من فقط من بودم. جایی در میان نورهای خورشید. پشت ابرهای پنهان زندگی. من فقط ترسیده بودم!
مردم میگویند یک قهرمان هیچ وقت نمی ترسد. گریه نمیکند. اما من اینگونه نبودم. شاید هم اصلا نمیتونم یک قهرمان باشم. بچه تر که بودم عروسک و کارت پستال های آلمایت را جمع میکردم به امید اینکه روزی مثل او شوم. شاید هم حداقل کمی شبیه تر. میخواستم قدرتمند باشم. در برابر مشکلاتم بایستم و بتوانم با ترس های روبه رو شوم. اما دنیا همیشه همین قدر ساده همه چیز را برایت فراهم نمیکند. اتفاقات زیادی افتاد. من ترسیدم. احساس ضعف کردم. کنار کشیدم و تمام آن حوادث باعث شد خوشبختی ام را گم کنم.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
زیبایی در این پست رویت شد!
ممنون عزیزدل
اکلیلی شدم که
ماچ ماچ 🍨✨️
🌱✨️
خیلیی قشنگ بود
ممنون قشنگم
زیبایی به روایت پست>>>
ممنون عزیزدلم
تو>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
و تووو
پست>>>>>>
ماچ ماچ
کاتسوکی>>>>>>>>
بچممم
باز دیر رسیدم😑
مهم رسیدنه دختر 💀✨️
خیلیی خوبب بودددد عالییییی بهه شدتت عالیی🌝💫
ممنون پریزاد
زیبا بود🥺
ممنون زیبای جان