وارد محوطه میشیم. باد خنکی یک دفعه وارد بدنم میشه. سرده. خیلی سرد. سعی میکنم نادیده بگیرم. هرماینی شروع میکنه به حرف زدن با لحن همیشه گیش با حالت مسخره طور میگه=یجوری میگفت اونایی که با خاندان ما مشکل دارن میگن آپرل ولی در اصل اَپرله انگار خاندان خیلی خوب و عالی ای هستن دِ اخه تو خودت میدونی مامان بزرگ بابا بزرگت چیکار کردن اینجوری حرف میزنی...)و زیر لب بهش تیکه میندازه. میگم=حالا چرا انقد لَجی باهاش) میگه=از سیاه ترین خاندان ها بودن) میگم=اگه الان مشکلی داشت که دامبلدور نمیزاشت بیاد) هرماینی میخنده و میگه=لیا دیوونه ای چیزی هستی؟ دامبلدوری وجود داره الان؟ دامبلدور فرار کرد میفهمی؟ الان امبریج مدیر و همه کاره یه اینجاست. هرچی باشه امبریجم شرط میبندم طرف اسمشو نبره) میگم=ولی تایید صلاحیت تسترا تو تابستون شده ربطی به امبریج نداره) میگه=از کجا معلوم) خنده ی بدی میکنه و جلوتر از من میره. به سمت کلبه ی هاگرید. رون و هری جلوی اونجا وایسادن وقتی هرماینی بلند صدا میکنه=هری!) رون و هری هردو با دستشون علامت اروم باشید رو میدن. میریم سمتشون و میگن=هاگرید نیست...حدس میزنیم امبریج باهاش یه کاری کرده باشه) هرماینی میگه=ای وای) رون میگه= شایدم... شایدم اتفاق بدی نیوفتاده باشه و هاگرید برای دور زدن تو جنگل ممنوعه رفته باشه) صداش میلرزه میگم=تو چرا ترسیدی حالا) میگه=من...من؟ من نترسیدم) معلومه ترسیده.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
لایک شد ممنون میشم لایک کنید پستمو (؛
عالی
مرسییی
عالیههههه وای پارت بعد
مرسییییی
به به تو یه روز دو پارت دوباره فعال شدی خوشحاااالمممممممم
آرهه ناظرا مهربون شدن😂