
سلام این تست در باره دنیای قبل آواتار است
خب بعد از اینکه هر دو آواتار وارد حالت آواتار ی خودشون شدن جنگ در یک. مسیر دیگه ای پیش میرفت جنگ خیلی سخت تر شده بود آواتار شیر شاه با تمام قدرتش به کپی خودش حمله میکرد ولی اون کپی از همه ی حمله ها جون سالم به در میبرد تا وقتی که زمان مسابقه یا جنگ تموم شد و باید دوباره میجنگیدند آواتار شیرشاه نمیدونست که چی کار کنه که. ماگماروی به کمک اون اومد . ماگماروی گفت من از طریق دروازه ی آرواره میتونم با دنیای انسان ها ارتباط برقرار کنم . آواتار شیر شاه گفت من خیلی ضعیف هستم تو برای چی مرا برای آواتار بودن انتخاب کردی . ماگماروی گفت..من تورا به خاطر قوی بودن یا ضعیف بودن انتخاب نکردم ولی در دنیای ارواح من یک فرمانده دارم که حتی از مادر طبیعت هم قویتره اون گفت تو برای آواتار بودن به دنیا اومدی پس. من هم تورا انتخاب کردم
شیر شاه گفت من از تو کمک میخوام میتونی کمکم کنی ماگماروی گفت من برای کمک به تو اومده مادر طبیعت منا.فرستاده تا خودم را با تو ترکیب کنم یعنی جسم تو روح من شیر شاه گفت این چطور ممکنه گفت من و تو با هم ترکیب میشیم و قدرت های من وتو روی هم خیلی قوی. تره بعد از ترکیب شدن شیر شاه به خودش اومد اون توی بدنش احساس سنگینی میکرد ولی قدرتش خیلی قوی تر شده بود و اون یک قدرت جدید هم به دست آورده بود .....انرژی افزاری این نیرویی بود که شیر شاه میتوانست با کمک.اون انرژی و قدرت بقیه را از اونا بگیره .شیر شاه میتوانست با یه حرکت کپی خودش را بکشه ولی این کار را نکرد به جاش قدرت کپی را ازش گرفت و مرحلهی چهارم هم تموم شد بعد از تموم شدن مرحله شیرشاه وارد یک در شد که در اون در نگهبان طلسم را دید یعنی راواروی راواروی نگهبان طلسم بود ونمیخواست بزاره شیر شاه آزاد بشه و از طرف دیگه قدرت جنگیدن باهاش را هم نداشت چون ماگماروی وشیرشاه با هم ترکیب شده بودن بعد مرحله ی آخر آغاز شد و...............
وقتی که مرحلهی آخر شروع شد جنگ آواتار شیرشاه و سیچ دیو هم شروع شد شیرشاه.دراول جنگ با تمام قدرتش حمله میکرد ولی سیچ دیو اصلأ تکون نمیخورد حمله های سیچ دیو روی شیرشاه بسیار قوی بود سیچ دیو گرزی بزرگ داشت که اگر آن گرز به سر شیرشاه. میخورد میکرد شیر شاه با هر سختی شده بود خودش را به پا های سیچ دیو رساند و پاهای دیو را قطع کرد سیچ دیو که دیگر نمیتوانست کاری کند فقط ساکت بود که شیر شاه قدرت اورا هم گرفت و از طلسم آزاد شد و قتی شیر شاه از طلسم آزاد شد از شدت خستگی بیهوش شد و از گرسنگی ریشه الف ها را میخورد ........ .منتظر قسمت بعد باشید.
منتظر ادامه داستان باشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)