
یادگار من از او، یک رز پژمرده است. هر روز که به آن نگاه میکنم، به یاد میآورم که زندگی مانند این رز است. روزی شکوفا میشود و زیبا، اما بعد، ناگهان پژمرده میشود. و آنچه میماند، تنها خاطرهای از لحظههای شیرین و عطرهای گمشده است.
رز پژمرده دیگر نتوانست بوی زندگی را بیافشاند. روزها، شبها، همهچیز در خاموشی خود فرو رفت و من در انتظار بازگشت چیزی که دیگر هرگز بازنمیگردد، با دلی پر از احساسات مرده به روزگار خود ادامه دادم. هر نگاه به آن رز پژمرده، انگار به یک یادآوری تلخ بدل میشود، به یک تصویر محو که در هر لحظه کمرنگتر میشود.
چه کسی میتواند بفهمد که پشت این پژمردگی، درختی از امید و عشق ریشه داشت؟ عشق، همانطور که بهسرعت جوانه میزند، میتواند به ناگهان پژمرده شود و هیچ اثری از خود نگذارد. یک لحظه خوشبختی و سپس فراموشی و وقتی عشق از بین میرود، چیزی جز پژمردگی و درد باقی نمیماند.
اما در همین پژمردگی است که یادگار واقعی آن لحظات زندگی شکل میگیرد. این رز پژمرده که روزی زیبایی داشت، شاید دیگر به آن شکوه نرسد، اما یادگاری است که با خود به همراه دارد. یادگاری که به من یادآوری میکند، هرچند که عشق و زیبایی میتوانند در برابر زمان، به نابودی برسد اما آنچه باقی میماند، احساسی است که در دل پرورش میدهی و لحظههایی که در کنار کسی که دوستش داری زندگی میکنی.
همین رز پژمرده، شاید تنها چیزی است که از او باقیمانده است، اما برای من بیشتر از هر گل تازهای ارزش دارد. این رز، همانند خاطرات و احساسات من است، که با وجود پژمردگیشان هنوز در دل من زندهاند و تا زمانی که به آن نگاه میکنم، همان لحظههای زیبا در ذهنم دوباره جان میگیرند. شاید پژمردگی این رز، تنها یادآوری است از نابودی، اما از همان نابودی است که برخی از بهترین خاطرات ما شکل میگیرند.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود خسته نباشییی
قربونت برممم ممنون
متنی فوق العاده زیبا ✨♥️
مرسیی
عه منتشر شدی