
معرفی کتاب

کتاب هردو در نهایت میمیرند داستانی الهام بخش، احساسات برانگیز، دلربا و خیره کننده که به ما یادآوری میکند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و میشود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم.......... خلاصه کتاب: پنجم سپتامبر، کمی بعداز نیمه شب، از قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا خبر بدی به آن ها داده شود. آن دو قرار است امروز بمیرند. متیو و روفوس با هم کاملا غریبه اند اما به دلایل مختلف و متفاوتی هردویشان در روز اخر زندگیشان به دنبال پیدا کردن دوست جدیدی هستند و این شروعی است برای یک پایان پراز ماجراجویی و هیجان.

پیشگفتار کتاب: این داستانی است که تکه هایی از قلبم را برمیدارد و روی کاغذ پخش میکند. از نظر یک راوی دانا، این داستان، داستان کشف دوستی، گناه، بیماری، عشق و همهچیزهایی است که از ما انسان میسازد _____________________________ این کتاب درمورد چهار دوست است که در بیمارستان به سر میبرند. نئو، کوق، سونی و سم میخواهند آخرین در آخرین روز های زندگیشان به انجام لیست کارهایی که آماده کردهاند بپردازند. تصمیم میگیرند از بیمارستان فرار کنند تا زمانی که با دختری به نام هیکاری آشنا میشوند.

خلاصه کتاب: ایوری گرمبز برای آیندهای بهتر برنامهریزی کردهاست: از دبیرستان جان سالم به در ببرد، بورسیه بگیرد و برود. ولی آیندهاش در یک لحظه تغییر میکند؛ توبیاس هاثورن، میلیاردر مشهور، میمیرد و عملاً تمام ثروتش را برای ایوری به ارث میگذارد. گیر کار کجاست؟ ایوری به هیچ وجه نمیداند چرا این کار را کرده... یا حتی توبیاس هاثورن کیست. ایوری برای دریافت ارثیهاش باید در عمارت وسیع و مملو از راهرو های مخفی هاثورن ساکن شود، جایی که هر اتاقش اثری از پیرمرد و عشقش به معما، چیستان و رمز دارد. از بخت بد ایوری، خانوادهای که توبیاس هاثورن از ارث محرومشان کرده هم در عمارت زندگی میکند. از جمله چهار نوه هاثورن: پسرهایی خطرناک، جذاب و بسیار باهوش. آن ها ایوری را آخرین هیجان پدربزرگشان میبینند: معمایی پیچیده و چیستانی که باید حل شود.

خلاصه کتاب: سیرک بی خبر از راه میرسد. هیچ اعلانی از پیش در کار نیست. فقط هست، درحالی که دیروز نبوده. داخل چادر های راهراهِ سیاه و سفیدِ کرباس، تجربه ای کاملاً منحصر به فرد ، پر از شگفتی های حیرت آور در جریان است. نامش سیرک رویاهاست و فقط شب ها باز است. اما در پشت صحنه، رقابتی شدید در جریان است: دوئلی میان دو شعبده باز جوان، سیلیا و مارکو، که از کودکی به دست آموزگاران دمدمی مزاجشان مخصوصاً برای همین هدف تربیت شده اند. هیچ کدامشان نمیداند که از این بازی فقط یکی از آنان جان سالم به در خواهد برد و این سیرک فقط صحنه ای است برای نبرد تماشاییِ تخیل و اراده. اما سیلیا و مارکو به رغم میلشان بیپروا عاشق هم میشوند....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عاشق این نوع کتابام بهت پیشنهاد میکنم کتاب شبح شصت و هشتم رو هم بخونی
خیلی وقت پیش ها خوندمش:)
🩷
بیمار خاموش رو بخون اونم خیلییی خوبه
حتما
عالی:)
تشکر✨
هر دو در نهایت میمیرند:)
از خیابان میگذرم، اما این بار دستی نیست که من را نگه دارد:))))
این تیکه واییییییییییییییی * نصف شب تمومش کرد *
🥲🦋
#کمپین_حمایت_از_کتابخوانی
خیلیم عالی
ولی بازی های میراث از بهترین هایی بود که خوندم
مواقفم کتاب خیلی خوبی بود. بعد تموم کردنش افسرده شدم
آره 🥲