
قسمت بیست و هفتم...
روز گذشت و جای خود را به شب تاریک و عمیق داد. برای رویارویی دوباره با او یک سویشرت سیاه برتن کرد و هردو وسایل دفاعی خود را درون جیب آن قرار داد. سپس بدون برداشتن چیزی دیگر با ماشین خارج شد. به همان مکان درج شده در نامه رسید. یک مکان خلوت و تاریک که تنها صدای جیرجیرک و حیوانات از درون جنگل به گوشش می خورد. ماشین را قبل از پل پارک کرد و پیاده شد. چراغ تلفن خود را روشن کرد و با چهره ای در مقابل خود مواجه شد. از ترس ج.ی.غ کوچکی زد و با ترس به عقب رفت. _نیازی نیست بترسی حیوانی اینجا نیست. زیر لب با خود چیزی گفت: _بیشتر از وجود یک حیوان از وجود خودت کنارم می ترسم. مرد دستش را به سمت او دراز کرد. _همراهم بیا. ابتدا می خواست دست او را رد کند اما منصرف شد. دست او را گرفت و همراهش راه افتاد. به وسط پل که رسیدند، مرد ایستاد.
چاشنی ای که درون دستش بود را فشرد و چراغ هایی دور تا دور آن دو بر روی پل روشن شدند. اکنون به راحتی اطراف خود را می توانست ببیند. یک میز با شمعی در وسط آن و گلبرگ های گل سرخ که همه جا بر روی زمین پراکنده شده بودند. فضا درست به مانند یک قرار رمانتیک بود؛ اما برای او نه با فرد مناسبش. _این کار واسه چیه؟. _فقط برای بزرگترین آیدلی که طرفدار درجه یکش هستم، کسی که اولین طرفدارش من بودم و تا آخر خواهم بود. با دستپاچگی گفت: _اوه، این چیز خوبیه، ممنونم. مرد برای او صندلی را به عقب کشاند تا بنشیند. پس از نشستن بر روی صندلی مرد رو به روی او نشست. بطری ش.را.ب.ی از زیر میز خارج کرد و درون جام های بر روی میز ریخت و سپس آن را بر روی میز قرار داد. _می خوام امشب یک شب خوب با نویسنده محبوبم باشه، کسی که الهام بخش من و اولین و آخرین کسی بوده که دوستش خواهم داشت؛ چطوره مکالمه رو با کمی سوال و جواب کوچیک شروع کنیم؟.
فوری حرف او را قبول کرد. _این خوبه، می تونم من اولین سوال رو بپرسم؟. مرد درحالی که جام را درون دستش به آرامی دایره وار می چرخاند جواب داد. _بپرس. _تو واقعا طرفدار منی؟ پس علت اون تعقیب ها عین یه استاکر چیه؟ یا وارد شدن به خانه ام. _همان طور که جواب داده بودم، بله و علت این ها فقط مراقبت از تو و باخبر شدن از کارهای روزانه توئه. _چرا باید از من مراقبت کنی؟ تو واقعا کی هستی؟ چرا اگر طرفدارمی نمی ذاری چهره ات رو ببینم؟. جوان کاملا خونسردانه به سوالات او جواب می داد. _فقط برای اطمینان از خوب بودن حالت و در امان بودنت در این شهر بزرگ از مردای خطرناک، الان زمانش نیست اما روزی با من واقعی آشنا خواهی شد. _پس بهم بگو بروس چه گناهی داشت که اونو ک.ش.ت.ی؟. با لحنی سرد جواب داد. _اون واقعا ضعیف بود، لازم بود که بم.ی.ر.ه؛ درضمن چه اهمیتی داره وقتی که یکی بهتر از اون رو به روی تو قرار داره؟. کاسه صبرش لبریز شد و عصبی بلند شد و به او توپید.
_هیچکسی جای اون رو برای من نمی تونه بگیره. مرد از این رفتار او کمی به بدنه جام درون دستش فشار وارد کرد و با لحنی سرد و ترسناک امر کرد. _بنشین سر جات و دیگه راجب اون سوالی نپرس؛ اگر عصبی ام کنی عواقب خوبی در انتظارت نخواهد بود. دستش را به سمت اسپری فلفلی درون جیبش برد اما ناگهانی مرد به سمت او خیز برداشت و دستان او را گرفت و به پشت چرخاند و در همان حال که خود نیز پشت سر او ایستاده بود در گوشش زمزمه کرد. _سعی نکن جلوی من زرنگ بازی در بیاری، چون من همیشه حال تماشای تو هستم رز کوچک من. سپس اسپری را از دست او گرفت و خ.ن.ج.ر را نیز از درون جیب او خارج کرد. _نوچ نوچ نوچ! مگه نمیدونی دختر کوچولو ها نباید با چنین چیزهای خطرناکی بازی کنند، دختر خوب؟!.
عصبی تقلا کنان برای رهایی دستانش خود را حرکت داد. _ولم کن. مرد بی اهمیت به تقلاهای او موهایش را لمس کرد و به یک طرف از گ.ر.د.ن.ش ریخت و صورت خود را به گ.ر.د.ن او نزدیک کرد و پس از ب.و.ئ.ی.دن او زمزمه کرد. _بوی وانیل، هوم از بوهای دوست داشتنی منه. سپس نیشخندی زد و نگاهش را به گ.ر.د.ن او دوخت. اما با چیزی که چشمانش دیدند خشم او را فرا گرفت و از موهای او گرفت و صورت او را روی به آسمان کرد. _ کار چه کسیه؟. دستپاچگی و لکنت پرسید. _م..منظورت چیه؟. _این ک.ب.و.د.ی رو میگم. با همان لحن جواب داد. _م..من نمی دونم. مرد ناگهانی با خشم توپید. _میگی کار کی بوده یا خودم پیداش کنم؟. _باور کن نمی دونم. _داری دروغ میگی. سپس او را رها کرد و کمی به جلو هل داد. _پس راهی ندارم جز اینکه خودم اون فرد رو پیدا کنم، کسی حق اینو نداره که تورو ل.م.س کنه، هرکسی این کارو کنه مُهر م.ر.گ بر روی دفتر زندگیش زده. با ترس چرخید و به او نگاه کرد. چشمان او بی احساس تر و خشن تر از آن شده بودند که بتواند به درستی فکر کند. جدّیت را در چشمان و طن صدای او به وضوح می دید. او از کیل منتفر بود اما نمی خواست که خ.و.ن او بر گردنش بیافتد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت معرکست ✨✨
پارت بعد🙏🏻