مثل یک دختر قوی موهام رو بالا بستم نفس عمیق کشیدم و سعی کردم به هیچی فکر نکنم
دستامو گذاشتم روی چرخهای ویلچر و هولش دادم سمت اتاقم
رفتم سمت تخت ترمز ویلچر رو کشیدم و آروم با کمک دستام خودم رو کشیدم روی تخت بعد با کمک دستام پاهام رو آوردم روی تخت
زل زدن به سقف
احساس میکردم جهان خیلی ناعادلانه است دنیا در حق خیلیا بدی میکنه حق خیلیا رو نمیده ولی این باعث نمیشد من تلاش نکنم
سختی کارها برای کسی که افسرده است و تنهاست ۱۰۰ برابر افراد دیگه است کسی که افسرده است وقتی بیدار میشه حس میکنه دو تا وزنه سنگین روی شونههاشه و بیدار شدن از همیشه سختتره
به نظرم هیچ وقت نباید به یه آدم افسرده بگیم تنبل چون اون همین که بیدار شده خیلی قوی و جنگجوئه چون برای یک آدم افسرده بیدار شدن مثل یک جنگ میمونه جنگی که هر روز باید تلاش کنه تا توی اون پیروز بشه و بعد تلاش کنه تا بین مرگ و زندگی زندگی رو انتخاب کنه پس به همه افراد افسردگی که الان زندهاند افتخار میکنم
حرفهای فلسفی بسه البته شایدم مشاورهای بیخیال دارم به چیا فکر میکنم
آروم روی تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم سعی کردم تصور کنم آدمهای دیگهای هم تو این خونه هستن تنهایی بدترین حس دنیاست
عالی فقط علائم نگارشی بزاری خوب میشه
عالی بود خسته نباشیی✨️🌺
ممنونم مهربونم❤✨
زیبا
ممنونم لطف داری مهربونم❤✨
نظرسنجیم😭🎀
نظر سنجی توی پیجت؟ حتما شرکت میکنم مهربونم❤✨
عالییی هم خود داستان هم اسم
ممنون مهربونم❤✨ لطف داری مهربون🦋✨
عالی...زودتر پارت سه رو بذار من خوابم نمیبره تا ببینم کیبود پشت تلفن
فدات شم مهربونم🫠❤ چقدر خوبه که شما هستین❤✨ همتون رو خیلی خیلی دوست دارم🦋✨
عالی بود 🩷
ممنونم مهربونم❤✨
عالیی بود
ممنونم لطف داری مهربون🦋✨
سلام سوییتی
میگم که این پارت خیلی قشنگ بود میشه ادامش بدی؟
ممنونم لطف داری مهربون🦋✨پارت ۳ درحال بررسیه❤✨
قشنگ بود
ممنونم لطف داری مهربون🦋✨