تو خیلی شبیه پدربزرگتی p3

چشمام رو می بندم و با سرعت می دوم. زمانی که چشمام رو باز می کنم قطار هاگوارتز و کلی دانش آموز با خانواده هاشون رو می بینم +خداحافظ مامان خداحافظ بابا # خداحافظ ورونیکا &خداحافظ دخترم و وارد قطار میشم

بین کوپه ها می گردم تا بالاخره لینی رو پیدا می کنم وارد کوپه میشم و میشینم + سلام لینی. ام. سلام بچه ها من ورونیکا هستم ×سلام ورو دختری که شبیه ویزلی ها بود گفت ÷ من مگانم تو اصیل زاده ای؟ + چی؟ اصلا من ماگل زادم به تو چه؟÷ شوخی کردم خواستم ببینم واکنشت چیه خودم ماگل زادم + آهان ترفند جالبی بود دختر دیگه ای گفت@ من آلیسم * منم ابیگلم + از آشنایی باهاتون خوشحالم

٪ بچه ها کسی چیزی نمی خواد؟ + لوبیا پرتی باتز، پیراشکی کدو تنبل و شکلات قورباغه ای به دور و ورم نگاه میندازم + به اندازه همه وقتی پول رو میدم و در کوپه رو می‌بندیم مگان میگه÷ حتما خیلی پولداری که انقدر راحت خرج می کنی از کدوم خانواده جادوگری هستی؟ + پاتر * جیمز پاتر که بچه نداره تو حتما پسر آلبوس سوروس پاتر هستی آلیس به لینی نگاه می کنه@ پس تو هم حتما مالفوی هستی × خب آره مشکلی هست؟ @ نه ولی الان میترسم هممون تو یک گروه نیوفتیم و شما دو تا برید اسلیترین * خب منم ممکنه برم هافلپاف. ولی اشکال نداره باهم دوست میمونیم درسته؟+ درسته

تا زمانی که به هاگوارتز می‌رسیم حرف می‌زنیم × بچه ها رسیدیم + واقعا؟ *بالاخره خودم رو کش و قوس میدم و لباسم رو عوض می کنم ( بچه ها یکم قاتی پاتی شد از اول علامت ها رو میزارم)

*بچه ها بیاید دنبالم +سلام عمو نویل( یادداشت نویسنده: ورونیکا همه رو عمو و خاله یا به اسم کوچیک صدا نمی کنه ولی هرماینی چون مامان‌بزرگ بهترین دوستش و البته زن دایی باباش هست و شبیه همن( از نظر هوش و کتاب خون بودن) هرماینی صداش میکنه و نویل پدر خونده باباش هست که خیلی وقتا میاد خونشون) *دوشیزه پاتر منو لطفا پروفسور لانگ باتم صدا کن +چشم ببخشید ٪ظاهرا اینجا یکی پشتش به اسمش گرمه روم رو بر می گردونم و بهش چشم غره میرم+اون وقت شما کی باشید؟ ٪بنده برایان بلک هستم +و من پشتم به اسمم گرمه یا شما؟ نگاه عصبی بهم میندازه ٪من مثل پدرخونده پدربزرگ عزیزتون از خاندان طرد شدم +پس لابد نتیجه سیریوسی نه؟ البته از موهای سیاه به هم ریختت معلومه غارتگری ٪اولا خیر اگه معیار شما سیریوسه من میشم نبیره ی داییش و دوما اون جیمز پاتر هم غارتگر بوده چی میگی پاتر؟ +خودت چی میگی بلک؟ من هیچ وقت نگفتم جیمز پاتر خوب بوده مخصوصا با اون رفتارش با پروفسور اسنیپ پروفسور لانگ باتم بالاخره بهمون گیر میده *بسه بچه ها دعوا نکنید و میره داخل ساختمون ماهم وارد میشیم ولی دعوا هنوز ادامه داره خدایا این پسره بلک چقدر داره عصبیم میکنه

٪بنظرم دعوا هنوز تموم نشده نه پاتر؟ ×ورونیکا آرامشت رو حفظ کن بی توجه به لینی میگم+مثله اینکه می خوای بری گریفندور که داری منو به چالش میکشی ٪مگه تو چی هستی که میخوای من ر... که همون لحظه ورد اکسپلیارموس رو گفتم و چوبدستیش تو دستمه +چیزی گفتی بلک؟ من بدون چوبدستی هم می تونم شکستت بدم( یادداشت نویسنده: راست میگه کلاس های رزمی رفته و خیلی قویه) بلک چوبدستیش رو میگیره و غرغر کنان به سمت جلو میدوه ×وای معلومه خوب تمرین کردی ها ÷آفرین خوب سر جاش نشوندیش

الان دیگه وقت گروه بندیه بعد اون سرود کلاه هرماینی اسم هامون رو می خونه &ابیگل دیگوری ☆گریفندور گروه بندی ادامه پیدا می کنه و آلیس، مگان و لینی به گریفندور میرن. اه. اون پسره بلک هم به گریفندور رفت. &ورونیکا پاتر ☆خب خب اینجا چی داریم؟ مهربونی ولی جاه طلبیت بیشتره پس اسلی... نه خیلی شبیه مامانتی. امیلیا مرلین نه؟ به مرلین رفتی واقعا خیلی باهوشی ولی شجاعتت رو نمی تونم در نظر نگیرم ... به خودم میام و می‌بینم حداقل ۱۰ دقیقه هست که کلاه داره برای خودش حرف میزنه و من رسما یک متاخر کلاهم ☆نمی تونم به نتیجه ای برسم گریفندور یا ریونکلا؟ تصمیم خودت چی... صبر کن صبر کن تو برای وفاداری و شجاعت ارزش بیشتری قائلی پس ☆گریفندور همه دوستام با خوشحالی کف میزنن و منم به سمت میز گریفندور میرم پروفسور لانگ باتم بهم میگه*خیلی شبیه پدربزرگتی و منم تو دلم میگم آره ظاهرا قراره مثل اون ماجرا داشته باشم