
اینم از ادامه تست حتما باید پارت های قبلش رو خونده باشی به چی فکر می کنی برو بخون دیگه 😂😂😂🤩
*که یهو یکی کمرم رو محکم گرفت 😣ولی نیفتادم #دوشیزه😏 باید مواظب خودتون باشید*نمی دونم چرا🤨ولی خیلی برام آشنا بود 🤔اون چشمای سبز رنگ با موهای طلایی که به خودم اومدم 😵*ببخشید معذرت میخوام 😔حواسم نبود کلارا :اووه😃 پس اینجایی پرنس *چی پرنس😵😵😵؟ من واقعا🤦♀️ متاسفم #اشکالی نداره من باید برم نوبت منه *قیافم🍅 داد میزد، سرم رو انداختم پایین🤷♀️ بعد که پرنس مبارزه آخر را برد نوبت به دختران شد من و کلارا یک تیم دونفره شدیم و تازه ⚔️میخواستیم شروع کنیم که.....
یک گروه سیاه پوش🕴️🕴️🕴️🕴️ چهار نفره می خواستن بین جمعیت خانواده سلطنتی👸🤴 را هدف قرار بدن که یکی نیزه را سمت پرنس👱♂️ گرفت و منم که تیر اندازی 🏹خوب بود تیرم را آماده پرتاب کردم و نیزه 🗡️رابا موفقیت انداختم همه برام دست می زدند که سوار بر اسبم با شمشیر ⚔️حمله کردم که پرنس اومد #ممنون🤩 که جونم رو نجات دادی چطور جبران کنم😊 *فقط 😒از سر راهم بزن کنار 😐باید اینارو بشونم 😶سر جاشون...
#😲😳وای پلگ چه رک حرف زد😖🙃 مثل مادمازل کفشدوزک😏 پلگ :نمی خوای بری 😑کمک# چرا بیا اینجا کسی نیست پلگ 🐾پنجه ها بیرون 🐾 #اهای 🙋♂️دختر خانوم بهتره بسپاری به قهرمانا *خیلی ممنون😒 اما من از پس خودم برمیام🙃 اما اگه😐 اسرار داری بفرمایید 😌#خیلی لجباز 😉و سر سختی 😏بهتره مردم را هدایت کنی *رفتم یک جای خلوت چرا اون همش فکر می کنه که خیلی خوبه 😤تیکی به کل یادم رفت بود که قهرمانم بیا بریم تبدیل بشیم تیکی : بزن بریم *🐞تیکی خال ها پدیدار 🐞رفتم میدان 🏟️و مردم را بردم زیرزمین و کلارا👱♀️ را بردم پیش خانوادش *سلام سینیور گربه😁 چطور پیش میره #عالی بانوی🤕 من * که نفهمیدم 🤨.... یهو...
دیدم 😲 داشتن به پدرم حمله می کنند *پد ... یعنی آقای توماس مواظب باشید اون را بردم پیش همسرش و گفت باید دخترم را نجات بدید و همینطور سینیور گربه داشت دنبال یکی می گشت *گربه چیزی شده 😕 #من دنبال یک دختر جوان می گردم که تازه داشت با اینا مبارزه می کرد و خیلی ام خودشیفته بود که مادرش نگرانشه *ام من بردمش یک جای امن (تو دلش :خودشیفته خودتی 😡😤)حالش خوبه نگران نباش #باشه پس بریم بجنگیم همکار ⚔️⚔️⚔️⚔️⚔️⚔️
*اونا چهار نفر بودن 😨و حرکت شون قابل پیشبینی😱 نبود یکی داشت به گربه 🐈 حمله می کرد که خودمو انداخت😯م وسط و پام ضربه دید 💥#حالت خوبه بانوی من 😣 *آره بهتره بری💙 و مردم را نجات بدی #همش تقصیر خودم بود🖤 اما من اینجوری ولت نمی کنم میبرمت اتاق سلطنتی 🏟️میدان اونجا امن *منو بغل کرد و برد اونجا میخواس بره که دستشو گرفتم #😕چیزی میخوای مادمازل کفشدوزک *نه فقط ممنون 😞که نجاتم دادی🙂 #این چه حرفیه😇 وظیفه هر قهرمانی است *ممنون گربه خوب
*اون رفت و به حالت عادی برگشتم🐞 تیکی خال ها خاموش🐞 *تیکی باید استراحت کنی بیا اینم شیرینی تیکی :ماریانا تو میتونی راه بری 😔 *نگران نباش من😉 خوبم فقط برای سربسر گذاشتن گربه این کارو کردم در واقع یکم درد😓 دارم همین تیکی: من تمومش کردم بریم کمک دوستت *باشه🐞 تیکی خال ها پدیدار 🐞 وقتی رسیدم گربه را محاصره کرده بودند با یویو گرفتنشون و پرتشون کردم *گردونه خوششانسی 🌀 چی یک قلاب بعد به دستبند های مشترکشون نگا کردم فهمیدم 🦋زنجیره ای 🦋اکوما یی🦋 شدن🦋 با قلاب همه دستبند ها را گرفتم *سینیور گربه به پنجه برندت نیاز دارم #البته بانوی من پنجه برنده 🖤و تموم شد مردم خیلی خوشحال بودن و به ما افتخار می کردند بعد اکوما رو گرفتم وکه...
گوشوارم چشمک زد *سینیور گربه بخاطر امروز ممنون یادته بهت قول داده بودم که یک روز همو ببینیم #خب؟! *پس فردا صبح کنار رود قصر میبینمت #واقعا قبول کردین فکرشم نمی کردم که قبول کنین *پس من باید برم فردا می بینمت #با کمال میل به حالت اول برگشتم و رفتم پیش مادرم و با کلارا به مبارزه رسیدیم و برنده جایزه شوالیه شدیم همو بغل کردیم و رفتیم پیش ملکه و پادشاه پرنس #دخترا تبریک می گم شما ها برنده شدید* پادشاه دو تا سنجاق🎖️🎖️⚜️⚜️⚜️ از جنس طلا بهمون داد و گفت :من توی اعلامیه نوشتم که هر تیم که برنده شد باید یک شب و روز مهمان ما باشند *مادرم و دوستام خیلی خوشحال بودن و اجازه دادند ولی من برای صبح به گربه قول داده بودم 😨 *عالییی جناب میشه شب باشه #قضیه مشکوک می زد و گفتم چرا باید شب باشه *ام چون چون من امتحان آکادمی دارم پادشاه :مشکلی نیست چه بهتر ملکه 👸 %پس اگه شب🌌 باشه باید برقصیم 🎶ولی عادت داریم با ماسک برقصیم دوشیزه👩 ماریانا دوشیزه👱♀️ کلارا شما مشکلی که ندارید...
*همزمان گفتیم نه ملکه و باهم حرف زدیم و خندیدیم تا با کالسکه به قصر رسیدیم شب شد 😍 بریم #پلگ چرا احساس می کنم من اولین بار نیست که این دختره رو می بینم پلگ :من چه بدونم (در حال خوردن پنیر) 🤤🧀🧀🧀🧀 #پلگ یادته بعد از اولین مأموریت به حالت اول برگشتم تا کسی منو نبینه مثل افراد عادی لباس پوشیدم پلگ :خب #فکر کنم اون همون دختریه که از بالای درخت نمی یومد پایین و دوستاش التماسش می کردند و وقتی که من رفتم می خواست بیاد پایین که من گرفتمش من باید برم و باهاش حرف بزنم وگرنه شکم برطرف نمیشه...
بریم پیش دخترا *در یک اتاق بزرگ داشتیم نوشیدنی می نوشیدیم که خستگی مون در بره ولی من بخاطر ضربه پام کمی درد داشتم بعد یهو کلارا گفت :دوشیزه ماریانا فکر کنم 🤔پرنس از شما 😁 خوشش میاد *😵😱😱😱😱😱😱😱😱😱چی؟؟؟؟!! نوشیدنی پرید تو گلوم و نفس نفس💥 می زدم تو داری شوخی می کنی دیگه واقعا بامزه بود 🤕🙈هههه 🤣 🤣 کلارا :نه واقعا جدی گفتم اگه شرطبندی کنیم چی *باشه 🤔🙄😃🤗🤗🤗🤗🤗 کلارا :اگر حق با من باشه اون اولین نفر باشما میرقصه😁 و تو هم باید جلوی من بغلش😎 کنی 🤐*چیییی واقعا😫😨؟؟؟؟!!!!!! و اگر حق با من باشه😬🙃🙂🙃🙂🙃 هیچ وقت شرطبندی نمی کنم و باید معذرت خواهی کنی😤 قبوله؟! که یهو...

عزیزم قلب سفیدمن رو قرمز کن اون پایین، مرسی که انجامش دادی ❤️ 🙂راستی فالویی =فالوم ❤️ به بقیه تستام سر بزن ممنون میشم ❤️ 💖 ❤️ 💖 ❤️ 💖 ❤️ خسته نباشید ☺️ ☺️ ☺️ ☺️ ☺️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود آفرین 👏👏👏
عالییییی
لطفا پارت بعد رو زود بزار
از فضولی دارم میمیرم😢😢😢
اومد میتونی بخونیش با تشکر 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐
عالی
مرسی عزیزم 😘