................
🐞از زبان لیدی باگ🐞 : این شرور هم شکست دادیم و از کت خداحافظی کردم رفتم توی یه کوچه ی خلوت به حالت عادی برگشتم. 🐾از زبان کت🐾 : از لیدی باگ خداحافظی کردم خیلی ناراحت بودم که اون همیشه منو رد میکنه 😔 رفتم توی دستشویی و به حالت عادی برگشتم. 🎛 فردا ساعت ۷ صبح تیکی : بلند شدم و دیدم داره دیر میشه 😱 سری مرینت و صدا زدم گفتم مرینت مرینت پاشو دختر مدرسه دیر شد پاشو .💤💤 مرینت : ای وای تیکی مدرسم دیر شد 😱😱 . پاشدم سری لباسام و پوشیدم و از اتاقم رفتم بیرون . بابای مامان بابای بابا . مامان و بابای مرینت : خداحافظ دختر قشنگم مواظب خودت باش.
ادرین : تو راه مدرسه مرینت و دیدم داره با عجله بدو بدو میکنه به مدرسه خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم 🤭 رفتم جلو و گفتم : سلام مرینت. مرینت : ادرین اومد و گفت : سلام مرینت . گفتم : مرام عه چیز یعنی.. نی سلام اتری.....یعنی...آدرین.. ادرین
🎛 ساعت ۸ شب مرینت: برای یه کاری مجبور بودم آلیا رو ببینم از مامان و بابام خداحافظی کردم و رفتم بیرون تو راه به یه کوچه رسیدم که خلوت بود میترسیدم اما مجبور بودم. 😖 دیدم یه پسره که کلاه سوییشرتش باعث شده نتونم چهرش ببینم و همه جاشو پوشونده 😱. قد بلندی داشت و اومد نزدیک یه پارچه گذاشت روی صورتم منم هرچی زور زدم نتونستم کاری کنم 😭 گفتم : تروخدا ولم کن تو کی هستی از جون من چی میخوای 😭😭😥 آی . زد تو پهلوی که دیگه هیچی نفهمیدم.💤💤
🎛 ساعت ۱۲ شب مرینت هنوز بر نگشته خونه
سابین: تام من خیلی نگرانم 😖ساعت ۱۲ شبه هنوز مرینت بر نگشته 😥 باید یه کاری کنیم گوشیشم که خاموشه .😭 تام : حتما کاری براش پیش اومده عزیزم الان بر میگرده دیگه. سابین : حس خوبی به این ماجرا ندارم.😖😖😖
مرینت : بیدار شدم و دیدم توی یه صفینه .......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود❤
💛
عالی
پارت بعدو سریع بزار
چشم 💛
عالیه
💛