زندگی جذاب من

توجه*توی این داستان دیپر و میبل 17 سالشونه*

میبل داشت وسایلش رو جمع می‌کرد. دیپر: میبل واقعاً نمی‌خوای چیزی جز لباس برداری؟ میبل: دیروز برداشتم زیر لباسامن.

روز بعد..... دیپر: بالاخره رسیدیم معما کده. میبل درو باز کرد و پسیفیکا پرید بغل دیپر و کندی و گراندا هم پریدن بغل میبل. پسیفیکا: دیپر خوشحالم برگشتی! دیپر یاری کرد و گفت: خوشحالم دوباره می بینمت. ملودی که الان داشت تو معما کده کار می کرد گفت: بچه ها یه سوپرایز براتون داریم!

پسیفیکا دست دیپر و میبل رو گرفت و برد تو جنگل. وقتی وایساد کهرسیدن به دو تا کلبه ی چوبی. وندی گفت: سوپرایز بچه ها! دیپر نزدیک رفت و دید روی در یکی از کلبه ها زده برای میبل و روی او یکی زده برای دیپر! استنلی که تازه رسیده بود گفت: چند ماه پیش منو این داداش خرخونم فورد شروع کردیم این دوتا رو برای شما بسازیم.

میبل از خوشحالی اشکش در اومده بود. من روی زمین نشستم و یه ساک پر از دکوری های چوبی باز کردم و گفتم: ما هم برای شما یه کادو داریم! من ساک رو باز کردم و به عمو استن دادم. میبل گفت: دیپر چند وقته خیلی خوب با چوب کار می کنه و از 3 ماه پیش داشت اینا رو براتون درست می کرد.