خواننده گمشده

در کمد رو باز کردیم نازلی دست و دهن بسته تو اونجا بود انگار بی هوش بود نازلی رو برداشتیم و راه افتادیم به سمت بیمارستان. بیرون اتاق وایسادیم تا نازلی حالش بهتر بشه

بعد ۱ ساعت رفتیم تو نازلی حالش بهتر شده بود آنیل رفت تا ازش بپرسه چطور شد دزدیده شدی؟ اون گفت: داشتم از کنسرت میومدم که یهو یه کیسه کشیده شد رو سرم خیلی جیغ زدم ولی کسی کمکم نکرد

من رفتم نازلی رو بغل کردم و گفتم ببخشید باهات میومدم _این حرف و نزن من خودم نخواستم باهام بیای سرا _الان حالت خوبه؟ _اهوم

آنیل گفت ببزیمش خونه تا دوباره ندزدنش. رفتیم خونه آنیل به نازلی گفت چیزی خوردی؟ نازلی گفت نه من براش یه باقلوا و چای آوردم. خیلی خوشحال بودم که دوستم پیدا شده

تو اخبار هم شنیدیم که بوران و همدستاش دستگیر شدند.

خب می‌دونم کوتاه بود و بی محتوا ولی اولین داستانی بود که ساختم امیدوارم لایک بشه

ناظر جون قبول کن