
قسمت هفتم...
کمی بعدتر لیلا داخل جمع شد. اکنون او نیز پی برده بود که این همه سال مش حیدر نیز در انتظار رسیدن به او بوده است. قطعا کمی صبر نیز برای او بد نمی شد. صبری که علت آمدن اتفاقات و نتایج بهتر در زندگی بود. ان شب تا صبح نیز دوباره مش حیدر از فکر کردن به لیلا دست بر نمی داشت. هنگام صبح پس از سحری و به جا آوردن نماز صبح به زورخانه رفت. هدایت به سختی مانند روز قبل وزنه می زد. _هدایت، جعفر کو؟ _نمیدونم مشدی والله،بعد از دیروز ندیدمش. _باز این پسر کجا رفته. هدایت خسته وزنه را بر روی زمین گذاشت و سپس کمی شانه اش را به حالت دورانی چرخاند. _شرمنده مشدی یکم دستم اذیت می کنه؛ مشکلی نداره کمی استراحت کنم؟.
هنگام صبح پس از سحری و به جا آوردن نماز صبح به زورخانه رفت. هدایت به سختی مانند روز قبل وزنه می زد. _هدایت، جعفر کو؟ _نمیدونم مشدی والله،بعد از دیروز ندیدمش. _باز این پسر کجا رفته.
هدایت خسته وزنه را بر روی زمین گذاشت و سپس کمی شانه اش را به حالت دورانی چرخاند. _شرمنده مشدی یکم دستم اذیت می کنه؛ مشکلی نداره کمی استراحت کنم؟. _برو استراحت کن. چشمش اتفاقی به کبودی ای کوچک بر پشت شانه او افتاد که از گوشه زیرپیراهنی اش معلوم بود. با تعجب پرسید. _این چیه پسر؟. هدایت با تعجب ابرو بالا داد و پرسید. _چی چیه؟. با گیجی و لکنت دنبال جواب گشت. _هدایت گفتم این کبودی ها واسه چیه پسر؟ حرف بزن دیگه. _چیز خاصی نیست مشدی، دو روزه ردش میره. _بگو ببینم دلیلش رو، دعوا کردی؟. با دستپاچگی لب باز کرد. _خب...حقیقتش...راستش با یه سری اراذل و اوباش درگیر شدم، چون می خواستند به زور پولی که از کشتی زیرزمینی گرفته بودم بگیرند، شرمندتم داداش، قولم رو راجب نرفتن به اونجا شکوندم. سپس ناراحت و پشیمان سرش پائین انداخت.
عصبی گفت: _یک کلمه دیکه حرف نزن هدایت. سپس پشتش رو به او کرد. _مردی که قولش به استادش می شکنه فردا پس فردا قولی که به خانواده اش هم داده می شکنه، یعنی اینقدر محتاج پول بودی که قولت به من رو زیر پا گذاشتی؟. هدایت برای بیان علت سرش را بالا گرفت و با تند حرف زدن، سعی در بیان علت داشت. _شرمندتم داداش حیدر، حقوقم توی مکانیکی کم بود و اوستا مدام بهم گیر می داد منم اونجا رو ول کردم و دوباره سراغ کشتی زیرزمینی رفتم، بخدا مجبور شدم داداش، تحمل شکایت و گله های اوستا رو نداشتم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییمثل همیشه ترکوندی❤️
یه دانه قلب منی تو🫀
همیشه تو فکر منی تو
به یادتم تا ابد جیگرمن🫂