
هلووو گایززز 😍👋 اینم از پارت 3 💖 پلیززز کامنت و لایک و فالو 💞
از زبون سانست : اون فرد ناشناس میخواست با تبر بزنه وسط فرق سرم ... تا اینکه فلش اومد و با اون فرد ناشناس درگیر شد !!! فلش تبر رو گرفت و بعد میخواست با تبر اون فرد ناشناس رو بزنه ولی اون در رفت ... فلش دست و پا و دهن رریتی رو باز کرد و بعد اومدن بالای سر من ... من که خسته شده بودم و روی زمین افتاده بودم گفتم : فلش ... فلش گفت : سانست ... خوبی ؟؟ 😕 من گفتم : اره ... خوبم ... ولی تو ... اینجا ... چیکار میکنی ؟؟ فلش گفت : خب ... امشب خوابم نمی برد پس اومدم بیرون تا توی پارک جلوی مدرسه یکم قدم بزنم ولی وقتی که نزدیک مدرسه شدم دیدم یه صدا هایی داره میاد پس اومدم تا ببینم که چه خبره ... من گفتم : ممنون که نجاتم دادی 🥰 و دیگه چیزی نفهمیدم و بی هوش شدم ...
از زبون فلش : سانست کم کم از هوش رفت و من از روی زمین بلندش کردم و با رریتی از انباری بیرون رفتیم ... از زبون رینبودش : داشتیم میرفتیم تا مدرسه رو هم بگردیم تا اینکه دیدیم یه فرد ناشناس با سرعت داره فرار میکنه !!! من گفتم : نگران نباشین من میرم و حالش رو می گیرم 😏 سای توای جلوم رو گرفت و گفت : نه رینبو !!! از کجا میدونی که اسلحه نداره ؟؟ شاید هم یه ادم معمولی باشه ... من گفتم : ای بابا 😠 نمی زارین ما یکم حال کنیم !!! تا اینکه از دور دیدیم رریتی و سانست و فلش دارن میان ولی سانست بی هوش بود و فلش بقلش کرده بود ... رفتیم به سمتشون و سای توای گفت : سانست !!! رریتی !!! من گفتم : باورتون نمیشه که ما کل شهر رو گشتیم ولی خبری ازتون نبود ... حالا کجا بودین ؟؟
فلش همه ی ماجرا رو برامون تعریف کرد و بعد گفت : سانست خیلی خسته شده بود و الان بی هوشه بهتره که امشب یکمی استراحت کنه ... پینکی گفت : اره ... بیاین ببریمش خونه ی من ... پس رفتیم خونه ی پینکی و سانست رو گذاشتیم توی رخت خوابش و بعد خوابیدیم و فلش هم رفت خونه ی خودش تا بخوابه 💤 از زبون سای توای : صبح شد و من و دخترا بیدار شدیم ... سانست هم حالش خوب شده بود و ما هم خوشحال بودیم 😁💛 وسایلامون رو جمع کردیم و اماده شدیم تا بریم به مدرسه ... بعد از زنگ اول من و فلاترشای داشتیم توی راهرو های مدرسه راه میرفتیم و با هم صحبت میکردیم تا اینکه توی یه راهروی تاریک سانست و یه پسره رو دیدیم که داشتن با هم حرف میزدن 😮
من از فلاترشای پرسیدم : اون پسره دیگه کیه ؟؟ 🤔 فلاترشای گفت : خب اون فایر استرکه و جزو گروه واندربوت هاست و سانست هم بد جوری عاشقش شده 🤭 من گفتم : اره کاملا مشخصه 😂 اخه حسابی سرخ شده !!! سانست با فایر استرک خداحافظی کرد و به سمت در مدرسه رفت ... من و فلاترشای هم پشت دیوار قایم شدیم تا نفهمه ما اینجاییم همینطور که سانست گوشیش رو از توی کیفش در اورد و در رو باز کرد فلش هم داشت از بیرون میومد داخل و اونا با هم برخورد کردن و گوشی سانست افتاد و شکست 😢 سانست که خیلی عصبانی شده بود گفت : حواست کجاست فلش ؟؟!! 😡 فلش گفت : ببخشید سانست ... نگران نباش ... خودم یکی دیگه برات می گیرم 🥰 سانست گفت : نه لازم نکرده !!! 😑 و بعد رفت ... فلش هم خیلی ناراحت شده بود ...
از زبون فلش : خیلی ناراحت شده بودم ... می دونستم تا فایر استرک هست سانست هیچوقت دوستم نداره 😭 یهو دیدم که فایر استرک به سمت من اومد و در گوشم گفت : تا وقتی من هستم تو بازنده ای !!! 😏 و بعد از مدرسه رفت بیرون ... با خودم گفتم : این پسره چقدر پروعه !!! منم رفتم بیرون تا واسه ی سانست یه گوشی جدید بگیرم تا از دلش در بیارم اما وقتی که داشتم میرفتم فایر استرک رو دیدم که داشت با تلفن حرف میزد : _ کارت تموم شد ؟؟ فایر استرک : اره ... _ پس برگرد و بیا فایر استرک : باشه ...
بعد قطع کرد و سوار ماشینش شد و رفت ... من که بهش شک کرده بودم سوار ماشینم شدم و دنبالش رفتم ... اون رفت و رفت و رفت تا اینکه به یه عمارت ترسناک و بزرگ رسید 😰
اون از ماشینش پیاده شد و رفت داخل اون عمارت و من هم دنبالش رفتم ...

خب پارت 3 تموم شد 💖

پلیززز کامنت و لایک و فالو 💞

بای 😍👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بله rags evil جون 😔
متاسفانه بعضی از تست های منو تقریبا ۳ هفته طول میکشه که منتشر کنه 🥺💔
حتی الان تا پارت ۷ نوشتم ولی هنوز تو ثفحه بررسیه 😭
حتما اجی میشم 😗❤
من تانیا هستم و ۱۲ سالمه 💖
و شما ؟؟ ♡
من ده سالمه
ببخشید دیر جواب دادم چون که اشتباهی به جایه جواب تو نظرات نوشتی
میشه زود به زود بنویسی؟
حتما عزیزم من زود مینویسم ولی تستچی دیر منتشر میکنه ❤
یعنی واقعا یه ماه بعد قبول میکنه؟
نمی دونم😵😲
میای آبجیش شیم
عالــــــــــی بود😍😍😍😍😍لطفا پارت بعدی هم بزار
حتما 💖
هر چقدر از عالی بودنش بگم کم گفتم یعنی معرکه بود آجی بی صبرانه منتظر پارت بعدی ام 😉
ممنون اجی 💖