درود به تویی که روی تست من کلیک کردی.. موفق باشی و امیدوارم دوستش داشته باشی. ^_^
توی بالش و پتوم مچاله شدم و خودمو خالی کردم
صدای گریه هامو با بالش خفه میکردم ..یه ابروریزی بزرگ کرده بودم.. دیگه چطور میتونستم تو چشمای مامان، آلیس یا خانم شارل نگاه کنم.
با شنیدن صدای باز شدن در اتاق بیشتر صورتمو توی بالشتم فشار دادم و بوی کایل رو احساس کردم که بهم نزدیک میشد
"هی آبجی کوچولو.."
سرمو بلند نکردم و سعی کردم صورتمو پنهان کنم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
خودتنوشتی؟؟
چقدخوبه🛐
این داستان🛐🛐🛐