تو خیلی شبیه پدربزرگتیp1

به ساعت نگاه می کنم. ۱۲ نیمه شبه. دیگه الان هاست که نامه هاگوارتز به دستم برسه

دقیقا همون لحظه یک جغد رو پشت پنجره اتاقم دیدم. نامه هاگوارتزم رو ازش گرفتم و بدو بدو از اتاقم رفتم بیرون. یک صدای ناآشنا رو شنیدم که با مامانم حرف می‌زد.

-خانم پاتر لطفا پسرم رو آزاد کنید. لااقل بزارید زودتر از حکمی که براش گذاشتن بیاد بیرون. اون خیلی جوونه نمی دونست داره چیکار می کنه. اون فقط یک طلسم رو روی یک نفر انجام داد. +طلسم شکنجه. یکی از ۳ طلسم نابخشودنی. این کار کمی نیست خانم برکشایر. علاوه بر این به نظر میاد پسرتون انگیزه هم داره. و این باعث میشه که اگه آزاد بشه کار حتی به حکم بوسه دیوانه ساز ها هم برسه.

- اما+ متاسفم کاری از دست من بر نمیاد. آلبوس میشه ایشون رو به بیرون راهنمایی بکنی؟ ٪حتما عزیزم+ خداحافظ خانم. متاسفم

٪عزیزم بنظرت ممکنه این پسره برکشایر برای وزارت خونه دردسر ساز بشه؟+ شاید. نمی دونم. ولی باید محتاطانه عمل بکنیم. امیدوارم فقط یک آدم دیوونه باشه

*مامان. بابا. اون کی بود؟- هیچ کس عزیزم. یک دوست قدیمی.٪ هنوز نامه هاگوارتزت نیومده؟* آهان درسته

نامه رو از جیبم در میارم و بازش می کنم- بلند بخون *ورونیکا پاتر عزیز. به اطلاعتان می رسانیم که شما در مدرسه فنون جادوگری و افسونگری هاگوارتز پذیرفته شده اید.٪ بقیش خیلی مهم نیست فردا به لینی هم می تونی نامه بدی که ببینی اون کی میره کوچه دیاگون* باشه بابایی. شبتون بخیر. لبخندی میزنم و بدو بدو به سمت اتاق خواهرم میرم.

لبخند ساختگیم رو پاک می کنم و در میزنم.* ماری؟ میشه بیام تو؟@در رو پشت سرت ببند* همین کارو می کنم@ خب چی شده خواهر کوچولو؟* هیچی@ میدونم ذهنت درگیره از قیافت مشخصه* برکشایر فامیلی همون پسرست که روی عمه لیلی طلسم شکنجه رو انجام داد.@ خب؟* خب بنظرم الان تمام پاتر ها در خطرن. خوبه که داریم میریم هاگوارتز ولی من هنوز نگرانم نباید دست از پا خطا کنیم