تینا،زن‌لوکی،بمرده

اول از همه، ناظر عزیز خیلی ممنونم که ردش کردی با اینکه گفته بودم دیگه نیستم بزنم بررسی مجدد، حتی اصلاح هم نزدی یه واره ردش کردی منم یادم رفته چیا گفته بودم؛ واقعا ممنونم. من همچین ناظری بودم که همچین ناظری گیرم اومد عایا؟ مهم نیست بگذریم. بریم حرف بزنیم یکم نه؟

بله عزیزان، من از تستچی رفتم. خیلی وقت هم بود که نبودم. اما دلم میخواست قبل رفتن حرف بزنم باهاتون. راستیتش تو این مدت خیلی اتفاقا واسم افتاد و خیلیم تغییر کردم. دیگه اون آدمی که همتون میشناختین نیستم،(بجز غیرتم رو لوکی) کلا نابود شدم. یه آدم دیگه شدم.

حقیقتا همیشه دلم میخواست توی بلاگ اونجرز باشم تا انقدر منو "درو" نندازین. اما نشد که بشه. یجورایی بهتون حسودیم میشد که انقد اوکی عین با هم. کم سراغ میگرفتین ازم. حس میکردم این کاربره که لوکی بلاگه ازم بدش میاد یا همچین چیزی.همه ی پستاشو میدیدم و خیلی ازش خوشم میومد ولی انگار خوشش نمیومد ازم.

بریم سراغ بست فرند سابق، یوبین یا همون نگار خودمون. نگار یادته حشیونگ رو؟ یادته ثوکی رو؟ یادته فری رو؟؛) اون مدت واقعا خوشحال بودم میگفتم آره فلانی بست فرندمه ولی خب، آدم که زیاده، چرا باید باشی با من اضافه؟:)

اون اوایل که اومدم، یه کاربری بود به اسم moonlight. فکر کنم هنوزم تو لیست دوستامه. دمش گرم افسرده بودم حالمو خوب کرد خیلی ازم سراغ می‌گرفت. بعدش با کاربر بامبو آشنا شدم و چقد حال کردم با تستاش. و بعد آریسان که با تست والپیپر لوکی انگار دنیا رو داده بودن بهم. بعدشم بلاگ و...

میزوکی، یا بهتره بگم پادشاه میزوکی بوزورگ، میزوکلند چطوره؟ بچه هات چطورن؟ زیزی جان وزیر خوبی باشید در نبودم خوب اداره کن قصرمو؛) لگولایل جان، تو رفتی اما دیدی تهش لوکی ماین شد؟؛)

درنهایت، دلم برای همتون تنگ میشه. حالم داغونه. فعلا:)))