لبخند یک دلقک

اوه تو اینجایی؟ خیلی خوشحالم که داخل پستم میبینمت...

دلقک در آینه نگاه می‌کند، لبخندی غمگین بر لب دارد، چهره‌ای رنگین، ولی دلش در تاریکی گم است. در میدان شادمانه می‌رقصد، ولی در درونش، هر لحظه از بار غم‌های پنهان فرو می‌افتد.

آیا کسی خواهد دید، پشت این ماسک رنگارنگ؟ دلقک تنهاست، در دنیای شاد مردم. لبخندش دروغ است، شادی‌اش فریبی در باد، و در دلش، طوفان از غم‌های بی‌پایان.

همه او را می‌بینند، می‌خندند، ولی نمی‌دانند، که زیر این رنگ‌ها، در قلبش، اندوهی پنهان است.

دلقک می‌رقصد، اما نمی‌خندد، لبخندش یادآور دردهایی است که در دل دارد.