سلام به همگی اینم پارت اول از داستان زندگی تلخ و شیرین امیدوارم لذت ببرین لطفا کامنت کنید که خوب بود یا نه اگرم بد بود به بزرگی خودتون ببخشید اخه من اولین تستم هست تازه امروز عضو تستچی شدم راستی تا یادم نرفته بگم چون پارت اول داستانم هست زساد نوشتم مگرنه بعدی ها رو نمیتونم زیاد بنویسم اخه امتحاناتمون حضوریه و باید برای تیزهوشان و امتحان های مدرسه بخونم
از زبان مرینت:
من مرینتم مرینت اندرسون.۲۰سالمه . پدر و مادرم رو توی تصادف از دست دادم (منظورش اندرسون و جکسون هست) و حالا باید روی پاهای خود وایسم برای همین تصمیم گرفتم که برم کار کنم تا بتونم خرج خودم رو دربیارم . داشتم میرفتم رستوران تا شاید اونجا بتونم کار کنم .وسط خیابون بودم و حواسم به هیچ جا نبود که نزدیک بود کالسکه بهم بزنه (زمان قدیم هست وقتی که پادشاه ها بودن) که یهو...
از زبان آدرین :
داشتم طبق معمول تو خیابون قدم میزدم که دیدم یه دختر خیلی خوشگل وسط خیابونه و نزدیکه که یه کالسکه بهش بزنه که من حس ابر قهرمانیم گل کرد و پریدم و کشیدمش سمت خودم ... وقتی به خودم اومدم دیدم که افتادیم بقل هم و مردم دارن نگامون میکنن ....
(💚آدرین💗مرینت)
💚:هی حالت خوبه ؟؟؟
💗 : من...من...(ازحال میره)
14 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
کاش اجازه میدادی یه نفر دیگه داستانتو ادامه بده
دنبالت کردم دنبال کن
واقعا خیلی داستانه خوبیه من زیاد میراکلس نمیخونم اما این خیلی خوبه
خیلی عالیه
خیلی خلاقی♥
عالی زود بعدی رو بزار
عالی فقط مرینت نره پیش لوکا هاااااااا😬
عالی بود لطفا ادامه بده میشه اسمتون رو بپرسم
😅
عالییییییییییییییییی بود👌🏻👌🏻
خوشحالم که خوشتون اومده