سلاااام ، عشقتون با پارت هشت اومد 😂
زییییینگگگگگگگ زیننگگگگگگگ جین : ا/ت پاشو ، ساعت خودشو کشت بس که زنگ زد 😐، بلند شو . آفرین دختر خوب ا/ ت : چه زود صبح شد ، باشه از زبان ا/ت : بعد از اینکه دستی به سر و صورتم کشیدم و لباس پوشیدم گوشیم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون . می خواستم هر چه زودتر برسم مدرسه ، خوشحال بودم که قراره با دوستام تنهایی برم کارائوکه .🥰🤩🤩
جین : یااااااااا ، ااااا/ت ، کجا میری . کیفت رو نبردی . صبر کن تا خواهرت هم بیاد 😐 چه عجله ای داری ، حواست نیستا ا/ت : وای ، شرمنده و ممنون سلنا ( بلاخره برای خواهر ا/ت اسم انتخاب کردم😂 ) : بدون من میخوای بری ؟ ا/ت : باشه حالا ببخشید سلنا : خواهش ، بریم ا/ت : ببین باید عصر خودت تنهایی از مدرسه بری خونه سلنا : چرا آخه ؟ ا/ت : مگه راه خونه رو بلد نیستی ؟ سلنا : چرا بلدم ، اما .... ا/ت : همین که گفتم ، حالا تند تر راه بیا تا زودتر بریم مدرسه سلنا : 😪
از زبان ا/ت : رسیدیم مدرسه و هر کی رفت سمت کلاس خودش ، وارد کلاس شدم و چند نفری بهم زل زدن و من بی توجه به اونا رفتم سر جام ، یعنی کنار ته بیون نشستم . ته بیون : سلام ، خوبی ؟ ا/ت : آره ممنون، لی کجاست ؟ ته بیون : الاناست که برسه لی : سلام عشقتون اومد 😀 ا/ت : سلام 😂 ته بیون : بهبه از این طرفا 😂 لی : راستی یادتون نرفته که امروز بریم بعد مدرسه کارائوکه ته بیون : نه من به مامان وبابام گفتم دیر وقت میام خونه لی : منم ا/ت : حتما ، خیلی خوش میگذره 😍🤩 لی : آره🌈مخصوصا اینکه الان سه نفر شدیم .
از زبان ا/ت : بعد از پایان کلاس ها رفتم کتابخونه تا دو تا کتاب برای امتحان پس فردا قرض بگیرم و زود بیام پیش بچه ها تا بریم کارائوکه . کتاب هارو قرض گرفتم و اومدم در مدرسه دیدم خواهرم تنها داره میره سمت ایستگاه اتوبوس ، و اون طرف هم لی و ته بیون دارن برام دست تکون میدن که برم پیششون ، منم وقتی خیالم راحت شد که خواهرم سوار اتوبوس شد ، رفتم پیش بچه ها دست همدیگرو گرفتیم و راه افتادیم . ☺😃😃🌟🪐
دو جا اتوبوس سوار شدیم تا رسیدیم به کارائوکه . رفتیم داخل یکی از اتاقا که خالی بود . لی رفت و سه تا نودل تند با نوشابه خرید و آورد ، در رو بستیم و لی و ته بیون رفتن میکروفون ها رو برداشتن و یه شعر رو که دوتاشون بلد بودن خوندم . ا/ت : وااااای ، خیلی قشنگ خوندین 😁😂
لی : چرا تو یه شعر نمی خونی ؟ ته بیون : آره راست میگه ا/ت : خب ......چی بخونم ؟ لی : آهان، میتونی یکی از اهنگای بی تی اس رو بخونی ته بیون : آره ، ایده ی محشریه 😚😇 ا/ت : باشه ، دینامیت خوبه ؟ لی و ته بیون : عالیه ، بخون از زبان ا/ت : من میخوندم و اونا دست میزدن و 😂😂😁خلاصه که خیییلی خوش گذشت .
از زبان تیهونگ : زنگ در خونه رو زدن ، از چشمی در نگاه کردم دیدم سلنا هست ، اما ا/ت نیست .🤨 در رو باز کردم . سلنا : سلام تیهونگ : علیک سلام ، ا/ت کجاست پس ؟ سلنا : چمیدونم ، صبح بهم گفت خودت تنها برمیگردی خونه ، اما بهم نگفت چرا تیهونگ : یعنی چی ؟ بعد تو هم همینطوری قبول کردی ؟ سلنا : نمی ذاشت حرف بزنم آخه . تیهونگ : باشه فعلا برو نهارت رو بخور ، خودم بهش زنگ میزنم . ناهارت رو میزه . سلنا : باشه ، ممنون 🙂 تیهونگ : بچه ها ا/ت نیومده خونه 😶 جیمین : وا ، سلنا تنها اومد یعنی ؟ جی هوپ : شاید دیر تر بیاد . تیهونگ : آخه به خواهرش چیزی نگفته که کجا میره ، فقط گفته عصر خودت تنها برگرد . نامجون : نکنه دوباره این دختر دردسر درست کرده باشه ؟😟 شوگا : خب یکی بهش زنگ بزنه 😕 جین : این بچه رو نمیشه تنها گذاشت ، الان بهش زنگ میزنم . ( بووووق ..بووووق ...بووووقق ) بر نمیداره 😟😟 شوگا : چی کار کنیم ؟ نمی تونیم بریم دنبالش . سلنا خوب فکر کن ، شاید بهت گفته کجا میره . یا به کسیتون نگفت کجا میره ؟ جونگکوک: شاید اصلا جایی نرفته باشه ، شاید اتفاقی براش افتاده باشه . از زبان تیهونگ : دو ساعت به همین شکل گذشت ، همه استرس داشتیم و نگران بودیم .
از زبان ا/ت : بعد از دو ساعت با هم خداحافظی کردیم و هر کی رفت سمت خونش ، هوا تاریک شده بود و منم از تنهایی و تاریکی میترسیدم . هر جوری بود یه اتوبوس پیدا کردم و سوار شدم . گوشیم رو روشن کردم . ۷ تا تماس بی پاسخ از جین و یک تماس بی پاسخ از آبجی ، واااای حتما نگران شدن 😶 بزار تلفن بزنم ، نه تلفن نمی زنم چون الان میرسم خونه . از اتوبوس پیاده شدم و چون کوچه خلوت بود یکم میترسیدم ، بخاطر همین تند تند در زدم . تق تق تق تق تق تق تق تق ، جیمین در رو باز کرد و تا من رو دید بغلم کرد😞🥰🥰 تیهونگ : اااااااا/ت کجا بودی تا این موقع شب ، نمیگی ما نگران میشیم ؟😠 جی هوپ : خداروشکر سالمی شوگا : یه دختر نباید تنها این موقع شب بیرون باشه 🤨 جین : توی این دو ساعت کجا بودی ؟ چیکار میکردی ؟ ما از استرس نمیدونستیم چیکار کنیم .😠 جونگکوک : خواهرت هم تنها اومد . نامجون : حالا سرش داد نکشین و نترسونینش . خب ا/ت آروم باش حالا توضيح بده کجا بودی ! ا/ت : ش ........شرمنده ، با دو تا از دوستام رفته بودیم کارائوکه . نامجون : چرا به ما نگفتی ؟ ا/ت : آخه دیشب به جین گفتم اگه بخوام جایی برم باید ازتون اجازه بگیرم ؟ ولی جین گفت نه لازم نیست ، مگه ما مامان باباتیم ؟ نامجون : جین ؟! بچه راست میگه ؟ اعضا : 😐😐😐😐 جین : آخه فکر کردم همینجوری پرسیده. نامجون : باشه ، حالا اشکالی نداره ، اما ا/ت حداقل باید گوشیت رو جواب میدادی. ا/ت : ببخشید جی هوپ : حالا برو لباسات رو عوض کن یه دوش بگیر و بیا غذا بخوریم . ☺ از زبان ا/ت : اول رفتم تو اتاق و گوشیم رو زدم به شارژ و لباس و حوله برداشتم و رفتم حموم . 🧼🧺 مثل همیشه توی حموم کنسرت به پا کردم و خواهرم از پشت در گفت که خواننده خوبی میشی 😐😂😂 اومدم بیرون و مستقیم رفتم سر میز شام . غذا کیمچی داشتیم 😋😋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پاپاپاپاپارت بعددددد
اجی زهرا منو یادت میاد بارانم یکم کم پیدام ندیدم فصل دو گذاشتی البته کم پیدا ک بماند بی پیدام 🤣😑🤦♀️ بگذریم خیلی داستان تو دوس دارم و اگه همینجوری ادامه ندی باید بگم کیل یو مای سیستر 🤣😑🖤🔱👿🔫🪓🔪🗡⚔️💣
سلام ، آجی باران 😂 کم پیدایی ولی هر وقت بیای قدمت روی چشم 🙂 ۳ تا پارت بعد رو نوشتم و توی بررسیه ☁️🎀😂 تنک یو مای سیستر ، پلیز دونت کیل می 😂🎆
اوکی تنکص
حتما پارت بعدی
بلی حتما🙂💕
عالی بود ادامشو هر چی زودتر بنویس وگرنه شب میام به خوابت😌
پس همدیگرو میبینیم 😂 باشه مینویسم🌟
اره 😂😂
عالی بودد🙃💜
تنک یو🍄😄
عالی😊💜
تشکر😀🌈