
پارت دوم داستان از آن مرداد

پارت دوم نمیدونم چرا اون شب حس عجیبی داشتم، انگار چیزی منتظرم بود… یا شاید کسی. هنوز پام درست نشده بود، با اون عصای لعنتی بین جمعیت راه میرفتم، نورهای زرد و آبی روی دیوارا پخش شده بود، بوی قهوه و عطر تلخ آدمها قاطی شده بود. وسط اون همه چهرهی آشنا و غریبه، یه نگاه بود که نمیذاشت چشمام آروم بگیره… نمیدونم از کی اونجا بود، ولی وقتی نگاهم خورد بهش، انگار صدای دنیا قطع شد. یه دختر با موهای باز، لباس ساده ولی خاص. نگاش یهجور خاصی بود، مثل کسی که هزار تا راز داره ولی بلد نیست پنهونشون کنه. خودمو زدم به بیخیالی، خواستم برم کنار، ولی یه چیزی تو نگاش گیر کرد تو دلم… یه حس لعنتی که نمیذاشت تکون بخورم. تا اومدم ازش چشم بردارم، یه لبخند محو زد. نه اون لبخندایی که تمرینشدهان، یه لبخند واقعی… از اونایی که یه ثانیه طول میکشن ولی تا مدتها از یادت نمیرن. اونجا بود که فهمیدم، یه چیزی شروع شده. یه چیزی که شاید نباید، ولی شده بود. همه چی از همون مرداد شروع شد...
داشت لیوان قهوهشو تو دست میچرخوند، همونقدر آروم، همونقدر بیخیال. رفتم سمت میز کناری، وانمود کردم دنبال کسیام. صدای موزیک ملایم فضا رو پر کرده بود، اما ذهنم فقط روی یه فرکانس تنظیم شده بود: اون. یه لحظه برگشت. نگاهمون قفل شد. نه اون نگاهای کوتاه و تصادفی... یه نگاه طولانی، واقعی، از اونایی که انگار یه مکالمهی کامل بین دو نفره، بدون یه کلمه حرف. لبخند زد، گفت: – تو هم از اونایی هستی که میان اینجا که تنها نباشن، نه؟ یه لحظه مکث کردم. گفتم: – نه… من از اونام که میان اینجا تا بفهمن هنوز تنها بودن قشنگتره یا نه. خندید. یه خندهی نرم، از ته دل، بینقش و ادا. گفت: – جالبه، پس هنوز نفهمیدی؟ – شاید... یا شاید هنوز دلیلشو پیدا نکردم. لیوانش رو گذاشت رو میز. یه لحظه نگاش کرد، بعد گفت: – شاید لازم نیست دنبال دلیل بگردی، بعضی حسها فقط باید تجربه شن، نه تحلیل. نمیدونم چرا اون جملهش خورد توی دلم. یه لحظه ساکت شدیم. فقط صدای موزیک، صدای نفسهامون، و حس یه چیزی که تازه شروع شده بود. اسمش رو پرسیدم، گفت: – مدیسا. و وقتی اسممو پرسید، یهجوری نگاهم کرد انگار اسمم براش مهمه، نه صرفاً یه معرفی ساده. گفتم: – ارمین. لبخند زد و گفت: – معلومه ارمینی... یه جور خاصی توی لحن و نگاهت هست که هم مغروره، هم خسته. خواستم چیزی بگم، ولی صدام درنیومد. فقط نگاهش کردم. اون لحظه حس کردم دارم دوباره یاد میگیرم دیدن یعنی چی.
امیدوارم لذت برده باشید ، و با کامنت ها و لایک هاتون باعث دلگرمی ما باشید
با تشکر از تیم تستچی🙏💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ناظر بودم