رفتم و توی خیابون رو نگاه کردم 🤦♀️🤦♂️🤦♀️🤦♂️ امیلی با یه دوچرخه گنده روی زمین افتاده بود. من : امیلی چرا اینجایی، این دوچرخه رو از کجا آوردی؟ من امیلی رو بلند کردم و ادرین دوچرخه رو. امیلی به اونور خیابون اشاره کرد که یک نفر داشت می دویید این سمتی. امیلی : از اون آقا. 😨😨
من دوچرخه رو به اون مرد برگردوندم. و گفتم باشه من با معلمم حرف می زنم تا تو بتونی بیای. بعد از کلی کلنجار رفتن با خانم مندلیف بالاخره اون تونست بیاد و پیش من نشست. امیلی (با داد) : وااای چقد درساتون سخته ! :(
سرش داد کشیدم و گفتم : خوب وقتی از کلاس سوم پا میشی میای کلاس دهم همین میشه دیگه! 😠😠
همون موقع کلاس از خنده ترکید! 🤣😂🤣😂🤣😂
واییییی واقعااااا عالیهههه مشتاق خواندن پارت ۴ هستم
راستی ج چ: رز یا جولیکا یا الکس😍
عالیه
راستی تست بعدیم تبلیغ داستان های میراکسه داستانت رو تبلیغ کردم
ممنوووووووونم 😊😊😊😊😊❤
داستان عالیه به تستتام همگی سر بزنید تا یه خبر خوب بدم
👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻 اوکی حتما