8 اسلاید پست توسط: ✯𝙡𝙪𝙖𝙣✯ انتشار: 2 ماه پیش 575 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (39)
  • imageAysel
    ✍🏻📖

    من نباید اینا رو الان که شبه میخوندم...

  • image𝒔𝒐𝒐𝒎𝒊𝒏off
    ⁦〜⁠(⁠꒪nts⁠꒪⁠)⁠〜⁩off

    یه بار هم نمیدونم چی شده بود که کف اتاقم دراز کشیده بودم و هیچکس هم خونه نبود بعد نمیدونم خواب بودم یا واقعی بود، (که اکه خواب بود واقعا طبیعی بنظر میرسید) احساس کردم یکی داره از زمین بلندم میکنه داشتم به سمت بالا کشیده میشدم ولی این فقط یه احساس بود و من تموم مدت رو زمین بودم...

  • image𝒔𝒐𝒐𝒎𝒊𝒏off
    ⁦〜⁠(⁠꒪nts⁠꒪⁠)⁠〜⁩off

    حدودا هفت هشت بار خواب هر کی رو دیدم تا سه روز بعدش م.ر.د.ه
    و خواب هم خیلی کم میبینم ولی وقتی میبینم هم اینجوری میشه
    ولی خب خودم اعتقادی ندارم با خواب کسی بمیره شاید اونا زمان مرگشون به طور تصادفی با خوابایی من میبینم یکی هستن
    ولی از طرفی هم چرا خواب اونا؟
    بخدا خودمم قاطی کردم🙂
    یه بار یکی بهم گفت الهی خواب نبینی😂😂😂😂

    • image𝒔𝒐𝒐𝒎𝒊𝒏off
      ⁦〜⁠(⁠꒪nts⁠꒪⁠)⁠〜⁩off

      از وقتی حقیقت یه چیز (که نمیتونم بگم چیه) رو درک کردم اینجوری شده. حدود پنج ساله و هر سال یکی دو تا از خوابام اینجوری میشه😂

  • imageطناز
    فالو = فالو

    من هیچ وقت پیگیر چیزای ترسناک نبودم حتی یه کوچولو
    بعد یه شب خواب یه عروسک رو دیدم که هی حرکت میکنه( حتی عمس عروسکشم تاحالا ندیده بودم که مغزم یه ذهنیتی ازش داشته باشه) و اون عروسکه هی به من نزدیک میشد و خیلی ترسناک بود خلاصه بعد یه ماه تو مدرسه بچه ها داشتن درمورد عروسکی به اسم آنابل حرف میزدن بعد منم متعجب شدم و اینا بعدا فخمیدم عروسک تو خوابم واقعا یه عروسک تسخیر شده بود
    به خدا قسم من هیچی درمورد آنابل نمیدونستم🫥

    • imageطناز
      فالو = فالو

      چقدر من غلط املایی دارم
      عمس نه عکس😂
      فخمیدم هم نه فهمیدم😂

    • image𝘿𝙞𝙖𝙧
      ᵘⁿᵈᵉʳ ᵗʰᵉ ᵐᵒᵒⁿˡⁱᵍʰᵗ

      اسمامون یکیه

  • imageطناز
    فالو = فالو

    من قبلا از آینه نمیترسیدم و برای اینکه ثابت کنم هیچ چیزی درمورد آینه توی ۳ نصفه شب نیست هرشب ساعت ۳ با آجیم میرفتیم جلو آینه المی تو آینه خیره میشدیم و ق.ر میدادیم یه شب که رفتیم جلو آینه من یه دقه رفتم تو اون اتاق برکشتم تو آینه رو نگا کردم دیدم خودم تو آینه دست راستشو برده بالا در حالی که من پارچ آب دستم بود
    یعنی اونجا سکته رو زدم

    • imageطناز
      فالو = فالو

      المی نیستا الکیه😁
      ولی من هنوزم به این خاطره ام شک دارم که توهم زدم یا نه
      آخه من که اصن نمیترسیدم از آینه

  • image✯𝙡𝙪𝙖𝙣✯ سازنده
    دارم‌میرم‌ازطاثطچی:)

    بچها کامنتا رو دیگه پین نمیکنم و دستم خورد چند تا پاک شد ولی همش حتی اونایی که پاک کردم پست میشه الان هم پارت دو تو راهه ولی چهار پنج تا کامنت اخری نیستن چون دیر گذاشتن
    چند تا هم تو اسلایسم نوشته بودن گذاشتم

    • image𝘿𝙞𝙖𝙧
      ᵘⁿᵈᵉʳ ᵗʰᵉ ᵐᵒᵒⁿˡⁱᵍʰᵗ

      فکر کنم مال منم پاک کردی😭😭
      پس دوباره میگم من چند رو پیش توی خونه تنها بودم و سرکلاس زبان انلاین بودم بعد یهو دیدم دوش حموم باز شده قلبم وایساد خب اخه قبلش دوش حموم بسته بود چجوری باز بشهههه الان مطمئنم خونمون جن داره

    • image✯𝙡𝙪𝙖𝙣✯ سازنده
      دارم‌میرم‌ازطاثطچی:)

      نه اسکرین گرفتم تو پست بعد هست

  • imagetoga chan
    درحال تبدیل شدن به مارشما

    من یه ماه پیش تو ح.موم لیف بابام سمت چپ بود و لیف من سمت راست بعد که رفتم زیر دوش و برگشتم دیدم لیف من سمت چپ بود و لیف بابام سمت راست یعنی اونجا سکته رو زدم😱😱😱

  • imageBlacky
    ۲+۲=۱

    یه شبم کسی خونه نبود و تنها توی خونه بودم ، رفتم داخل اتاقم ، زیر اتاقم هم زیر زمینه و اگه داخل زیر زمین یکم با سروصدا راه بری صداش میاد داخل اتاق من ، روی تختم دراز کشیدم و سعی میکردم که بخوابم ، از زیر زمین صدای بلند دویدن یه نفر میومد ، اهمیتی ندادم ولی صدای کوبیدن در زیر زمین میومد منم بلند شدم و رفتم سمت زیر زمین ، در زیرزمین و باز کردم ، لامپو روشن کردم و کمی داخل زیرزمین قدم زدم ، چیزی پیدا نکردم و از زیر زمین رفتم به اتاقم و خوابیدم.

  • imageBlacky
    ۲+۲=۱

    رفته بودیم باغ ، همه توی خانه باغ خوابیده بودن ، منم خوابم نمی برد و بلند شدم و رفتم داخل باغ و قدم میزدم ، ماه کامل بود ولی یه ابر جلوی نور ماه رو گرفته بود و خیلی تاریک بود ، یهو پام به یه چیزی خورد و افتادم ، وقتی افتادم روی زمین به پشت سرم نگاه کردم ، ابر رفت و نور ماه داخل باغ رو کمی روشن کرد ، فقط اینو دیدم که یک سایه سیاه داره به سمت داخل باغ می‌دوه و ازم دور میشه ، هرچند این عادی ترینش بود

  • image𝐁𝐚𝐛𝐚𝐤☆
    این‌اکانت‌محدود‌شده‌است

    یادم نمیا_😀💗

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.