دختری با نام سوفی......................(پارت 8)

دختری امگا به نام سوفی دوستی به نام بئاتریكس دارد که از پشت به او خن...ر میزند.او معتقد میشود که ادم ها غیر قابل اعتمادهستند تا اینکه......

سوفی گوشی را در دستش گرفته بود و زل زده بود به صحنه اش. ناگهان به یاد آورد که رز توی تخت است و نمیتواند با گوشی اش کار کند.چون گوشی اش را گرفته بودند تا وقتی مرخص شد به او بدهند. با کف دست به پیشانی اش کوبید.چرا انقدر حواس پرت شده بود؟ نفس عمیقی کشید و سعی کرد تمرکز کند.سوال های زیادی داشت مثلا اینکه:بئاتریكس از کجا میدونست که رز بیمارستانه و تقصیر سوفیه؟ خودش به خودش جواب داد:خب معلومه شاید رفته بیمارستان تا یکی از اقوامشونو ببینه.

سوفی به یاد آورد که چند روز پیش بئاتریكس به او گفت که مادربزرگش به خاطر بیماری قلبی اش در بیمارستان بستری است و او هر شنبه به عیادت او میرود و امروز هم شنبه بود پس بئاتریكس به دیدن مادربزرگش رفته بود و رز را دیده بود. اما سوال اینجا بود که او از کجا فهمیده بود بستری شدن رز تقصیر سوفی است؟ سوفی هرچه فکر کرد نتوانست بفهمد او از کجا فهمیده اما حدس هایی میزد مثلا اینکه:بئاتریكس از دکتر پرسیده که چرا رز مریض شده است و او جواب داده: به خاطر رایحه ی بیش از اندازه سوفی بوده است یا اینکه بئاتریكس تمام اتفاق آنها را زیر نظر داشته است.

چند حدس دیگر هم میزد اما یکی از آنها از همه پررنگ تر بود.سوفی حدس میزد که ممکن است که بئاتریكس رز را مجبور کرده یا با وعده ی پول او را خام کرده که بگوید مریض شدنش کار کیست؟! سوفی آهی کشید.امیدوار بود که بئاتریكس رز را با پول خام نکرده باشد چون اینطوری آبرویش میرفت. اگر رز به خاطر پول خام میشد بئاتریكس تا آخر عمرش میخواست که یک جوری به رز یا سوفی پول بدهد تا او آدم خوبه ی داستان باشد. همین طور ممکن بود بئاتریكس جلوی همه این کار را بکند و سوفی آبروی جلوی معلم و بچه های کلاس میرفت.

خب این قسمتم تموم شد😊 امیدوارم خوشتون اومده باشه! منتظر پارت بعد باشید🎀