
توی این پست راجب فرانک سلاک صحبت کنیم ، مردی که لقب خوش شانس ترین بد شانس جهان رو ازآن خودش کرده .

فرانک سلاک (Frane Selak) در سال ۱۹۲۹ در کرواسی متولد شد. او یک معلم موسیقی ساده بود که زندگیاش تا سالها کاملاً معمولی پیش میرفت. اما سرنوشت تصمیم گرفت او را به یکی از عجیبترین شخصیتهای قرن تبدیل کند. او نه فضانورد بود، نه دانشمند، نه قهرمان ورزشی. اما چیزی داشت که کمتر کسی دارد: مجموعهای از نجاتهای معجزهآسا از مرگ. در طول زندگیاش، هفت بار در موقعیتهایی قرار گرفت که اکثر انسانها در آنها جان خود را از دست میدهند. اما فرانک هر بار به طرز باورنکردنیای نجات یافت.

در یک روز سرد زمستانی، فرانک سلاک سوار قطاری شد که از زاگرب به دوبروونیک میرفت. قطار به دلیل نقص فنی از ریل خارج شد و مستقیماً به داخل رودخانه یخزده سقوط کرد. در این حادثه دلخراش، ۱۷ نفر جان باختند. فرانک با شکستگی دست و سرمازدگی شدید، توسط یک نفر محلی نجات یافت. این اولین باری بود که مرگ به او نزدیک شد، اما او از چنگال آن گریخت. خودش بعدها گفت: «فکر کردم این بدترین اتفاق زندگیام بود. نمیدانستم تازه شروع شده!»

یک سال بعد، فرانک تصمیم گرفت برای دیدار با خانوادهاش از هواپیما استفاده کند. این اولین پرواز زندگیاش بود. در میانهی پرواز، درب هواپیما بهطور ناگهانی باز شد و فشار هوا باعث شد فرانک به بیرون پرتاب شود. در حالی که هواپیما سقوط کرد و ۱۹ نفر کشته شدند، فرانک روی یک انبار کاه در مزرعهای فرود آمد و فقط چند خراش برداشت. او بعدها گفت: «از آسمان افتادم، اما زمین مرا در آغوش گرفت.»

در سال ۱۹۶۶، فرانک سوار اتوبوسی بود که در جادهای کوهستانی حرکت میکرد. به دلیل باران شدید، اتوبوس لغزید و به داخل رودخانه سقوط کرد. ۴ نفر در این حادثه غرق شدند. اما فرانک با شنا کردن خود را به ساحل رساند. او گفت: «آب همیشه میخواست مرا ببرد، اما من بلد بودم با جریان بجنگم.»

در یک روز معمولی، فرانک در حال رانندگی بود که متوجه شد دود از زیر کاپوت ماشینش بلند میشود. چند ثانیه بعد، ماشین آتش گرفت. او سریعاً از خودرو خارج شد و تنها چند قدم دور شده بود که ماشین منفجر شد. اگر فقط چند ثانیه دیرتر واکنش نشان میداد، شاید دیگر زنده نبود.

سه سال بعد، فرانک یک ماشین جدید خرید. اما این بار هم بخت با او یار نبود. در حین رانندگی، سیستم تهویه خودرو دچار نقص شد و روغن داغ از موتور به داخل کابین پاشید. موهایش سوخت، اما خودش باز هم جان سالم به در برد. او با شوخی میگفت: «ماشینها با من دشمنی دارند، اما من هنوز زندهام!»

در سال ۱۹۹۵، فرانک در حال عبور از خیابان بود که اتوبوسی با سرعت به سمتش آمد. او نتوانست کاملاً از مسیر خارج شود و اتوبوس به او برخورد کرد. با وجود شدت ضربه، فقط جراحات سطحی برداشت. پزشکان گفتند که استخوانهایش مثل فولاد هستند!

در یکی از سفرهای جادهای، فرانک برای جلوگیری از برخورد با کامیونی که به سمتش میآمد، فرمان را چرخاند و ماشینش از جاده منحرف شد. او از پنجره به بیرون پرتاب شد و به شاخه درختی در لبه پرتگاه آویزان شد. ماشینش ۹۰ متر سقوط کرد و کاملاً نابود شد. فرانک، بدون کمربند ایمنی، از مرگ گریخت. این حادثه مثل صحنهای از فیلمهای اکشن بود.

در سال ۲۰۰۳، دو روز پس از تولد ۷۳ سالگیاش، فرانک بلیت لاتاری خرید و برنده ۹۰۰٬۰۰۰ یورو شد. او با این پول خانهای خرید، یک قایق تهیه کرد و برای پنجمین بار ازدواج کرد. بعد از سالها فرار از مرگ، بالاخره زندگی لبخند زد.

فرانک در سال ۲۰۱۰ تصمیم گرفت بیشتر پولش را به خانواده و دوستان ببخشد. او گفت: «پول خوب است، اما من چیزهای مهمتری در زندگی دارم. مثل زنده بودن!» او زندگی سادهای را انتخاب کرد و تا پایان عمر در آرامش زندگی کرد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
My life core:
Me too
چرا حمایت نمیشه💔
اوکیه باو
عالی بود🌚
به به پست جدید😃