من هیچ وقت نفهمیدم. او همخون ماست! او درست مثل ما از یک تکنیک استفاده میکند! پس دلیل این نفرت و جنگ چیست؟!
حادثه شیبویا. ترسناک ترین اتفاقی که در تاریخ توکیو و دبیرستان جوجوتسو افتاده. رده بالاترها به من اجازه حضور ندادند. اما این انصاف نیست. درحالی که هم رده های خودم مثل کوگیساکی، فوشیگورو و ایتادوری درحال مبارزه هستند، باید مثل موش های فراری در قطار بمانم تا از شهر خارج شوم. از استاد ایوری میپرسم :«استاد، پس بقیه چی؟!». اخمی میکند و میگوید :«تو به همراه ما از اینجا میریم توشیکو. توکیو فعلا جای موندن نیست. حتی جادوگرای درجه یک هم به سختی دارن پیشروی میکنن». از این وضعیت بیزارم. چرا باید دوستانم را رها کنم؟! ارشدهایم را!؟ و استادم را؟! نه، این عادلانه نیست. به محض اینکه رویش را برمی گرداند، از در پشتی بیرون میروم. سرعتش بالاست ولی با یک جوجوتسو راحت میشود از آن پایین پرید. با موفقیت روی ریل ها میپرم و به سمت شهر میدوم. در قلبم نجوا میکنم :«صبر کنین بچه ها. دارم میام! دارم میام!». فقط کمی زمان میخواستم و مقداری شانس تا بالاخره یکی از آنها را پیدا کنم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
پستت فوق العاده بود🌹🌹🤩
ممنونم عزیزدل
🌹💕
عالی🛐🛐🛐♾️
نفسمی تو 3>
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست و اسلایس های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂
ممنونم از همراهی همیشگی شما 3>
قربان شما ♥️
عالی بود یاسی )
قوربونت برمم مننن 3>