روایتی از آنها؛

روایتی از دوستانم... علایقشان بر توصیفشان، ممنون از نگاه زیباتون

عاش...قانه ترین صحنه زندگی، پرتو های آرام خورشید بر دیوار های سفید... میپرستمت قاصدک من

قلبی به وسطت اقیانوس ها، درخشان، زیبا، مطمئن، میدرخشی در چشمانم پسرک اقیانوسی من

شاید دیدنی ترین صحنه، خلق آسمان، ابر های گذرنده، عاش...قانه و محترم... تغییر او، جزوی از او دوستت دارم ابر من

گذر فصل ها، یادآور زمان، زیبایی سفید زمستان، سرخی پاییز، صورتی بهاری، زرد تابستونی، لبخند بزن، دختر فصل ها

زیبایی بی کران، آرامش من، نسیم سوزان بر پوست‌، این تویی، بهترین من، در آغوشم میگیرمت، پسرک برفی من

گل فریزیای من، رنگی و درخشان، بوی آرام و دل انگیز، همانند کل جهان، بی نقص و بی پروا این تویی.. آرامش من

شفاف و زیبا، بی ریا، مظهر زیبایی اعتماد، بی نقص و بی مشکل این تویی، گل اسکلتی من

میدانی؟ هرگز کشف نمی‌شوی.. نمی‌دانند از کجا این همه شگفتی را در خود داری... جهانیان به دنبال تو دختر کهکشانی من

می‌خوانم هر لحظه تو را در داستان هايم، نجات می‌دهی جهانیان را... از غمی بزرگ... مثالت عقربه هاست.. ولی خودت تیکه گاهی مطمئن... دختر عقربه ای من

روایت است از تو... در همه جا! می‌خوانند تو را... جزوی از علایق همگان... میدرخشی در تاریکی ای بلعنده.. این تویی.. ماه من