
حالا که دیگه همه چیز تموم شده و خیلی چیزها رو از دست دادیم و چیزهای دیگه ای هم بدست اوردیم

خیلی وقته که از حادثه شیبویا میگذره. شاید حتی تا الان خیلی از مردم اون اتفاق ترسناک رو فراموش کرده باشن ولی برای تاریخ دبیرستان جادوگری کایسن؛ فراموشی هیچ وقت معنایی نداره. پس از رژه شبانه ای که برپا شد و با همکاری جادوگران رده بالا شکست خورد؛ این بزرگترین و مهم ترین اتفاق تاریخ جوجوتسو به حساب می اومد. ما خیلیا رو از دست دادیم ولی تونستیم از مردمی که در نظر خیلی ها هیچ برتری نسبت به ما ندارن، محافظت کنیم. شاید بهتر باشه از بعضی از تغییراتی که رخ داده، تعریف کنم. پس با ما همراه باشید!

اول از همه میرم سراغ اکیپ سه نفره خودمون. یعنی من، مگومی و نوبارا. با اینکه نوبارا یکی از چشم های خودش رو از دست داد ولی همین که دوباره می تونیم کنارهمدیگه باشیم خیلی رضایت بخشه. ما هر روز بیرون میریم، سوشی و نودل تند میخوریم و خرید میکنیم. با اینکه نانامی همیشه بهمون اخطار داده که پول هامون سر چیزای الکی خرج نکنیم ولی گوش نوبارا اصلا بدهکار این حرفا نیست و البته خودمم همین طورم. هرچی که سر راهش میبینه رو میخره و مطمئنم الان اتاق سنسه ساتورو از هدیه هامون پر شده. خلاصه با اینکه اخلاقیات هیچکدوم ما شبیه همدیگه نیست ولی خیلی خوب کنار اومدیم. من که راضیم!

اینوماکی و یوتا هم بیشتر اوقات باهمدیگه هستن. چون پاندا، جدیدا علاقه ویژه ای به بازی های ویدئویی های من پیدا کرده، خونه می مونه و بعضی مواقع صدای فریاد و دادش رو به خطر شکست های پی در پیش میتونی بشنوی. خلاصه اینکه اونا هم به خرید میرن و خرید کردن هاشون واقعا با ما فرق داره. بیشتر اوقات چیزهای ضروری میگیرن. به دریا میرن و به قول خودشون خیره شدن به غروب خورشید، بهشون ارامش میده. تمپوراهایی که یوتا و اینوماکی میخورن واقعا نظیر نداره با اینکه نوبارا خیلی اصرار کرد رستورانش رو بهش بگن، ولی مثل اینکه یه جای مخفیه. همین طور جدیدا یه بچه گربه گرفتن و اسمش رو گذاشتن «نینا». با اینکه کمتر کسی زبون اینوماکی رو متوجه میشه ولی یوتا واقعا خوب منظور تموم حرفاش رو میفهمه

آخرهفته ها همیشه تعطیلات ماست. صبح جمعه، ساعت 7 صبح نانامی ون سفید رنگش رو روشن میکنه و همه ما باید قبل از اون ساعت، با تمام وسیله هامون روی صندلی هامون نشسته باشیم. در طول راه همیشه سر ضبط صوت دعواست. نانامی که میخواد آهنگای کلاسیک گوش بده و از مناظر طبیعت لذت ببره و نوبارا که باید حتما موزیک های راک خودش رو به گوش های ما تحمیل کنه. پاندا و اینوماکی همیشه غذاهای خوشمزه ای درست میکنن و درطول راه واقعا به معده های ما رسیدگی میکنن. مای زنین هم بی سروصدا گوشه ای میشینه و خودش رو در سرسبزی های اطرافش گم میکنه. واقعا تعطیلات اخر هفته جزو بهترین برنامه های جدید دبیرستان هست.

بیشتر اوقات رو صرف مهمونی گرفتن در خونه سنسه میکنیم. مگومی همیشه بهترین دسرها و پنکیک هاش رو درست میکنه و من و نوبارا هم به خرید میریم و هرچی ریسه و فشفشه هست میگیریم و میبریم. شام هم همیشه برعهده سال بالایی هایی مثل مای زنین و پاندا هست. اونا بهترین غذاهاشون رو مثل سوکی یاکی و رامن رو درست میکنن و صد البته غذاهای دریایی اینوماکی که نظیر ندارن. ساشیمی و تمپوراهاش به قدری خوشمزن که دلم میخواد انگشتام رو همراهشون بخورم. خلاصه که این مهمونی ها آخرش یا به نابود کردن ما توسط سنسه ختم میشه یا اون روهم دیوونه میکنه!

میوا و موتا زندگی خوبی باهمدیگه دارن. تصمیم گرفتن بعد از تموم شدن دبیرستان و فارغ التحصیل شدن، عروسی کنن. سنسه اوتاهیمه همیشه به فکر میوا هست و به خوبی ازش محافظت کرده و حالا که اونا تصمیم گرفتن که عروسی کنن، تمام وقتش رو صرف برنامه ریزی هاش انجام داده. حتی لباسی که میوا میخواد بپوشه رو خودش می دوزه. به نظرم برای میوا هم مثل یه مادر عمل کرده و هم یه خواهر بزرگتر. دیروز کارت دعوت هاشون رو بین بچه های دبیرستان پخش کردن و در کمال تعجب حتی سال اولی ها رو هم دعوت کردن. بماند که نوبارا از الان به فکر لباسش هست و پاندا به فکر شام، ولی میتونیم این اتفاق رو هم جزو مهمترین رویدادهای دبیرستان ثبت کنیم به هرحال!

و دراخر ماجراهای یوکی و چوسو. اونا درظاهر اصلا بهمدیگه ذره ای شباهت ندارن. یوکی یه دختر سرزنده و شاد و پر از خرابکاری هست که نمیتونه حتی یه لحظه اروم یه جا بشینه. در عوض چوسو که یه ادم محتاط و ساکتیه که حتی ممکنه حضور و غیابش هم باهم فرقی نکنه. به هرحال اونا تیم خوبی باهم هستن و بیشتر اوقات برای پاکسازی باهمدیگه کار میکنن. از وقتی هم فهمیدم چوسو یه جورایی باهام برادر میشه، بعضی مواقع باهمدیگه شام یا عصرونه میخوریم و مدام براش پرحرفی میکنم. چه میشه کرد، بعضی موقع ها اوضاع اونجور که پیش بینی میکنی جلو نمیره. مطمئنم اگه جزو دانش اموزای دبیرستان بشه، در عرض یه هفته به رده های ویژه ارتقا پیدا میکنه. من ایتادوری یوجی، از دبیرستان جوجوتسو کایسن هستم! منتظر نامه های بعدی من باشید!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چقدر کیوتت😭🎀 اگه تو جای گگه بودی الان نصف مشکلا و نارحتیامون حل شده بود:")
یگیگی خوشگلممم 🎀💕
چه رویاعه شیرینی.. کاشکی واقعیت داشت...
اوهوم
دخترم دوباره پست قشنگ گذاشته که 😭
فدات شم باباییم
مثل همیشه عالی بود🛐🛐🛐🛐🛐🛐
قوربونت 🧁
واقعا کاش میشد اینطوری تموم شه
اوهوم 🤧
عالییی بوددد
زیبای منییی 🍭
من نباید سر این بعض میکردم😭😭😭😭
انگار داری آرزو مارو مینویسی
قوربونت برم 🍨💝
عالیی بود 🎀
فدات شممم
عالی بود خسته نباشی ^^
فدای شما 💕
خیلی خوب بوددد🦋
مرسی عزیزمم