کوکوترا و شایلین p1

عشق ،شهامت و زیبای 🎠💗

هممون در طول عمر خود گفتیم ، عشق دروغه ، وجود نداره یا الکیه ، اصلا یک چیز بی معنیه ولی روزی رسیده که هممون اونو تجربه کردیم. حالا چه خوب و یا چه بد بالخره ما این دوران زیبا رو حس کردیم. اما ما چند دسته آدم داریم که داستان عشق رو برامون تعریف میکنند:یکی عشق را محبت الهی بیان میکنه یکی عذاب الهی ،یکی صبر داره یکی شکیبایی نداره،یکی شاده یکی غمگین و درمانده.

اما در میان این همه هیاهو من یکی را میشناسم که داستان عشقش خیلی زیباست ، اصلا یکی از زیبا ترین لحظه های ثبت شده در تاریخه ، عشق یک دیو به یک شاهزاده خانم . یک سیاره دیگه با آدم های دیگه،همه وسایل و مایحتاج زندگی بروز و با کیفیت مناسب ولی آدم های اونجا مغز های کوچک زنگ زده داشتن . حکومت اونا پادشاهی بود ، ولی پادشاه حق انتشار قانون نداشت و این مردم بودند که قانونی را تصویب میکردند.

پادشاه داستان ما دو تا دختر داشت ، دختر اولش شایلین نام داشت،یک دختر گرم شجاع و عاقل،اون در هر جنگی حاظر بود و مانند یک پسر جوان و قوی از مردمش دفاع میکرد. شجاعت شایلین مورد احترام بزرگان بود،راستی شایلین یک مشکل داشت،اون وقتی به دنیا آمده بود چون مو های زرد و صورت پر از کک مک داشت مردم فکر میکردند که خورشید او را بوسیده و برای همین میخواستند شایلین را بکشند.

و اما خواهر کوچکش ، ریرا نام داشت ، دختری فضول پر حرف دروغگو سرشار از عشق و احساساتی که در حال بیرون ریختن بود،اون موقع حرف زدن همش آب میخورد چون تشنش میشد. ریرا به ول گردی و شیطنت علاقه داشت و بر عکس شایلین خیلی انرژی زنانه فعالی داشت . ریرا کمی حسود بود و نسبت به شایلین گارد داشت.