

سلام 😃 بریم واسه سال سوم تحصیل سارا ریدل در هاگوارتز😁
هری بخاطر مجنون گر ها بیهوش بود .سارا در اتاقک دیگری پیش مالفوی و دوستانش نشسته بود و دیلی پرافت میخوند که عکس سیریوس بلک رو دید یکدفعه بیهوش شد انگار دوباره همان اتفاق افتاده ولی این بار چیزی ندید، شاید هم فکر میکرد . بعد با صدای دراکو بیدار شد. دراکو : سارا . ... حالت خوبه ؟ سارا : چیز خواستی نبود فقط یه لحظه از هوش رفتم. دراکو : مطمئنی حالت خوبه؟ سارا : اره خوبم گفتم که مهم نبود .🙂 ناخودآگاه چشم اش به دست اش افتاد که در دست دراکو بود .کمی معذب شد و گونه هایش گل انداخت و نگاهی به دراکو انداخت او هم کمی سرخ شده بود سپس با عجله دست هم را ول کردند . پانسی از حرارت و خشم سرخ شده بود 😡🤣 در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه نفر دوم صف برای بوگارت ها بود . رون بوگارتش را مسخره کرد و بعد نوبت اوشد .
ناگهان عنکبوت اسکیتی تبدیل به یک مرد سفید با انگشتان لاغر و کشیده ، مو و دماغ نداشت و یک ردای سیاه به تن داشت . سارا به محض دیدن او رنگ ش پرید و شروع به لرزیدن کرد . او داشت نزدیک میشد . 😱سارا چوبدستی اش را با عجله بیرون کشید و گفت : ریدیکولوس ناگهان موهای دخترانه و بلندی دراورد و ارایش دخترانه کرده بود و ردایش هم به صورتی رنگ تغییر کرده بود خیلی بامزه شده بود .🤣 بعد از کلاس لوپین از اوخواست تا بماند و وقتی همه بیرون رفته بودند گفت : می تونم بپرسم که اون چه کسی بود ؟ سارا : نمیدونم. لوپین : چطور ممکنه کسی رو نشناسی و ازش بترسی؟ سارا :من اون رو توی یه رویا دیدم درواقعه مثل یه پیشگویی میمونه ولی نمیدونم چرا می بینمشون . لوپین : از کجا میدونی پیشگویی هست؟ سارا : آخه قبلا به واقعیت تبدیل میشدن مثل جنگ هری با باسیلیسک. لوپین : می تونی بهم بگی اینبار چی دیدی؟
سارا : من یه قبرستان رو دیدم که یه مرد که یه دست نداشت بود که صداش میکردن دم باریک . یه پسر با لباس زرد روی زمین بود فکر کنم هافلپافی بود و انگار مرده بود . اون موجود اونجا بود و هری لوپین : هری ؟ سارا : اره ساعد دستش زخمی بود انگار که یه مجسمه گرفته بودش و چوبدستی اش هم روی زمین بود . لوپین به فکر فرو رفت . لوپین : جدیدا بازهم از این رویاها دیدی ؟ سارا : .........
سالن . هرماینی: سارا. میای بریم کتابخونه؟ سارا : نه اخه ازمون ورودی کوییدیچ داریم . هرماینی: به نظر من کوییدیچ مسخره اس . سارا : ولی خیلی باحاله. خب باید برم برام ارزوی موفقیت کن! هرماینی: میدونم که موفق میشی! و خب سارا توی ازمون خیلی عالی بود و به عنوان مهاجم تیم اسلیترین انتخاب شد .اتاق در بید کتک زن. اسنیپ : من گفتم تو به دوستت کمک میکنی. ناگهان یک گرگ سفید وارد شد و اسنیپ را هل داد و او روی زمین افتاد. سپس گرگ تبدیل به یک ادم شد.(البته با لباس تبدیل شدا🙂) عجیب بود او ....او.. سارا بود .😳ولی سارا که آنیماگوس نیست . سارا با جادو چوبدستی هارو برداشت و انها را به دست ریموس و سیریوس داد .هرماینی دهانش بند امده بود.
بازگشت به خاطرات ریموس جان لوپین. لوپین : جدیدا بازهم از این رویاها دیدی؟ سارا : اره یه بار . توی قطار داشتم روزنامه می خوندم که عکس اقای بلک رو دیدم بعد یک دفعه توی یه خونه بودم شما بودید سیریوس بلک و هری و رون و هرماینی . یه کی دیگه هم بود اره ... خودشه همونی که دستش رو بریده بود ولی بهش میگفتید پیتر پتی گرو. لوپین : پتی گرو ؟ سارا : اره منم اوجا بودم داشتم میگفتم : اون دوستانش رو فروخت بعدشم یکی از انگشتانش رو برید و همه فکر کردن مرده. به نظرتون واقعیه ؟ یعنی واقعا سیریوس بلک کاری نکرده ؟ لوپین :دقیق نمیدونم ولی ممکنه . سارا : می تونیم مطمئن شیم . با نقشه غارتگر . لوپین : اره میشه ولی نمی دونم کجاست . وایسا.... تو از نقشه غارتگر خبر داری ؟ سارا : اره من پیداش کردم بعد ازم گرفتنش . الان فکر کنم دست جورج و فرده اخه اونا خیلی شر ن لوپین : اگه پیداش کردی بهم خبر بده . چند روز بعد . سارا : پروفسور ایناهاش . ببینید پیتر پتی گرو .
لوپین : پس اینهمه مدت درباره سیریوس اشتباه میکردیم . سارا : ولی میشه جبران کرد . گفتید اون یه انیماگوس موشه درسته و تو خوابگاه پسرهای گریفیندوره و تنها ویزلی یه موش داره پس اسکبرز ، پیتره! اون مدت هاست که با اونها زندگی میکنه. لوپین : تحلیل جالبیه . خب چطور میخوای جبران کنی؟ سارا : می تونیم اون موش رو بدزدیم اونوقته که تحویلش میدیم و اقای بلک ازاد میشه . لوپین : چطور بدزدیمش . سارا : باید در خوابگاه رو بزور باز کنیم چون رمزش رو نداریم ولی نمی تونیم چهره مون رو معلوم کنیم یا ناشناس بریم چون اونوقت همه فکر میکنن کار شما بوده .پس باید یه جوری شبیه خود بلک بشیم. لوپین : چه جوری ؟ سارا : من خیلی شبیه اون هستم فقط کافیه موهام رو کوتاه کنم و روی صورتم بریزم اونوقت توی تاریکی شب معلوم نمیشم ولی نمی تونم از چوبدستی استفاده کنم چون بعد از فرار از ازکابان چوبدستی تو بهت نمیدن پس باید تهدیدش کنم .
لوپین : ایده خوبیه. سارا : درضم مگه اقای بلک یه انیماگوس نیست خوب میتونه با پنجه اش چنگ بندازه . لوپین : ولی توکه پنجه نداری . سارا خودش را تبدیل به یک گرگ سفید کرد و بعد دوباره ادم شد .(👕👖) سارا : بانوی فربه ایقدر میترسه که فکر نمیکنه که با چی تهدیدش می کنم . لوپین : عالیه . بعدش تحویلش میدیم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
با اجازه ✋️
فقط یک ذره! (بررسی)
ناظرشششششش کیههههه😭😭😭
عالیه به نظر من خیلی خوب بود ادامه بده😁😁😁
مرسی😍 حتما😊
عالیییییییییییییییییییییی
😍❤