لطفا با آهنگ مرور بخونید
همیشه وقتی پیاده می رفتیم بیرون ، بر خلاف همه نمی رفتیم کافه ، می رفتیم قبرستون . و اون از پدر و مادر مرده اش حرف می زد و وازشون اشک می ریخت. پدرش قاضی بود و مادرش دکتر . وقتی سه سالش بود ، شاکی های پرونده ی پدرش والدینشو کشتن . می گفت تنها ارزوش پیوستن به اونا با مرگ بود ، تا قبل از اینکه منو ببینه ، می گفت بعد از دیدن من ، همه ی فکر و ذکرش منی بودم که هر روز تو مسیر دانشگاه می دید و باهاش همکلاسی بود ، اما من اصلا بهش توجه نمی کردم. تا روزی که از سمت دسشویی دخترونه صدای فین فین شنیدم . یه نیمچه نگاهی کردم و یه دختر دیدم
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
ڙاڪﻠﯧﻨ off نظر شما را لایک کردڙاڪﻠﯧﻨ off نظر شما را لایک کرد
حفظ غرور به لیست 🌷ڒﯧﺑا ࢬݑࢦ ڳࢦ ﻬاﯧ ﺑﻬاﺮﯧ🌷 افزوده....
یو آر مای لااو
حفظ غرور به لیست 🌊👀 افزوده شد.
توسط تیلاو
مغسیییی
فرصت
حفظ غرور به لیست شاید کمی زیبایی...? افزوده شد.
توسط 𝑨𝒏𝒌𝒐
ذوووقققق
ادمین عالی بود
من یک داستانویسم
لطفا به پیجم سربزنید و داستان هام رو بخونید
پین ؟
ادمین اگه میخوای پاکش کن
پاک نمی کنم و پین هم نمی کنم
مرسی
واقعا متن هایی که مینویسی خیلی خیلی عالین واقعا استعداد داری🛐🛐🛐🛐
ممنونن🥺❤️❤️❤️
ذوووووقققققف
عالی
ممنونن