و گیاهان. با یاری آنها، اهورا مزدا لایهبهلایه جهان را پدید آورد: آسمان را گسترد، آبها را روان ساخت، زمین را برپا کرد، گیاهان را رویاند، جانوران را آفرید و سرانجام انسان را از نور و خاک به وجود آورد؛ نخستین انسان، گیومرث، نماد زندگی و راستی بود. اما اهورا مزدا میدانست که اهریمن آرام نخواهد نشست. او به جهان تازش خواهد کرد و آفرینش را آلوده میسازد. پس با خرد خود نقشهای بزرگ طرح کرد: زمان را به دو بخش تقسیم نمود، نه هزار سال برای نبرد خیر و شر، و پس از آن جاودانگی برای نیکی. او در دل هر انسان، توانایی انتخاب و وجدان را گذاشت تا آدمی خود میان نیکی و بدی راهی برگزیند. چرا که تنها با یاری انسانها و کردار نیک آنان است که نور میتواند بر تاریکی چیره شود. و اینگونه، نبردی کیهانی آغاز شد؛ نبردی که سرنوشت جهان را رقم میزد، میان اهورا مزدا و اهریمن، میان روشنایی و تاریکی.
اهریمن از دل شک و تردید زروان زاده شد، تاریک و سهمگین. او بر خلاف برادرش اهورا مزدا، از روشنایی بیبهره بود و در ژرفای ظلمت پرسه میزد. از همان آغاز، در وجودش چیزی جز ویرانی، دروغ و کینه جریان نداشت. وقتی چشم گشود و جهان نور را دید، به خشم آمد و فریاد زد: «این نور از آنِ من نخواهد شد، آن را خاموش میکنم!» او نخستین کسی بود که بر اهورامزدا تاخت و اعلام کرد فرمانروایی را میخواهد. چون زودتر زاده شده بود، حق فرمانروایی برای مدتی به او رسید. اما اهریمن بهجای آفرینش، دست به ویرانی زد. هر چه اهورا مزدا ساخت، او میکوشید آلوده و تباه کند. اگر گیاهی رویید، آفت و خشکی فرستاد؛ اگر جانداری زاده شد، مرگ و بیماری را بر او نازل کرد؛ اگر راستی شکوفا شد، دروغ را بر ضد آن فرستاد. او سپاهی از دیوان و موجودات اهریمنی گرد آورد: دیو دروغ، دیو خشم، دیو آز، دیو مرگ… همه فرزندان و یاران او بودند تا در برابر سپاه نور بایستند. اهریمن جهان را میدان نبرد خود کرد و سوگند خورد که نور را تا آخرین لحظه خاموش کند. اما سرنوشت از پیش نوشته شده بود. زروان فرمان داده بود که فرمانروایی اهریمن تنها نه هزار سال دوام خواهد داشت. پس از آن، دوران او به پایان میرسد و اهورا مزدا بر همهچیز چیره خواهد شد. اهریمن با همهی خشم و تاریکیاش، محکوم به شکست است، اما تا آن زمان میجنگد؛ چرا که وجود او چیزی جز دشمنی با نور نیست. و اینگونه، اهریمن نماد تاریکی ابدی شد؛ نیرویی که همیشه در کمین است، در دل آدمیان وسوسه میکارد و در کنار نور، سایهای همیشگی میآفریند.
میترا از نخستین روزهای آفرینش همراه نور بود؛ ایزدی که از دل فروغ خورشید زاده شد و پاسدار پیمان، دوستی و راستی گردید. او هیچگاه خواب به چشمش نمیآمد، چرا که باید همیشه بیدار میماند تا بر همه جهان بنگرد. چشمان تیزبینش همهجا را میکاوید و هیچ دروغ و خیانتی از نگاه او پنهان نمیماند. میترا داور میان انسانها بود؛ هرکس پیمان میبست، میدانست اگر آن را بشکند، نگاه خشمگین مهر بر او خواهد افتاد. او نگهبان عهدها، حامی راستی و دشمن سوگند دروغین بود. بر فراز بلندترین کوهها میایستاد و بر دشتها مینگریست تا هیچکس نتواند در تاریکی دروغ بگوید و بیکیفر بماند. اما میترا تنها نگهبان پیمان نبود؛ او ایزد خورشید هم بود، نوری که بر جهان میتابید و زندگی را گرم میکرد. هر صبح که خورشید از دل افق برمیآمد، این نیروی مهر بود که بر زمین میریخت و سیاهی شب را میشکست. از این رو، سپاهیان و جنگاوران او را یاور خود میدانستند؛ چرا که با تابش او، امید و پیروزی در دلشان زنده میشد. در دل میترا، جنگی همیشگی علیه تاریکی جریان داشت. او هرگز از اهریمن و دیوان روی برنمیگرداند؛ با نیزهی نورین خود در برابر دروغ و ستم میایستاد و پیمان بست که هیچگاه اجازه ندهد تاریکی سراسر زمین را فراگیرد. با گذر زمان، پرستش میترا از مرزهای ایران فراتر رفت. نام او به سرزمینهای دور رسید، تا جایی که در روم باستان، آیین مهرپرستی یکی از بزرگترین آیینها شد. سربازان رومی در غارها و نیایشگاههای پنهانی، به یاد او گرد هم میآمدند و با خون گاوی که نماد باروری و زندگی بود، پیمانهای جاودانه میبستند. میترا همیشه همان ماند: نگهبان نور، پاسدار پیمان و ایزدی که هیچ دروغی از نگاهش پنهان نمیماند. نوری جاوید که هر روز، با طلوع خورشید، دوباره بر جهان میتابد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ناظر بودم