
هخامنش
در هنر هخامنشي، به ويژه در نقوش تخت جمشيد، نقش دو گياه- يکي سرو و ديگري نيلوفرآبي- و نقش حيواناتي چون شير، گاو، اسب، شاهين ( هما ) و گاو پاژن يا بزکوهي ( پازن ) به دفعات تکرار شده است. سرستون هاي کاخ هاي تخت جمشيد چهار شکل اند: سر انسان و بدن حيوان، سردو گاو پشت به هم، سر دو شير پشت به هم و سر دوشاهين پشت به هم. پيکره يا نقش پازن را نه در بناها، بلکه بيش تر در بدنه ي اشيايي چون جام، کوزه، بشقاب، پياله و نظير اين ها، که در حفاري هاي تخت جمشيد کشف شده اند، مي بينيم. نمادهاي حيواني سه خدا: اهورامزدا، آناهيتا و ميترا به ترتيب با نقوش شاهين، گاو و شير در هنر هخامنشي به نمايش درآمده که در اين تثليث، اهورامزدا در بالاو آناهيتا و ميترا در مرتبه ي پايين تر قرار داشته اند. از نظر ايرانيان در آن دوره، امور عالم بين اين سه خدا تقسيم مي شده است. علاوه بر نمادهاي جانوري مذکور، هر يک از اين خدايان نمادهاي متعدد ديگري نيز اعم از رنگ، فلز، گياه و اجرام آسماني داشته اند ( مثلاً رنگ آبي و آسمان مظهر اهورامزدا بوده است. ) شير براي ايرانيان باستان مظهر تابستان و گاو مظهر زمستان بوده است، از اينرو نقش پريدن شير بر پشت گاو و از پاي درآوردن او که در روي ديواره ي سنگي پلکان ورودي کاخ آپادانا ديده مي شود، نماد لحظه ي چيرگي تابستان بر زمستان و فرا رسيدن بهار است. ر
رابطه ي شير ( ميترا ) با خورشيد ( مهر ) به صورت پنجه ي شير ( پرتوهاي خورشيد ) همچنان از آن زمان با کنايه پنجه ي آفتاب در زبان و ادبيات فارسي مصطلح است، چون آسمان جايگاه خورشيد است و زمين جايگاه گاو. پنجه افکندن شير ( = خورشيد ) بر پشت گاو( يعني باز شدن پرتوهاي خورشيد همچون پنجه هاي شير ) نشانه ي آغاز روز و شروع زندگي است. اين علاقه به همبستگي خورشيد با شير به صورت صحنه ي طلوع خورشيد در زمينه ي نقش شير، روي پرچم و سکه هاي شاهان ايراني، از دوره ي باستان تا دوره معاصر، مورد توجه طراحان و هنرمندان ايراني بوده که ريشه اي اساطيري و اعتقادي دارد. رابطه ي نقش شير ( آسمان= خورشيد ) و حمله ي آن به گاو ( زمين= زمستان ) با بيان کنايي و حماسي فوق العاده زيبايي در وصف صحنه ي طلوع خورشيد و آغاز روز در بيت زير از شاهنامه ي فردوسي نمايان است ( پرتوهاي خورشيد چون برزمين تابيد، از دشت آواز چکاوک برخاست ): چوخورشيد زد پنجه بر پشت گاو *** زهامون برآمد خروش چکاو(1) از ميان نمادهاي جانوري و گياهي هنر هخامنشي، تصوير شير و سرو، و پس از آن نقش نيلوفر آبي ( لوتوس ) و گاو، بيش از ساير نمادها تکرار شده و به صورت کهن الگو ( آرکه تايپ ) درآمده اند.
شير و گاو: شير به عنوان نماد ملي ايران ( در کنار خورشيد که ريشه در آيين ميترايي يا مهرپرستي ) ايرانيان داشته، جزئي از کيش ميترايي به شمار مي آمده است. زيرا شير نگهبان ميترا بوده است. ورمارزن، دانشمند آلماني که تحقيقات وسيعي درباره ي کيش مهرپرستي دارد، در بخشي از کتاب خود به نام آيين ميترا از مقام شير و اهميت آن در اعتقادات ايرانيان باستان يادکرده و سياهه اي از معابد ميترايي ارائه داده که پيکره ي شير را به مثابه ي نگهبان در آن ها کار گذاشته بوده اند. شادروان دکتر بهرام فره وشي معتقد است: « در زمان هاي کهن تاريخ ايران، شير نمادي از نيروي آناهيتا يا ناهيد- فرشته ي باروروي و آب- بوده و در پرسشتگاه هاي ناهيد، عموماً چند شير نگه داري مي شده است.(2)» « از آن جا که ايرانيان عصر هخامنشي پس از استقرار دين زردشت همچنان به نوعي تثليث ( اهورامزدا- مهر- آناهيتا ) اعتقاد داشته اند و براي آن ها مهر و ناهيد با نمادهاي خورشيد و شيرمربوط بوده است، همچنين شير که مظهر قدرت و نيروست، با اسب، هردو مظهر و نماينده ي خورشيد محسوب مي شده اند.»(3) بنابراين مي توان پي برد که چرا نقش شير و اسب و گاو به صورت هاي مختلف در تخت جمشيد اين همه تکرار شده اند.
پیکره ی پازن (بز کوهی) بال دار (هنر هخامنشی) « براي پارسيان، پاره اي از اين جانوران از ارج ويژه اي برخوردار بودند: شير، شاهين، گاو، اسب و پازن ( بز کوهي ). شاهين مظهر هيبت و شکوه بود، و اغلب، شير، اسب و پازن را بال دار تصوير مي کردند و بدين گونه، حيوانان اساطيري و کامل تري خلق مي نمودند.... براي آن ها جهان جانوران گونه اي نشانه ي نمادين بود از برکت، نعمت و فراواني در زندگي... اما ايرانيان مي توانستند با چشمان خويش در فراسوي اين نمادهاي حيواني، خود اين حيوانات را نيز واقعاً در طبيعت پيرامون خود ببينند. »(4)در خارج از جهان آيين ها و زبان رمزي اين نمادها، شير به خاطر شجاعت و شکوهي که درمقام سلطان جانوران دارد، شکار آرماني و اختصاصي شاهان و نجيب زادگان پارسي بود. صحنه هاي شيرکشتن داريوش به صورت نقش مهر سلطنتي او درآمده بود. ( چين نقش هايي از صحنه ي شکار شير روي مهر پادشاهان آشور که مرکز تمدن آن ها 700 سال پيش از ميلاد در بين النهرين بوده، يافت شده است ).
در تخت جمشيد، نقش برجسته ي مهمي است که نمايانگر آيين نوروز است و درآن به مناسبت آغاز سال نو، نمايندگان مردم سرزمين هاي تحت فرمان، هر يک پيشکش هايي براي شاه ( داريوش ) مي آوردند. نمونه ي اين پيشکش ها که تقديم مي شود، احتمالاً نماينده ي نوع ماليات ها يا خراج هايي است که ملل مغلوب به حکومت مي داده اند. در قسمتي از نقش سنگي صف خراج گزاران، عيلامي ها ( ساکنان خوزستان امروزي ايران و بخش هايي از خاک عراق ) رامي بينيم که دو کمان، دو دشنه و يک قلاده شير ماده با دو توله به همراه آورده اند. شير مادر سرش را برگردانده و با نگراني به توله هايش نگاه مي کند. « در حقيقت شيرها بايد در قفس باشند، اما طراح هنرمند نگاره ي سنگي، به دلايل هنري، شير را آزاد گذاشته و فقط قلاده اش را به دست يک نگهبان داده است. شيرها براي شکارگاه اختصاصي يا پرديس(5) شاهي پيشکش مي شوند. پرديس به يوناني يعني حصاردار. درپرديس ( باغ ايراني ) که بخشي از آن شکارگاه بود، علاوه بر شير انواع ديگر جانوران وحشي نگه داري مي شدند... در جامي کشف شده مربوط به عصر هخامنشي، به شترسواراني در حال شکار شير برمي خوريم. آيا شاه براي شکار شير از يکي از شترهايي که هيئت هاي نمايندگي خراج گزاران نگاره ي کاخ آپادانا برايش آوده اند، استفاده مي کرده؟»(6)
تأثير معماري و هنر سنگ تراشي هخامشني، به ويژه از لحاظ به کارگيري نقش ها و تنديس هاي شير و گاو، روي هنر هند باستان در عصر تمدن موريايي، بسيار نمايان است. تصوير شير در نهايت تبديل به يک نماد ملي براي جمهوري نوين هندوستان، پس از استقلال ( در سال 1947 ) شد(7). نبرد با درندگان، به خصوص شير که ظاهراً از افتخارات بزرگان پارسي به شمار مي رفته، نوعي نمايش قدرت براي شاه بوده است. در حفاري هاي تخت جمشيد، در کاخ خصوصي داريوش، نقشي از او در حال خفه کردن شير به دست آمده که در موزه ي ايران باستان نگه داري مي شود. همان طور که گفته شد، يکي از چشم گيرترين و معروف ترين نقش برجسته هاي سنگي تخت جمشيد، نقشي است بر ديواره ي پلکان کاخ آپادانا که در آن شيري به گاوي حمله کرده و در حال شکستن يا دريدن اوست. در مورد معني رمزي و نمادين اين نقش تاکنون اظهار نظرهاي مختلف و متفاوتي شده است:
بیان نمادین آغاز سال نو ایرانی: تابستان (شیر) بر زمستان (گاو) چیره می شود. مضمون «گرفت و گیر» در هنر ایران از این کهن الگوی نقش تخت جمشید تاثیر پذیرفته است. « پروفسور هرتسفلد عقيده دارد: اين نقش داراي اهميت نجومي است. اريس. ف. اشميت در کتاب تخت جمشيد ( ص 82 ) مي نويسد: از آن جا که شير و گاو جزو بروج دوازده گانه مي باشند، اين نقش با جشن نوروز ايراني، که با روز اول بهار مطابق است، ارتباط دارد. »(8) « صحنه ي نبرد شير با گاو، که يک مضمون مکرر در نقوش تخت جمشيد است، نمايانگر تغيير فصل در موسم اعتدال بهاري است؛ شير که نماد خورشيد و تابستان است، گاو را که نماد باران زمستاني است، شکست مي دهد. برخي ها عقيده دارند که در تخت جمشيد ساعات روز و شب به اعتدال مي رسد؛ صورت فلکي اسد ( شير ) در سمت الرأس خود قرار مي گيرد و صورت فلکي ثور ( گاو ) غروب مي کند. »(9)
اين نقش شايد حکايت از واقعه اي درباره آفرينش جهان مي کند، يا شايد اشاره اي به نيروي پادشاهي باشد. همچنين اين نبرد مي تواند نشانه اي از ستيز فصل ها باشد.»(10) « پيروزي شير بر گاو، نمادي است از ماه گرفتگي، شير نماد خورشيد است و نره گاو، ارابه ي کندرو ماه را مي کشد. در اين ميان، داريوش بر دشمنان پيروز مي شود. شير با کشتن نره گاو، توان باروري و زرخيري زمين را تضمين مي کند؛ گاو در آيين مهري نخستين قرباني است، از خون او گياهان و دانه هاي مفيد مي رويد.»(11 ) نقوش مربوط به نبرد پهلوان ( احتمالاً پادشاه ) با شير که در تخت جمشيد در چند جا تکرار شده، مي تواند از هنر ماقبل هخامنشي ( هنر مادها يا آشوريان ) الهام گرفته شده باشد. « پس از جنگ دوم جهاني، روستاييان که در زيويه ي کردستان مشغول شخم زني و کشت و زرع بودند، يک لوح زرين را با تعدادي اشياي باستاني از جنس مفرغ، طلا و عاج و ديگر مواد پيدا کردند که روي يک لوح، تصويري از يک مرد در حال نبرد با شير ديده مي شود.»(12) همچنين در اين مجموعه ي باستاني که به گنج زيويه شهرت دارد، النگويي از طلا با تصوير دو شير خوابيده ديده مي شود که به عصر مادها ( قرن 8 پيش از ميلاد ) تعلق دارد. در دروازه ي ورودي کاخ داريوش ( کاخ تاچراي تخت جمشيد ) در سمت چپ دروازه، فهرمان ملي در حال نبرد با يک شير ديده مي شود. « شير کشته مي شود و گاو از جاي بر مي خيزد. بدين ترتيب گاو مجال مي يابد که گردش سال را تداوم دهد. »(13) در اين نقوش که خلاقيت اعجاب آور سنگ تراشان هخامنشي را نشان مي دهد، شاه- پهلوان در حال مبارزه با شيري است که روي دو پا ايستاده است. او با يک دست شير را نگه داشته و با دست ديگر دشنه اي را به شکم او فرو برده است. اين نقوش نشان مي دهند که شکار شير فقط براي افراد متشخص ممکن بوده است.
در مرکز پلکان کاخ آپادانا، داريوش بر تختي با پشتي بلند تکيه زده و پاي خود را روي چهار پايه اي گذاشته است. به نظر مي رسد که پايه هاي تخت که به پنجه ي شير منتهي مي شود، به شيوه ي خاص تخت شاهان ايراني خراطي شده باشد. پنجه هاي شير بر پايه اي قرار دارد که به برگ هاي معلق آراسته شده است. پايه هاي زيرپايي مقابل داريوش نيز مانند پايه ي تخت اصلي ساخته شده، اما به جاي پنجه ي شير از نقش سم گاو استفاده شده که اين البته غير عادي است. ظاهراً در اين نظم، يعني پنجه ي شير در پايه ي تخت وسم گاو در پايه ي زيرپايي ( کرسي )، فراتر از دل بستگي به نقش و نگار تزييني، معنايي عميق و استعاري نهفته است؛ بيننده بي اختيار دو جناح مبارز، يعني شير و گاو را که تصاويرشان به فارواني در تخت جمشيد، حتي در سرستون هاي کاخ آپادانا، ديده مي شود، به ياد مي آورد.
اما در هنر هخامنشي نقش شير به صورت نقش تزييني نيز ديده مي شود. « تصوير شير در ميان انواع حيوانات تزييني، طرف توجه خاص هنرمندان هخامنشي بود. با نقش شير فقط در پيه سوزها روبه رو نيستيم. گاهي پايه ي ظروف به صورت پنجه ي شير ساخته شده است. قسمت هاي پاييني يک مرهم داني از سنگ مرمر شفاف به رنگ سرخ و قهوه اي، با نقش دو شير ايستاده، ساخته شده است. چنين است طشت بزرگي که بر پشت هشت شير قررا دارد. از خزانه ي تخت جمشيد پايه اي به دست امده که به صورت سر شير برنزي است. رد باريک و درازي بر پشت شيرها حکايت از نصب چيزي بر روي آن مي کند. امروزه درموزه ي ملي کارل سروهه ي آلمان دو سر شير از دوره ي هخامنشي باقي مانده که به طرز زيبايي از ورقه هاي نازکي از طلا ساخته شده است. همچنين دکمه هاي طلايي مزين به نقش سر شير که به رداها مي دوخته اند، به اضافه ي يک دستبند طلايي، که بلعيده شدن دو قوچ را در کام شير نشان مي دهد، در اين موزه از عهد هخامنشيان باقي مانده است.»(14) رو
روي ديوارهاي تالار کاخ صد دروازه ي تخت جمشيد نقوش سنگي مکرر و هم شکلي از رديف شيرها و گاوها به صورت موازي ديده مي شود. « اساس اعتقادات هخامنشيان طوري بود که بر هنر آن تأثير شديدي گذاشت. پارسيان بر خلاف يونانيان معبد نمي ساختند، بت نمي تراشيدند و صورت خدايان را نقش نمي کردند. زيرا موحد بودند و فقط يک خداي بزرگ يعني اهورامزدا را نيايش مي کردند. به همين سبب در هنر و معماري ايراني آن عصر، خلاقيتي که در هنر پيکرتراشي و معبدسازي يوناني هست، ديده نمي شود. ايرانيان بيشتر به نقش صورت و تراشيدن پيکر جانوران، به ويژه شير، گاو و اسب تمايل داشتند و اگر احياناً به انسان ها مي پرداختند، صورت و پيکر افراد حقيقي و واقعي ( تيپيک يا الگو ) را نقش مي کردند و يا مي تراشيدند.»(15)
از جنبه ي تأثير گذاري و تأثير پذيري هنر هخامنشي بايد اضافه کرد: « هنر هخامنشي از نظر کالبد شناسي بصري، تزيينات و شيوه ي حجاري متأثر از هنر عهد آشوري است. اما هنر هخامنشي به نوبه ي خود بر هنر يکي از مهم ترين تمدن هاي باستاني هند، يعني تمدن موريايي در عهد پادشاهي آشوکا ( 330-270ق.م. ) تأثيري نمايان و ژرف داشته است. برجسته ترين آثار هنري هخامنشي را پيکره ها و نقش برجسته هاي حجاري شده تشکيل مي دهند. با مطالعه و تطبيق دو کاخ معروف آپاداناي ايران ( که در سال هاي 520 تا 460 ق.م. بنا شده ) و کاخ پاتالي پوتراي هند ( 322 تا 230ق.م. ) به تأثير هنر هخامنشي بر هنر هند باستان مي توان پي برد. درميان سرستون هاي موريايي، سرستون سرنات به شدت يادآور سرستون هاي کاخ آپاداناي تخت جمشيد است و شير شاخص ترين بخش اين سرستون به شمار مي آيد. ... اگر در شيوه ي واقع گرايي تراش عميق در ناحيه ي فرورفتگي آرواره، کشش ماهيچه ها و پنجه هاي قدرتمند شيرهاي سرستون سرنات دقيق شويم، و اين ويژگي را با شيرهاي فراوان تخت جمشيد قياس کنيم، ترديدي باقي نمي ماند که اين آثار تحت تأثير تخت جمشيد و سنت حجاري و پيکرتراشي هخامنشي شکل گرفته اند. »(16)
شاهين: از زيرگونه هاي پرندگان شکاري است. پرندهاي که به ويژگي هاي شاياني چون تيز پروازي، بلند پروازي، تيز چنگالي، ديد نافذ و منقار قوي برنده بسيار مشهور است. از اين رو آن را شاه پرندگان ( شاهين= شاهوار يا شايسته ي شاهان ) خوانند. ايرانيان باستان به خاطر ويژگي هايي که اين پرنده دارد و مي توان آن را دست آموز کرد، شاهين را براي شکار تربيت مي کرده اند. ( شاهين در زمره ي شکره گاه يا حيوانات شکاري دست آموز ديگري چون يوز، سياه گوش، عقاب و باز بود و جاي ويژه اي در دستگاه شکار اميران و بزرگان داشت. ) شاهين همچنين براي ايرانيان باستان پيک خورشيد بود ( يشت ها، 14 و19 ) که در کشتن گاو نخستين، با مهر يا ميترا متحد شد. نام شاهين در اوستا سئنه گفته شده که اغلب او را مترادف با همان پرنده ي اسطوره اي، سيمرغ گرفته اند. در توصيفاتي که از اهورامزدا شده، او را به سر شاهين مانند کرده اند ( به همين سبب اين پرنده نماد اهورامزدا است ). فر ايراني و فر کياني که در اوستا از آن نام برده شده به صورت پرنده اي به نام وارغن آشکار مي شود که در واقع نوعي پرنده ي شکاري شبيه شاهين است و گاو او را هما خوانند. هما، که آن نيز يکي از زيرگونه هاي خانواده ي پرندگان شکاري است، به معني فرخنده و همايون است. گفته اند که اين پرنده اگر بر سر کسي نشيند يا بر بالاي سر کسي پرواز کند و سايه ي بالش بر افتد، شاه مي شود. ( هما گرچه شباهت زيادي به شاهين دارد، اما درواقع پرنده اي متفاوت است؛ رنگ او مايل به خاکستري نسبتاً تيره، داراي طوق زير گردن و به خصوص دو رشته گوشت آويخته، شبيه سبيل، از کناره ي منقار است. ) « در ايران باستان، هر يک از شهرهاي بزرگ و برجسته ي کشور نمادي داشته است؛ مثلاً نماد شهر شوش، شاهين و نماد شوشتر، اسب بوده است.»(17)
پیکره ی شاهین در تخت جمشید، نمایشگر پیروزی و بلند پروازی فر ايزدي نيز آن چنان که در اوستا آمده، به صورت پرنده ي نيرومندي شبيه شاهين ( وارغن ) برخي از بزرگان را همراهي مي کرد. « در زامياديشت آمده که فر به پيکر مرغي شبيه با شاهين از جمشيد جدا گرديد. »(18) سرو ( درخت مقدس ) : سرو که به تکرار در نقوش حجاري شده ي تخت جمشيد ديده مي شود، در اعتقادات ايرانيان باستان جنبه ي مقدس داشته است. اين درخت در آيين مهرپرستي ( ميترايي ) نيز مقدس بوده است.
نقش برجسته سرو و نیزه دار پارسی (تخت جمشید) « در اساطير ايران، درخت سرو نماد خداي گياهي است. مهر تا حدودي نماد خداي نباتي مي شود. تصوير يا نقش درخت سرو در بسياري از معابد ميترايي ديده شده است. نقش درخت سرو ( همچنين لوتوس يا نيلوفر آبي ) در تخت جمشيد بسيار تکرار شده است. »(19) فردوسي در شاهنامه اشاره دارد که زردشت سرو باستاني کاشمر را از بهشت به زمين آورده و بر در آتشکده ي برزين مهر در کاشمر کاشته است: نخست آذر مهر برزين نهاد *** به کشمر نگر تا چه آيين نهاد يکي سرو آزاده بود از بهشت *** به پيش در آذر آن را بکشت... در شاهنامه مي خوانيم که گشتاسب پس از پذيرفتن دين زردشتي، بر گرداگرد اين سرو بناي عظيمي ( احتمالاً آتشکده اي ) برپا کرد و زردشت، ديو را در تالار آن بنا به بند کشيد. همچنين در شاهنامه به اين نکته بر مي خوريم که زردشت بر شاخ و برگ هاي سرو کاشمر که شاه گشتاسب نام خود را بر آن حک کرده بود، اندرزي مبني بر پرهيز از جاه طلبي، خاب به گشتاسب، نوشته بود. زماني که گشتاسب رسماً به دين زردشتي مي گرود، زردشت اين واقعه را بر پيکر سرو مينوي حک مي کند.
نبشته بر زاد سرو سهي *** که پذرفت گشتاسب دين بهي سرو ديگري که در نزد ايرانيان باستان تقدس داشته، سرو فريومد بوده است. بنا بر روايت بيهقي ( در تاريخ بيهقي ) زردشت اين سرو را نيز از بهشت آورده و در روستاي فريومد ( در نزديکي سبزوار ) کاشته است. تقدس سرو براي ايرانيان باستان تا آن جا بود که برخي اقوام ايراني آن را پرستش مي کرده اند. خداوند در قرآن مجيد از قوم مشرکي به نام اصحاب رس ( فرقان 38 ) نام مي برد که درخت مي پرستيده اند. اصحاب رس بنابر متون تاريخي، قومي بوده اند که در مشرق ايران، در سيستان امروزي، مي زيسته و درخت سرو را که توتم آن ها محسوب مي شده، پرستش مي کرده اند. ( حتي تا اين روزگار نيز سرو تقدس خود را در برخي از نقاط سيستان حفظ کرده است: مجموعه اي از درختان سرو در زيارتگاه ولي مسلمان سيستان حفظ کرده است: مردم معتقدند هر وقت بنا باشد بلايي بر آنها نازل شود، يکي از اين سروها مي افتد! )
هردودت نقل مي کند که خشايارشاه هنگام عبور از آسياي صغير، زماني که از مقابل يک سرو برومند عبور مي کرد، فرمان داد زنجيري از طلا به شاخه ي آن بياويزند و يکي از سربازان سپاه جاويدان را به نگهباني آن بگمارند. سرو به علت نيرومندي، سرسبزي، دوام و افراشتگي، براي ايرانيان باستان علامت رونق، قوت، پايداري، سربلندي ملي و آزادگي بوده است، به ويژه اين که منشأ سرو را از بهشت مي دانسته اند. انتساب صفت آزادگي ( سرو آزاده ) به اين درخت، يادگار ارتباط آن با ناهيد است که در اساطير و افسانه هاي ايراني نشانه اي از آزادگي و سربلندي ايرانيان است.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اول