رمان ترسناک : آن اردو معمولی نبود (پارت اول)

من کامیلیا جونس هستم به معنای واقعی کلمه من از شنا و آب دریاچه متنفرم خوب تصور کنید که در آن آب کثیف شنا کنی عُق ولی برادر من آرون عاشق این جور کار ها است من یک سال از او بزرگتر هستم یعنی او ۱۳ سالش است همه کس هم او را دوست داشتند از بس سرزنده بود تابستان امسال را قرار بود با دوستانم وقت بگذرانم ولی پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا به اردو کلدلیک (به معنی دریاچه سرد) بفرستند این واقعا نفرت انگیز است سوار اتوبوس که شدم به این فکر کردم که الان دوستانم در حال خوش گذرانی هستند و من باید برم کجا برم اردو اونم دریاچه واقعا مسخره اس

بچه ها ساک هایشان را از اتوبوس در آوردند راهنما های اردو با هم احوالپرسی می‌کردند من یکم سر ذوق آمدم نه بخاطر اردو بخاطر اینکه شاید دوستان جدیدی پیدا کنم هر کس یک کلبه داشت و در کلبه هم ۴ نفر هم اتاقی بودند. وقتی وارد اتاق شدم دیدم که تخت من پایین طبقه است خوشحال شدم چون که من اگر بالا بخوابم آنقدر غلت میخورم که آخر با کله پرت شوم زمین😐 بالای تخت من یک دختر سیاه پوست با یک عالمه گیس باف بلند آن طرف یک تخت دو طبقه دیگر بود که یک دختر با موهای بود دم اسبی نشسته بود پایین هم یک دختر تپل و قد کوتاه با موهای قهوه ای.

وقتی وارد شدم همه هم اتاقی هایم ازم پرسیدند تازه به اینجا آمدی؟ بی اختیار گفتم:آره ولی از اینجا متنفرم چشمانشان درشت شد ولی بعد یکی یکی خودشان را به من معرفی کردند هم تختی من همان سیاه پوست گفت من جنیس هستم دختر مو بور دم اسبی گفت من برایانا هستم و دختر قد کوتاه گفت من مِگ هستم جنیس گفت حق داری متنفر باشی چون همه می‌گویند ۲ سال پیش در اینجا یک دختر گم شد ۴ ماه پیداش نکردن تا کنار بیشه های آن طرف در حالی که مار نیشش زده بود پیدا کردنش میدانید هر کس باید توی دریاچه شنا کند نیاز به یه یار دارد می‌گویند آن دختر هم شب ها سراغ تازه وارد ها می آید و به آنها می‌گوید بهم قول میدی یار من شی بیا پیش من و یار من شو برایانا و مِگ هم حرف جنیس رو تایید کردن.

بچه ها خوب این از پارت اول اگه خوشتون اومد بهم بگین لایک کنید و کامنت بذارید تا پارت های بعدی رو هم بذارم. فالو یادتون نره☆ راستی شب یلداتون هم مبارک🍉 تا پارت های بعدی و تست های بعدی بای بای🍭🍫