10 اسلاید صحیح/غلط توسط: VAIROخبیث انتشار: 4 سال پیش 88 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب بدون مقدمه بریم سراغ داستان ✨
بعد از چند دقیقه دیویدن : دیپر : عمو فورد همین جاست بعد این درخت ! فورد : همگی صبر کنید باید احتیاط کنیم و پشت همین درخت مخفی بشیم ! / اونا پشت درخت مخفی میشن و از لای برگ های درخت نگاه میکنن استنلی : اینجا که به جز مجسمه ی اون مثلث 60 درجه چیز دیگه ای نیست ؟! فورد : چیزی نیست تازه ساعت 7:38 دقیقس باید همین الانا پیداش بشه بعد از چند لحظه میبل با چشمانی پر شوق نگاهی به سمت مجسمه ی بیل کرد و گفت : اون چیز نورانی چقدر نورانیه !
دیپر : خواهرم اولا خب از اسمش معلومه نورانیه بعدشم اون... عمو فورد همونیه که بهتون گفته بودم !! فورد : مطمئنی دیپر ؟ دیپر : اره عمو ولی اون نور داره چیکار میکنه ؟ / کنار نور چند نور کوچکتر دیگه یهو ظاهر شدن ، نور اصلی که بزرگ تر بود عقب رفت و نور های کوچکتر که 3 تا بودن دور هم چرخیدند اونقدر سریع چرخیدند که داشتن شبیه یه دایره میشدند فورد : اون..سعی داره یه پرتال باز کنه دیپر : چی ؟! استنلی : ولی درست کردن یه پرتال به نیروی خیلی زیادی نیاز داره فورد : خوشحالم که بالاخره یه چیزهایی حالیت میشه
دیپر : ولی این به این معنی نیست که اون موجود قدرتمندیه ؟ فورد : دقیقا و به همین خاطر باید سریع جلوش رو بگیریم قبل اینکه هممون رو نابود کنه ! استنلی : خب راستش..من فکر میکنم باید برم به مشتریام برسم اخه منتظرن ! فورد : تو جایی نمیری ! استنلی : چرا باید به حرفت گوش بدم ؟ فورد : چون من بهت...50 چوق میدم استنلی : میشنوم 😁 / همون لحظه پرتالی که نور های کوچکتر درست کرده بودن داخلش نورانی شد نور : بالاخره تموم شد خب بیل خودتو اماده کن که دارم میام ! / و بعد نور وارد پرتال شد فورد : عجله کنید پرتال زیاد دووم نمیاره !
و همه پشت سرهم توی پرتال پریدن دیپر° : همراه میبل داخل پرتال پریدم ، همه جا سیاه بود و نمیدونستم کجام ، بعد از چند دقیقه خودم رو توی یه جنگل عجیب غریب دیدم و عجیب تر از اون هم این بود که هیچکس کنارم نبود ،پس داد زدم : میبل ؟! عمو فورد ؟! عمو اسی ؟!/ اما هیچکس جواب نداد دیپر کم کم داشت یکم میترسید که چیز براقی روی زمین توجهش رو جلب کرد کمی جلو رفت تا ببینه چه چیزی روی زمینه ، دیپر : ها ؟! جرنال 3 اینجا چیکار میکنه ؟! مگه بیل جرنال هارو نابود نکرده بود ؟
اما اون شهر رو هم تقریبا نابود کرده بود ولی وقتی بیل نابود شد به حالت اول برگشت یا حداقل این چیزیه که میدونم ، اره این تنها توضیح منطقیه و اولویت اول منم اینه که بقیه رو پیدا کنم / دیپر به راه رفتن ادامه داد و دنبال بقیه گشت که یهو صدای عجیبی شنید و بعد از اون هم یه باد تندی وزید و بعضی از صفحات جرنال پخش شدن ، دیپر سعی کرد صفحات رو بگیره تا باد اونا رو نبره برای همین جرنال رو گذاشت روی زمین اما وقتی این کارو کرد یه باد تند دیگر هم وزید و صفحه ای از جرنال باز شد که عنوانش نوشته شده بود : « دنیای سایه ها » دیپر : تا حالا این صفحه رو ندیده بود ؟! و بعد صفحه ی دیگه ای باز شد که توش نوشته شده بود : « به هیچ کس اعتماد نکنید!! »
دیپر : حداقل یه چیز اشنا توش بود که یهو صدایی اشنا گفت : دیپر تو اینجایی ! دیپر : عمو فورد ! فورد : بالاخره پیدات کردم این همه مدت کجا بودی ؟ دیپر : عمو فورد باورت نمیشه وی رو پیدا کردم ! فورد : یکی از جرنال ها رو ؟ دیپر :امم..درسته ! ولی شما از کجا میدونی ؟ فورد : خب یه حدس هایی زده بودم ، بگذریم جرنال رو نشونم بده دیپر : امم..باشه فورد : بالاخره ! _تند نرو ! دیپر : دوتا فورد ؟! ولی کدوم واقعیه ؟ فورد ها : من ! ، نه خیر من ! و از اون ور میبل و عمو اسی هم به جمعشون پیوستن و میبل با چنگکش به یکی از فورد ها ضربه زد و اون تبدیل به یه مایع سبز رنگ شد میبل : ووی چندشم شد ، ولی براقه !
استنلی : خب فورد نمیخوای تشکر کنی ؟ فورد : خب..ممنون و بعد استنلی یه مشت به صورت فورد زد و اون هم به یه مایع سبز رنگ تبدیل شد دیپر : عمو اسی شما از کجا فهمیدین که اون عمو فورد تقلبیه ؟ استنلی : خب اخوی ما رو جون به لب کنی ازم تشکر که نمیکنه هیچ بلکه طلبکار هم هست فورد : خودت هم خوب میدونی چرا بعد استنلی یه مشت به صورت فورد میزنم فورد : چته چرا میزنی ؟ استنلی : اخه فکر کردم شاید یکی از اون تقلبیه ها باشی 😏 فورد : اره تو راست میگی دیپر : اولین بار بود یه همچین چیزی میبینم ، راستی اینجا کجاست ؟
_واضح پست ؟ اینجا دنیای سایه هاست ! دیپر : همون نور ! تو کی هستی ؟ نور : خودت کی هستی ؟ استنلی : اصن ما کی هستیم ؟! همه : هه ؟ استنلی: هیچی فقط خواستم یه چیزی پرونده باشم..چرا نمیرین ادامه ی بحث ؟ دیپر : اینجا چیکار میکنی ؟! نور : اصلا اینجا قلمروی منه ! یهو کلاغا پر زدن و صدا های عجیبی داشت میومد نور : گند زدم !🔫☺ اون صدای عجیب داشت نزدیکتر و نزدیکتر میشد و درخت ها هم یکی یکی داشتند میوفتادن فورد : اینجا خطرناکه باید سریع بریم ! استنلی : ولی تازه داشت دعوا گرم میشد پاپ کرن هم اورده بودم 😤 فورد : حالا 😠 !!!
و اون لحظه یه خونه ای که انگار هیولا بود یا یه هیولایی که انگار خونه بود ... حالا هرچی ! از بین درخت ها اومد بیرون و همه با الفرار کردن و به سمت دیگه ی جنگل دویدند ، همین طور که دیپر داشت میدوید جرنال از دستش افتاد و سریع ایستاد تا برشداره که جرنال باز شد یه صفحه ای اومد که عکس اون خونه توش کشیده شده بود و همچنین اتلاعاطی درباره ی اون فورد : دیپر چرا وایسادی ؟! راستی اون چیه دستت ؟ دیپر : یکی از جرنال ها ! و اتلاعاطی درباره ی این موجود داخلش نوشته ! فورد : بده ببینم.. نوشته این موجودات تروداکس نام دارند و اغلب کاری با بقیه موجودات ندارند دیپر : پس چرا الان دنبال مائه ؟! فورد : نوشته اصلا به بچه های تروداکس ها دست نزنید چون انگار سند مرگتان را امضا کردید دیپر : ولی ما که به بچش دست نزدیم درسته ؟ همه : اره و استنلی در این موقع شروع به سوت زدن میکنه 😑 فورد : استنلی ؟ استنلی : خب چیه منو با خودتون به اینجا اوردید و نزاشتید کاسبی کنم بعدشم این میشه جزو عجایب جدید کلبه و کلی پول برام به جیب میزنه ! / و در همین زمان اون خونه ی هیولایی به انها میرسد....
این داستان ادامه دارد....
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالی بود
خیلی خیلی خیلی قشنگ بود
ممنون✨
خوب بود😊😊
زود پارت بعد رو بنویس😘😘
و فکر کنم استن و بقیه به کمک اون نوره فرار می کنن🤔🤔
💙💙💙
چشم حتما ✨
خوب بود ولی چرا زدی پارت 3؟
خو پارت ۳ هست دیگه 😁
اخه قبلیو زده بودی پارت 1
خو نگا پارت قبل هم منتشر شده برو تو پروفایل پیداش میکنی اخه دستم خورده بود رو تست شخصی 🔫😁
اهان
لایک عالی بود همین فرمونو برو فقط استن خخخخخخخ
چشم حتما ✨