
خب سلام دوستان من اومدم با پارت دوم داستان بریم داستان روشروع کنیم آها تایادم نرفته بگم که بلک پینگم درداستان هست البته به اضافه خواهر های اعضای بی تی اس
یک هفته بعد ............ خب دوستان سلام امروز روزی هست که من دارم میرم به کره الان هم دارم آماده میشم ووسایلم رو آماده میکنم خب وسایل بنده شامل دوتا چمدون بزرگ ویه چمدون کوچیکه ویه ساک والبته به اضافه کیف لبتابم بعد از اینک وسایل هام رو جمع کردم رفتم تا خودم آماده کنم اول رفتم حموم یه دوش ده دقیقه ای گرفتم واز حموم اومدم بیرون ولباس هام پوشیدم وموهای خوشگل طلاییم رو خشک کردم بعد از آماده شدنم وسایلام رو آماده بودبرداشتم وبه کمک راننده توماشین گذاشتم
بعد از سوارشدن از ماشین رسیدیم به فرودگاه خودم به تنهایی میرفتم چون مامان وبابا رفته بودن مسافرت به ایران من یه لباس ماکسی دار نقره ای پوشیده بودم وموهای طلایی رنگم رو نقره ای کرده بودم یه صندل نقره ای پام کرده بودم وگوشوارهای نقره ای رنگم روتوگوشم کرده بودم یه آرایش ساده رو صورتم پیاده کرده بودم آقا با این تیپی که بنده زدم فک کنم پسرا نه حتی دخترهاهم دهنشون وامونده بود وارد فرودگاه شدم وبعد از انجام کار های مربوطه به سفرم رفتم یه کناری وایسادم تابلوها رو از قبل فرستادهدبودم به همراه وسایل های دیگم به کره که ساعت پروازمون رو اعلام کردن سوارهواپیما شدم
وقتی که سوار شدم درقسمت وی آی پی هواپیما نشستم وماسک زده بودم تا کسی من رو نشناسن چون بخاطر فامیلیم وشهرتی که تودنیا داشتم معروف بودم بخاطر همین وزمانی که نشستم یه کتاب درآوردم وشروع کردم به خوندن هنذفری هم تو گوشم داشتم آهنگ های بی تی اس رو گوش میدادم پرواز تا۶ساعت طول کشید تابه رسیم به مقصدفرودگاه چانیول ( وجودخارجی نداره)درسئول وقتی هواپیما درفرودگاه نشست منم برای اینکه جلب توجه نکنم با احتیاد ازیک در دیگه از هواپیما خارج شدم وتمام وسایل هام همه رو توی یه برنکارا گذاشته بودم زمانی که پیاده شدم یه ماشین مدل بالای لامبورگینی رو دیدم که چند نفر آومدن سمت لباساشون آین بادریگاردهابود ازشون پرسیدم کیهستید اونها هم گفتن که محافظین شما وبه دستور پدرتون ما از شما محافظت میکنیم
یکی از محافظ ها برام در ماشین رو باز کردن ونشستم عقب وبقیه وسایل هام روهم گذاشتن توی صندق عقب ماشین ماشین حرکت کرد اون دوتای دیگه هم ازپشت وهم از جلو حرکت کردن وقتی رسیدم به خونه ای که بابام برام جور کرده بود واقعا عالی دوبلکس بود وبزرگ فقط نیاز داشت که اتاق خودم رو بچینم که اونم چیدم تابلوها که از هرچیزی برام ارزشمند بود رو گذاشتم کنار تا خراب نشن وبعدم که دیگه شب بود بعد شام که خدمتکار زنی که بابابرام استخدام کرده بود میز رو جمع کرد وبعد انجام کارهاش اونم دیگه رفت منم رفتم که بخوابم الان دوروز هست که من درکره هستم وتصمیم دارم برم خرید کردن خوشگذرونی وتهیه بلیط برای فن ساین وکنسرت خیلی هیجان دارم میخوام دوباره درکره در سئول نمایشگاه نقاشی بزارم ومیخوام یه چندتا شعبه از کلاس های آموزشه موسیقی ورقص دیگه بهتون بگم سفال گری و.....بذارم
الان دیگه نزدیکای غروب خورشید هست وبنده ام دارم آماده میشم یه شلوار تنگ مشکی لوله تفنگی پوشیدم ویه پیرهن ساده سفید پوشیدم که روش ارم بی تی اس بود پوشیدم وموهام رو بالای سرم بستم وروی پیرهن آستین کوتاهم یه ژاکت مشکی پوشیدم وکفش مشکیم الاستارم رو پام کردم وکیف سفید رنگم رو برداشتم وتوش پول کیف وگوشی ویه سری مدارک برداشتم وعینک دودیم رو زدم به چشم هام واتاق اومدم پایین از خونه زدم بیرون به بادیگار دها گفتم نمیخواد بیان دبالم رفتم سمت پارکینگ ویه ماشین مشکی رنگ رو که اسمش نمیدونستم سوارش شدم وحرکت کردم توخیابونها اول از همه رفتم خرید یه سری لباس خریدم ویه خورده هله هوله خریدم وبعدشم یه سری کفش خریم آقا هرکی من رو میدید از تعجب دهنش وا میشد نمیونم واسه چی ( خواسکول جان چونکه شما زیبایی وخوش اندام ) بعد از خرید رفتم به فروشگاهی که وسایل ولوازم بی تی اس میفروخت خریدم یه هودی ویه لیوان وبه اضافه بمب ارمی بعد ازاون هم رفتم به یک رستوران وغذا سفارش دادم وخوردم اومدم خونه
خب دوستان این پارتم تموم شد دیگه از پارت ۳ بی تی اس وارد داستان میشه خب امیدوارم که لذت ببرید خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ممنون حتما پارت های بعدی رو هم میذارم
بسی زیبا 😁😁
پارت بعدییی😁😁😁