پدر و مادر برای شام پایین نیومده بودن.. انگار حسابی خوابشون گرفته بود و یه دل سیر بعد یه رانندگی طولانی خوابیده بودن.خاله انجی همونطور که سوسیس ها رو خورد میکرد گفت " پاروا،عزیزم، اگه میخوای برو طبقه بالا و گردش کن! اتاق زیر شیروونی اتاق جدیدته! برو و حسابی از خودت پذیرایی کن!"
پاروا گربه یا همون سفید برفی رو روی زمین گذاشت و روونه ی طبقه ی بالا شد
پله ها لیز و سر بودن درست مثل اینکه همین چند دقیقه پیش شسته شده باشن
انگار خاله انجی واقعا به تمیزی اهمیت میداد.. اما این موضوع روی گردگیری تار های عنکبوت صدق نمیکرد. عنکبوت ها حشرات محبوب خاله انجی بودن. عنکبوت ها هم مثل خاله انجی عجیب و غریب بودن. تا کاری به کارشون نداشتی کاریت نداشتن اما اگه نزدیک خونشون میشدی یه لقمه چپت میکردن! دردسری هم برای خودشون نداشت.یه گوشه ی تار مینشستن و به تو، طعمه ای که داری زجر میکشی و مثل چسب به تار چسبیدی با لبخند رضایت نگاه میکردن.
سلام. من نامیام. نویسنده تازه کاری نیستم اما پاترهدم و به خاطر علاقم اولین رما نم که اسمش اجباره و در مورد هری پاتره رو منتشر کردم اما بازدیدهای کمی خورده داستانش از این قراره که جینی به زور همسر دراکو میشه و در نتیجه هری باید راهی برای به دست آوردن جینی پیدا کنه اگه از موضوعش خوشت اومده لطفا بهش سر بزن