
هنر،زبانی مشترک میان بشریت؛زبانی که محدودیت به مرز و فرهنگ و حتی زمان را نیز مینوردد. نقاشی و موسیقی دو مورد مهم از این هنر ها هستند. اگر چه این دو هنر متفاوت هستند اما پیوندی عمیق میان این دو هنر قرار دارد. رنگ ها میتوانند معادل صدا باشند و صدا ها نیز میتوانند تصویر سازی کنند. همین هم ارزی باعث میشود که از خود بپرسیم:اگر رنگ ها صدا داشتند نقاشی های معروف تاریخ چه آهنگی میشدند؟

رنگ بهعنوان صدا: پیوند میان دیدن و شنیدن بحث دربارهی ارتباط میان صدا و رنگ، سابقهای طولانی در تاریخ اندیشه دارد. فیلسوفان یونان باستان بر این باور بودند که جهان بر اساس هارمونی و تناسب ساخته شده است؛ هارمونیای که هم در موسیقی و هم در رنگها قابل مشاهده است. در دوران مدرن، نقاشی به نام واسیلی کاندینسکی معتقد بود که رنگها میتوانند حسهای شنیداری ایجاد کنند. مثلاً رنگ زرد صدایی شبیه ترومپت دارد و آبی تیره میتواند مثل صدای عمیق ویولنسل باشد. از منظر روانشناسی نیز، رنگ و صدا هر دو بر احساسات انسان اثر مشابهی دارند. کافی است گوش بسپاریم تا «آهنگ رنگها» را بشنویم

مونالیزا (Leonardo da Vinci) → موسیقی کلاسیک آرام و رازآلود مونالیزا مشهورترین چهرهی تاریخ هنر است. لبخند نیمهپنهان او قرنهاست ذهن بشر را مشغول کرده است. نگاه نافذ، حالت آرام چهره و پسزمینهی محو نقاشی، همگی فضایی پر از رمز و راز میسازند. اگر این تابلو صدا داشت، بدون شک به صورت یک قطعهی کلاسیک آرام و مینیمال با سازهایی چون پیانو و ویولن شنیده میشد. دلیل این انتخاب آن است که موسیقی کلاسیک آرام میتواند همان سکوت پرمعنای تابلو را بازنمایی کند. هر نُت مانند یک نگاه، کوتاه اما پر از عمق. ویولن، با صدای کشیده و رازآلود خود، میتواند لبخند مرموز مونالیزا را به گوش تبدیل کند

شب پرستاره (Vincent van Gogh) → موسیقی جاز آزاد یا پستراک پرانرژی ونگوگ در «شب پرستاره» نهتنها آسمان، بلکه روح پرتلاطم خود را نقاشی کرده است. خطوط چرخان، رنگهای درخشان و ضربات قلم پرانرژی نشاندهندهی جهانی در حرکت است. موسیقی مناسب برای این تابلو باید پر از ریتم، شور و بیقراری باشد، چرا که انگار ستاره ها در حال رقص هستند.جاز آزاد با بداههنوازیهای بیقاعده یا پستراک با صداهای انفجاری و اوجهای ناگهانی، بهترین انتخاب است. همانطور که ستارهها در تابلو میرقصند، صداها نیز در این موسیقی میچرخند و از نظم خارج میشوند تا آشوبی زیبا بسازند

جیغ (Edvard Munch) → موسیقی متال یا اکسپریمنتال پر از اضطراب تابلوی «جیغ» یکی از شناختهشدهترین نمادهای اضطراب انسان مدرن است. چهرهی وحشتزده، دهان باز و پسزمینهی موجدار، فریادی پر از اظطراب را به تصویر میکشد. اگر این تابلو به موسیقی تبدیل شود، بیشک قطعهای متال سنگین یا اکسپریمنتال خواهد بود. صداهای خشن، بیقاعده و پر از تیزی بهترین معادل برای فریاد خام و دردناک تصویر هستند. این موسیقی، شنونده را دچار همان احساس اضطراب و بیپناهی میکند که مونک در نقاشیاش به نمایش گذاشته است

ناهار روی چمن (Édouard Manet) → موسیقی فرانسوی ملایم «ناهار روی چمن» تصویری از یک صحنهی روزمره است: چند نفر در فضای باز نشستهاند و ناهار میخورند. فضای تابلو ساده، طبیعی و صمیمی است. موسیقی مناسب برای این اثر باید سبک و شاد باشد، درست مانند هوای بهاری. موسیقی فرانسوی ملایم با سازهایی چون آکاردئون و فلوت، بهترین هماهنگی را دارد. همانطور که نور ملایم خورشید بر تابلو میتابد، ملودیهای سبک و سرزنده نیز بر روح شنونده مینشینن

تداوم حافظه (Salvador Dalí) → موسیقی سورئال و کشدار سالوادور دالی در «تداوم حافظه» ساعتهایی آبشده را به تصویر کشیده است؛ نمادی از زمان که معنای عادی خود را از دست داده است. در این تابلو، واقعیت و رؤیا در هم میآمیزند. اگر رنگهای این تابلو صدا داشتند، ما قطعهای سورئال با سینتیسایزر و ریتم کند و کشدار میشنیدیم. صداها باید به گونهای باشند که مرز میان خواب و بیداری را محو کنند. ملودیهایی طولانی و خمیده، دقیقاً همان حسی را منتقل میکنند که ساعتهای آبشده به چشم میدهند: لغزش زمان

زایش ونوس (Botticelli) → موسیقی باروک و عاشقانه «زایش ونوس» یکی از شاهکارهای دورهی رنسانس است. الههی عشق و زیبایی از صدف بیرون میآید و فضایی شاعرانه و اسطورهای خلق میشود. موسیقی مناسب این تابلو، باروک است؛ موسیقیای پر از شکوه و آرامش که با سازهایی چون هارپ و ویولن، حس رمانتیک و الهی تابلو را تقویت میکند. صدای نرم هارپ، حرکت امواج دریا را تداعی میکند و ملودی ویولن، همان لطافت ونوس را به گوش شنونده میرساند

گرنیکا (Pablo Picasso) → موسیقی صنعتی و کوبشی «گرنیکا» فریاد اعتراض پیکاسو علیه فجایع جنگ داخلی اسپانیاست. این نقاشی پر از هرجومرج، ترس، مرگ و ویرانی است. هیچ موسیقیای بهتر از صنعتی یا درام کوبشی نمیتواند این خشونت و نابسامانی را منتقل کند. صداهای مکانیکی، ضربات سنگین درام و ناهماهنگی آگاهانهی موسیقی صنعتی، دقیقاً همان هرجومرج و درد بیپایانی را بازتاب میدهد که پیکاسو در تابلو جاودانه کرده است
در آخر... رابطهی میان نقاشی و موسیقی، بیش از یک تشبیه شاعرانه است؛ این دو هنر، زبانهای متفاوتی برای بیان یک حقیقت مشترکاند: بیان احساس و تجربهی انسانی. اگر رنگها صدا داشتند، نقاشیهای معروف تاریخ نهتنها چشم ما را خیره میکردند، بلکه گوش ما را نیز تسخیر مینمودند
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
ممنون:)