
خب این پارت یکم غم انگیزه و خی یکم هم طولانی تر ه و یکم هم عجیبه امیدوارم خوشتون بیاد
از زبون ادرین:رفتم خونه و دویدم سمت اتاقم.میدونستم یکی دیگه رو دوس داره وای نمیدونستم لوکا رو دوست داره. نشسته بودم و گریه میکردم. پلک بهم گفت:بهتره بری و باهاش صحبت کنی. گفتم:فکر خوبیه پلگ was up و به کت نوار تبدیل شدم.پیداش کردم و همه چیز رو براش تعریف کردم.گفت:ببین...خب درسته...ولی تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوس داشته باشه...خب؟تیم...باشه؟ آه بلندی مشیدم و گفتم:باشه.😔و سرمو پایین انداختم پایین. چونه مو گرفت و سرمو گرفت سمت بالا.بهد یویوش رو در اورد و رفت و من تنها شدم.شعرمو خوندم:یک گربه ی تنها روی پشت بوم...نشسته اینجا بدون بانوش
از زبون خودم(مرینت):وقتی رفتم خونه ،تصمیم گرفتم با لوکا بهم بزنم ولی تیکی گفت:مرینت تو اگه هم با لوکا بهم بزنی بازم نمیتونی بری با گربه ی سیاه چون تو هویت اونو نمیدونی و نباید که بدونی. گفتم:درسته...ولی ادرین چی؟من هنوز اون رو دوست دارم.نمیدونم تیکی از خودم بدم میاد... از زبون تیکی:زد زیر گریه و هر چی بهش گفتم،گفت که میخواد از خونه فرار کنه ولی نمیتونست این کارو بکنه.یعنی من نمیذاشتم.
چند سال گذشت و من با لوکا بهم زدم....رفتم پیش ادرین:سلام ادرین...میخواستم یه چیز خیلی مهم بهت بگم
بهش گفتم:ببین ادرین...من از همون اول که دیدمت،ازتو خوشم اومد و عاشقت شدم...و این راز رو خیلی وقته تو دلم دارم... از شدت خجالت دوتا دستمو گذاشتم روی صورتم و سَرَمو خم کردم.
گفت:وای خیلی تعجب کردم.من همیشه تو رو به چشم یک دوست میدیدم(میخوام نبینی).و اینکه..........منم دوست دارم. بعد کم کم خم شد و منو بوسید.😚 کلویی از اونجا داد زد:مسخره س مسخره ست واقعا مسخره ست.بعد دستاشو مشت کرد و رفت.
ادرین واقعا کپ کرده بود....دیروز یک عالمه فکر کرده بودم که هویت هاگ ماث رو بفهمم ...حدسم گابریل بود چون نه میذاشت کسی بیاد خونشون نه زیاد میرفت اینور و اونور.و حتی علامت پروانه روی چیزایی که طراحی میکرد با معجزه گر پروانه برابری میکرد.
تو همین فکر ها بودم که ادرین افتاد و غش کرد.سریع زنگ زدم امبولانس.🏥 قیافه ی ادرین:😪 قیافه ی من:😰 امبولانس اومد و ادرینو گذاشتن رو برانکارد و بردنش...منم تو ماشین امبولانس بالا سر ادرین بودم.
ادرینو بستری کردن.گفتن که نزدیک بوده سکته کنه.بعد پرستار از اتاقش اومد بیرون.سمت پرستار دویدم و گفتم:پرستار...حال نامزدم....یعنی ادرین چطوره؟ گفت:نامزدتونه؟خوبه.پس باید پیشش بمونین.یه چند روز باید اینجا بمونه.و با امضاتون و رضایتتون واسه ی بستری شدنش نیاز دارم. گفتم:باشع
بعد از یه عالمه کاغذ بازی پرستارا و دکترا رو دیدم که با یه عالمه وسیله و امپول مامپول و عجله میدویدن سمت اتاق ادرین.....
چطور بود؟نظرتون رو بگید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییی بوددددددد پارت بعدی هم زود بذار 💐💐💐 بهتست های منم سر بزن 💐💐💐💐
سر زدم عزیزم
راستی لایک هم کردم
تست های بعدی هم نوشتم ولی تو صف انتظاره
الان آدرین توی جوانی سکته کرده؟!
سکته کردن توی جوانی یعنی مرگ.تا حالا فقط ۱۴نفر توی دنیا از دستش زنده موندن.
داستان تون خیلی زیبا بود.
فکر کنم آدرین پانزدهمین نفر باشه
سکته نکرده نزدیک بوده سکته کنه عزیزم
خدارو شکر.