
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست...

برای هزارمین بار طول اتاق را طی کردم. اما عقربه های ساعت هنوز هم تکان نخوردند، گویی زمان هم با من سر لج بازی دارد!..نگاهم را با انتظار به پیکر نیمه جانم دوختم؛ دو هفته بی حرکت ماندن بس نیست؟ پس این جناب مر'گ کی افتخار آمدن میدهد؟؟ . _منتظر منی؟... . سرما وجودم را فرا گرفت. با تردید سرم را بالا آوردم، فردی با جسم آدمیزاد، پوستی به سپیدی پنبه و گیسوانی همچو پرهای کلاغ زاغ؛ با غروری وصف ناپذیر مقابلم ایستاده بود. . +پس بالاخره چشممون به جمال مر' گ روشن شد نه؟ . نیشخندی زد، به چشمانش که کمی از سیاهی شب نداشت خیره شدم...
میگویند چشم ها دریچه هایی به سوی روح هستند،. بسیار گشتم اما در چشمان او هیچی جز پوچی یافت نکردم... . _توهم حتما مثل خیلیای دیگه برای مر'دن خودتو به آب و آتیش میزنی، فک میکنی مرگ پایان تراژدی مشکلاتته اینطور نیست؟ . لحنش سرشار از کنایه بود، عجیب است اما انگار مر'گ دلخور بود! . +چرا همچین فکری میکنی؟؟ . _چرا؟واضح نیست؟؟ مر'گ تبدیل به انتخاب شده، انتخابی جذاب برای اونایی که از زندگی خسته شدم، مر'گ پوچ و بی معنی شده.. . پوزخندش عمق گرفت: . _تو این جهان، هزاران نفر هستن که برای زندگی دست و پا میزنن، از اونی که برای شنیدن آواز پرندگان ناتوانه گرفته تا اونی که برای دیدن ظاهر خودش عاجزه... اونوقت، دنیا پر شده از آدمهایی که برای یه پایان دراماتیک با دو پای سالم، گوش شنوا و چشم بینا خودشونو دو دستی به من تقدیم میکنن!
+شاید چون زندگیه سختی داشتن! . صدایش اوج گرفت : . _سخت؟؟؟سخت تر از اون بچه ای که شبا با شکم گرسنه به آغوش خواب میره؟؟ یا سخت تر از اون دختری که بزرگترین آرزوش ایستادن روی پاهای خودشه؟؟؟ . صداش هر لحظه بیشتر از فریاد به ناله ای عاجزانه شباهت پیدا میکرد. و چشمانش، لب تا لب سرریز شده از غم بودند.. . _مرد'ن مد شده! فیلما دیگه با پایانی غیر از مر'گ آشنا نیستن و قلم نویسندگان هم فقط با تراژدی هایی منتهی به مر'گ آروم میگیره... . +شاید این امیده که مرده.. . _امید؟ امید نمیمیره، اما به راحتی کشته میشه!.. مثل خود تو، تو این دو هفته که تو کما بودی کوچکترین انگیزه ای برای ندیدن من نداشتی، در واقع امیدتو با دستای خودت خفه کردی!

نفس عمیقی میکشم، مرگ هم چه حرف هایی را در خود زنجیر کرده بود و ما بیخبر از حال او؛ . +اینطور نیست! . _پس چرا دوهفتس برای دیدن من بال بال میزنی؟؟ . +چون ازت یه درخواستی دارم.. . _هه..مر'گ راحت نه؟ . +نه،من نه از مر'گ میترسم و نه از زندگی هراسی دارم. از نظر من مر'گ نتنها سخت نیست بلکه فراری بزدلانه از سختی زندگیه، میدونی..مر'گ حتی پایانم نیست..چه برسه به پایانی جذ'اب برای این داستان! . _پس از من چی میخوای؟ . + مرد'ن تکراری شده، ازت زندگی میخوام! میخوام ثابت کنم هنوزم پایان جذ'ابی غیر از مر'گ وجود داره! میخوام دختری باشم که شجاعت زندگی داره!.. بیا تا نشون بدیم مر'گ بخشی از زندگی، نه پایان اون! . دستم را به طرفش دراز کردم، با حیرت به من نگاه میکرد، لحظه ای برق خوشحالی را در چشمانش دیدم. و صدایش که هم زمان با قرار گیری دستش در دستم بود : . _باشه.. . لبخند محوی صورت سردش را زینت داد : . _دختری که مر'گ را درک کرد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واو *-*
قلمت جوریه که یه لحظه خودمو تو داستان تصور کردم>>>>>
ممنونمممم
این از لطفته وگرنه این داستان پر از ایراده اما خوشحالم که دوسش داشتی✨
اعتماد به نفست کم نباشه دختر!
به خودت باور داشته باش، تو واقعا هم استعدادشو داری.
خیلی ازت ممنونمممم✨
اتفاقا اعتماد به نفسم کم نیست
ولی از اونجایی که این داستان و دوباره نوشتم و متوجه شدم که میتونه چقدر بهتر باشه اینو گفتم^^
اوه این حسو خوب درک میکنم>>>>>
همیشه جا برای پیشرفت هست حتی برای بهترینا
من بعد از خوندن این داستان :✨🦋🫠
من بعد از خودن این کامنت:🌘💙✨
🙃
بسی زیبا🥹🤌🫂💙💙💙💙💙
ممنونمممم💙✨🌔
یکی از قشنگ ترین داستانایی بود که خوندم
ممنونننننن🌘✨
منظورت چیه خوب نشده فوق العاده بوددددددد🤩🌝✨️🫶
ممنونمممم🌒✨
خیلی قشنگ ❤️
ممنون^^
ببخشید شما فامیلتون رضوانیه؟
نه چه طور ؟
هیچی با یکی از دوستام اشتباه گرفتم😅
آره من خودم چند نفر رو همین جوری شک دارم 🤣
بپرس خودت و راحت کن😂
روم نمیشه والا
برم بپرسم ببینم چی میشه
موفق میشی😂✌🏻
:)
:))
عررررر
چرا هی اتک میزنییی؟؟
میتونم از موضوعت ایده بگیرم؟
ممنونننن✨
آره مشکلی نیست^^
ر
راستی پارت هشتم از صبح تو برسیه...
😭😭
واااااااااای خیلییییییییییی قشنگ بوددددددددددددددد!
خیییییلییییی ممنونممممممم✨
زیبا بود همچو چشمان تو
اما یقینا به زیبایی تو نمیرسد؛
قربانت😂❤
عه چه تغییر لحن سریعی من هنوز تو لحن ادبی گیر کردم😂💙
عه😂😂😂👌
آره👍🏻😂😂😂
خب بیخیال زبان ادبی😂😂😂