بچه ها این داستان رو میخوام زود تمام کنم 😭 ولی نگران نباشید بعد این بازم داستان میزارم😍 لطفا تو کامنت ها بگید بعدی از شوگا💞 باشه یا ورو واید هندسام💜 چون فقط از این دوتا داستان ننوشتم😐اگر دوست داشتید به اون یکی داستانم هم سر بزنید😘لایک کنید حتما کامنت بزارید🥺🙏
تهیونگ:بعد تلفن یکی در زد🤔 کوک:میشه بیام تو☺️ تهیونگ:بیا کاری داشتی🤔 کوک:اره میخواستم بگم بیا غذا بخور تهیونگ:کوک بگو چی میخوای بگی میدونم بخاطر این نیومدی😐کوک:باشه اومدم حلقه ای که برای کنیا گرفتی چه شکلی تهیونگ:همین کوک:اره🥺 تهیونگ: اینه قشنگه کوک:اره خیلی😍جین:بدویید بیاید😠 کوک:فکر کنم فهمید تهیونگ:چی رو کوک:نمیدونم😐(پسرم وقتی نمیدونی چیکار کردی چرا میگی فهمید😐کوک:نويسنده فوضولیش به تو نیومده😑نویسنده:دستت دردنکنه خیر سرم دارم واسه همه آستین بالا میزنم😩بعد ببین چطوری باهام رفتار میکنه🥺 اصلا من گریه کنم خوبه😭کوک:لوس نشو برو ادامه داستان نویسنده:خب دیگه زیادی دعوا کردیم بریم ادامه داستان😐😂)
تهیونگ:جانم چیشده جین جین:بگید ببینم کدوم از شما رفته بود تو شامپوم فلفل ریخت😠کوک:وای من یادم رفت بیرون کار دارم من دیگه میرم بای✋حین:پس کار تو بود وایسا مگه نگیرمت😠(اسم خودم رو وقتی میخوام حرف بزنم مینویسم آتوسا هواستون باشه😘) اتوسا:حالا هی کوک بدو جین بدو که یدفعه میرم به یونگی و از خواب بیدارش میکنن شوگا:کدومتون منو بیدار کرد جین و کوک:این شوگا:وای سید الان می متون میکشمتون😠اتوسا:حالا کوک بدو جین بدو شوگا بدو 😂جین:کوک میکشمت یونگی:جین باید واسه خودت سنگ قبر بخری جین:بی ادب من از تو بزرگترم😠 یونگی:فقط یک سال بزرگتری😐کنیا:تو اتاقم داشتم با تارا تصویری حرف میزدم که صدای بدو بدو اومدم😳 تارا:صدای چیه 🤔کنیا:نمیدونم من میرم کار نداری تارا:نه برو و اقب خودت باش😘کنیا:با تارا خداحافظی کردم رفتم بیرون دیدم جین دنبال کوک یونگی دنبال جین تهیونگ هم مثل بز داره نگاشون میکنه😐😂اتوسا:بز خودتی کنیا:تو خودت بز تری زر نزن😊اتوسا:زارت😐برید ادامه کلن این آدم بشو نیست😑😩
نامجون:بچه ها آروم باشید😐ساعت چنده🤔کوک:ساعت 5 کنیا:من میرم تو اتاقم تهیونگ:تق تق میشه بیام تو کنیا:بیا کاری داشتی 🤔 تهیونگ:میتونی ساعت 7 به این آدرس بیای🥺کنیا:باشه😃تهیونگ:من میرم کنیا:خب چیکار کنم آها میرن بیرون😍خب چی بپوشم 🤔 یه تیشرت صورتی💗با شلوار ستش موهام هم دم اسبی بستم یه رژ صورتی💗 زدم با کیفم که اونم صورتی بود با یه کلاه باز صورتی💗و ماسک که کسی نشناسم و کفشم هم پوشیدم ورفتم پاینن😊جین:فرزندم که زیبا شدی کجا میری😂کنیا:دارم میرم بگردم حوصلم سر رفته 😓 خداحافظ✋پسرا:خداحافظ
کنیا:بزار یه زنگ به تارا بزنم تارا:الو بله کنیا:سلام کجایی تارا:حوصلم سر رفته بود اومدم بیرون کنیا:پس خواهرت چی کجاست تارا:اون خونست درس داشت تو کجایی کنیا:اومدم خرید ولی اومدم بستنی بخورم تارا:کدوم مرکز خرید کنیا:گانگ لوهان(من در آوردی😐😂) تارا:منم همینجان الان میام پیشت
تارا:سلام کنیا:سلام تارا:آقا ببخشید لطفا واسمون دوتا بستنی شکلاتی بیارید کنیا:خب چخبرا تارا:یه چیزی بگم باورت نمیشه 😍 کنیا:چی تارا:با یکی دوست شدم خیلی خوشتیپ کنیا:وای عزیزم خوشبخت بشین🥺💞 تارا:مسی🥺💞(مسی=مرسی😂😐) تارا:راستی تو چرا آمیدی بیرون کنیا:همینجوری ساعت 7 با تهیونگ قرار دارم 💞تارا:بهش گفتی دوسش داری کنیا:دیوونه شدی معلومه که نه😐تارا:چرا نگفتی🤔 کنیا:چطوری بهش بگم من دوسش دارم تو واسم مثل بقیه اعضا نبودی و مثل برادرم نمیدیدمت😩تارا:راست میگی کنیا:راستی هیچ به کای هم زنگ نزدم😐تارا:یه زنگ بزن بگو بیاد ر کاری نداره کنیا:الو سلام..... خوبی...... کجایی.... میای مرکز خرید..... اهوم باشه....... بای تارا:چی گفت🤔 کنیا:گفت میاد تا 10 دقیقه دیگه میرسه تارا:کجاست که انقدر زود میرسه😂🤔کنیا:گفت با جولیا رفته بیرون تارا:جولیا کیه🤔 کنیا:بهت نگفتم تارا:نه کنیا:جولیا یکی از کسایی که میخواد باهاش تو یه فیلم بازی کنه اونم مثل کای اولین فیلمشه تاحالا 7قسمتش رو ضبت کردن کلن 32 قسمته تو این ضبت نمیدونم چی چی ها 😂 کای عاشق جولیا میشه ولی بهش نگفته هنوز تارا:جولیا چند سالشه کنیا:21 سالشه
تارا:اسم سريال چی هست ببینمش😃 کنیا:به نام عشق (من در اوردی😂) کای:سیلامممممم ✋من اومدم😘 خوش اومدم صفا آوردم قدم رنجه فرمودم 😂کنیا:درد بیاید بریم خرید
کای:چی میخوای بخری کنیا:لباس لوازم آرایشی خوراکی کفش کیف کلاه بازم بگم یا کافیه 😂کای:نه کافیه دوهزاریم افتاد😂تو ذهن کای:این همه وسیله میخواد چیکار یعنی واسه چیشه کحلی دلش میخوا بزاره کنیا:یه جایی از دلم میزارم تو کار نداشته باش😑کای:بلند فکر کردم تارا:اره بلند فکر کردی😐😂
خب تمام شاید تو پارت بعد تمومش کنم یا بزارم دوپارت دیگه ولی بگید بعدی از و واید هندسام باسه یا شوگا😘دوستون دارم بابای💞🥺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)