
سلام 👋💜 میدونم پارت قبل چه افتضاحی به بار اومد😭خودمم نفهمیدم چی شد صفحه های اخر اینجوری شد😢😥 ولی این پارت صفحه هاشو سعی کردم طولانی بنویسم :) امیدوارم راضی باشید😊
ادامه داستان از زبان*ا/ت*: جی هوپ که رفت رفتم مسواک زدم و صورتمو شستم و رفتم تو اتاقم در رو بستم و نشستم رو تختم یکم نگاه لاک هام کردم و واسشون ذوق کردم😋که دیدم یه پیامک اومد رو گوشیم.... جی هوپ بود... . جی هوپ: من رسیدم😊مواظب خودت باش شب بخیر🌌🌃. من:شب بخیر😊. بعد گوشیمو گذاشتم کنار خواستم بخوابم که در زدن... . تق تق تق.... من:بیا تو. بعد در باز شد دیدم پدرمه ... سریع خودمو جمع کردم و گفتم:😊کاری داشتین؟. پدر:هم اره هم نه. من:چی؟😶. پدر:میخوام درباره ی جی هوپ باهات حرف بزنم... . من تو دلم:یا ایزد منان😶. من:بله میشنوم😊. پدر:خب راستش...... . من:راستش؟.... . پدر:میدونی جی هوپ چی به من گفت که راضی شدم؟. من:نه😶. پدر :اون گفت که... .....
ادامه حرف های پدر *ا/ت*:اگه قراره بخاطر اینکه عاشق توعه تو سختی بکشی ناراحت شی و یا ضربه ببینی حاضره خودشو بکشه(😶)چون نمیتونه بدون تو زندگی کنه پس کشتن خودش برای نجات هر دوتاتون بهترین راهه... وقتی حرفای جی هوپ رو شنیدم به این پی بردم که تو هم ممکنه به اندازه اون شایدم بیشتر دوستش داشته باشی😊... راستش یاد خودم و مادرتون هم افتادم داشتم به این فکر میکردم که منِ الان فیلیکس (پدر بزرگ مادری *ا/ت* یعنی پدرِ مادرش) جی هوپ خودِ من و تو مادرتون توی گذشته هستیم ولی من مثل جی هوپ وجود زدن این حرفا رو نداشتم جرأتشو نداشتم پس فهمیدم عشقش به تو پاک و وصف نشدنیه... در ضمن پسر خون گرمی هست و خیلی مهربونه😊
توی یه سکوت هنجار شکنی فرو رفته بودم یعنی جی هوپ واقعا اینا رو گفته😶. بابا: ولی *ا/ت* من فکر میکردم اگه یه روز عاشق شی من بیشتر از همه نگران تو میشم ولی الان میخوام اینو بگم که اون حاضره از جونش بخاطر تو بخاطر اسوده بودنت بگذره پس هیچوقت... هیچوقت تو دل اون رو نشون چون من مطمئنم اون هیچوقت دل تورو نمیشکنه😊. کم کم به خودم اومدم و سرمو انداختم پایین و گفتم:چشم😇. بابا:و اینکه عشق شروع زندگیه...زندگی هیچوقت با زیر یه سقف رفتن شروع نمیشه عشق خودش شروعِ و شما شروعش کردین اونم با بهترین شکل😊امیدوارم تا اخرم همین باشه😊. من:ممنونم بابا😚💜. بابا:خب همین بود حرفام الانم استراحت کن شبت بخیر🌃💜. من:بازم.مرسی شب شماهم بخیر🌃💜.
بابا رفت بیرون خودمو انداختم رو تخت هنوزم تو کف حرفایی بودم که جی هوپ به بابا زده بود یعنی اون واقعا حاضره نه بخاطر خود من بلکه بخاطر اینکه من اسوده باشم اونم فقط من نه خودش حاضره از جون خودش بگذره :) . یکدفعه تو دلم اروم ولی از عمق وجودم گفتم:جی هوپ دوستت دارم💜. و کم کم پلکام سنگین شد و خوابم برد😴😴 ×یه برش زمانی میزنیم✂ و یه کوچولو برمیگردیم عقب از خوابگاه پسرا : داستان از زبان جی هوپ: رفتم خونه و همه چی رو به بچه ها گفتم....... . مدتی بعد: جیمین:واقعا میخوای اینکار رو انجام بدی فردا😕؟. جین:به نظر من که ایراد نداره ارمی ها اگه جی هوپ رو دوست دارن باید به علاقه و کسی که دوستش داره هم احترام بزارن و در عوض خوشحال باشن که جی هوپ خوشحاله😊مگه نه؟.
نامجون:جین درست میگه... . جیمین:منم نمیگم درست نمیگه فقط مطمئنی بابای *ا/ت* شوکه نمیشه از اینکه این خبر کلی پیچید یهویی😦... . جی هوپ: نمیدونم واقعا گیج شدم😶. نامجون:خب اخه نگاه کن پدر *ا/ت* در صورتی شوکه میشد که تا حالا نه جی هوپ رو دیده بود نه چیزی از ماجرا میدونست ولی ایشون که دیگه با هر طرفندی بود خودشو تو دل پدر *ا/ت* جا کرده .شوگا:طرفنده خاصی نداره فقط مهربونه☺. داشتم با حرفاشون اب میشدم جلو خودم میگفتم زیمن باز شو باز شو بپرم تو دهنت(😂😂) جیمین:قانع شدم پس به نظر منم فردا تو مصاحبه بگو همه چیو😜. من(جی هوپ):چیو؟. جین:آقا رو باش😂. من(جی هوپ):اها اون قضیه رو اوکی... صبر کن ببینم تهیونگ و کوکی کجا رفتن؟.
جین: رفتن لالا😂. من(جی هوپ):ممنون از حُسن همکاریشون😂. قیافه همه اعضا:😂😂😂😂. ×خب برش زمانی تموم شد بر میگردیم داستان از زبان*ا/ت* و زمان حال× صبح شد دیدم یکی داره هی تکون تکونم میده میگه *ا/ت* *ااااا/تتتتتتت* پاشووووو. پاشدم دیدم هاناسانه. من:مگه سر اوردی اول صُبی؟. هاناسان:خنگول دانشگاهتتتتت. من:دانشگاه چیه؟😐. هاناسان:مِیمونِ من تعطیلی هاتون دیگه تموم خبرنامه زدن باید برگردین بدو برو... . من: یا جد سادات... . بعد از رو تخت پریدم لباسم رو پوشیدم کتابام رو چپوندم تو کیفم عینکم رو زدم و با سرعت نور رفتم سمت دانشگاه🏃🏃🏃🏃
خدا رو شکر به موقع رسیدم... هوه شُکر خدا شُکررررر🙌😂... . چهار ساعت بعد:.... هایش این زنگ کوفی رو زدن بالاخره بریم یه چی بریزیم تو خندق بلا(شکم😂) دوباره برگردیم سر کلاس😒 رفتم سمت غذا خوری دانشگاه و غذامو گرفتم اما تصمیم گرفتم تو محوطه غذامو بخورم(توی دانشگاهشون خیلیا اینکار رو میکنن) پس رفتم سمت محوطه دانشگاه خواستم برم سمت یه صندلی که بشینم روش که چندتا از قلدر های بیشعور مدرسه جلومو گرفتم(دختر بودن😒) من:بفرمایید چیزی شده؟. که گوشیش رو در اورد و ارشیو یه لایو رو شونم داد توی جی هوپ داشت یه چیزایی... این چی داشت میگفت؟😶.جی هوپ بود اینا چیه که داشت میگفت... پس بگوووو دیشب گفت خودت میفهمی همین بود😵. (اون قلدر مدرسه اسمش رز هست)....
رز:اخه کجای قیافه تو به ادمیزاد برده که اینجوری برا من خودتو تو دل جی هوپ جا کردی ها؟ . (قبول دارم دختره خیلی بوق تشریف داره😒) خودم هنوز تو شوک بودم یه حالی بین ترس و خوشحالی هیچی جواب دختره رو. ندادم که یهو یدونه زد زیر سینی غذام و غذام خورد تو صورتم(یکی نویسنده رو بگیره داره میره رز رو جر بده... نه نه لازم نیس خودم گرفتمش😂) من:چیکار میکنی؟. رز:میگم تویِ... لعنت بر شیطان اخه کی تورو ادم حساب کرده که رفتی خودتو... چیزه یعنی...خوبی عزیزم ببخشید دستم خورد به غذات شرمنده یدونه دیگه برات میگیرم😃. جانم؟ این چرا یهو اینجوری شد😐؟
برگشتم پشت سَرَم رو نگاه کردم دیدم جی هوپ پشت سَرَمه خیلی خیلی خیلی و همینجوری خیلییییی عصبانی داره به رز نگاه میکنه(یا پیران و پیغمبران😐) جی هوپ:اگه حرفی برای گفتن نداری...که صبر کن صبر کن صد در صد باید داشته باشی اونم عذرخواهی از *ا/ت* است. (عای دلم خُنُک بیشتر از اینا حقش بود😁) رز:ببخشید. من:..... . جی هوپ: دیگه هم با *ا/ت* اینجوری حرف نمیزنی فکر کردی کی هستی که به همه توهین میکنی کسی ازت نمیترسه فقط ممکنه با این کارات اعتماد به نفس مردم رو پایین بیاری بیچاره ها دست به کار های اشتباهی بزنن. رز هیچی نگفت یه بار دیگه عذر خواهی کرد و فِلِنگ رو بست(دلم بیشتر خُنُک😁) جی هوپ:خوبی تو؟. من: آ... آره.
جی هوپ:نگاه کن توروخدا لباس و صورتت همش شده سوپ رامن(غذای اون روز رشته رامن همون نودل خودمون بوده). من:نه نه عیب نداره. جی هوپ:موندم چجوری اتیش نگرفتی داغ نبود؟. من:نه خنک شده بود. من:راستی جی هوپ چجوری اومدی تو دانشگاه😐؟. جی هوپ:حالا بیا بریم سمت سرویس بهداشتی سر و روت رو بشوری برات میگم. من:باشه. رفتیم صورتمو شستم و اومدم بیرون. من:نگفتی؟. جی هوپ:نمیدونستم که امروز دانشگاهت باز میشه وگرنه اون حرفا رو حداقل امروز لال میشدم نمیزدم. من:عه دور از جون😑. جی هوپ:و وقتی هم فهمیدم سریع اومدم سمت دانشگاه چون میدونستم احتمال رخ دادن این اتفاق هست و به هزار بدبختی باهاشون سروکله زدم گذاشتن دو دیقه بیام تو دانشگاهتون😁. .......
پایان پارت هیجدههههههه💚💜💚💜💚💜💚💜 بازم بابت پارت قبلی عذر میخوام اونم نه کم خیلی زیااااااد🙏 داستان یکی دو پارت دیگه بیشتر نداره ولی بخاطر گندی که تو پارت قبل زده شد ممکنه ممکنه احتمال پنجاه درصد سه تا پارت دیگه داشته باشه☺ببخشید این داستانمم خیلی طولانی شد اذیت شدین😘 فعلا بای😘👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا اسلاید ها هی تکراری بود؟
عالیهههههه
ععععععععععععععرررررررررررررررر
وای عالیییییییییییی خیلی خوب بود
بچه ها همه برین دست به دعا بشین بی تی اس بیاد ایران 🥺🤣😍😍😃😃
عاااااااااااااااالیییی بود
خیلی خوب بود
عاشق خلاقیتاتم
اوجاش که هوپی حسابشو کف دستش گزاشت خیلی دلم خنک شد
کاشکی یکی بود اینجوری هوای مارو داشت
نگران نباش یه روز بی تی اس به ایران ظهور خواهند کرد و ماهم میکنیمشون تو چشم هیترایی که میگفتن نمیان ایران😉
در ضمن ما تا وقتی بی تی اس رو داریم همیشه یکی پشتمونه نگران ناباش خواهری😌😍
اره اجی
این هیترا انقد مارو اذیت کردن انقدر دلمونو شیکوندن که واقعا و قطعا یه روزی بی تی اس به ایران به قول تو ظهور میکنه
واقعا بقیه رو نمیدونم ولی من هر روز چند بار به خاطر این بابتا گریه میکنم😭😭😭😭
نمیدونم چی شد یه دفعه تو اجی من شدی منم اجی تو 😂😂
ولی خدایی اجی میشی ؟
سلام بر عاجی عزیز و هنرمندم 😃💕🍓
عالیییییییی بود 💖
ولی واقعا منم دلم خنک شد😂😂
سلام آجی میتوسها خوبی خیلی قشنگ نوشتی داستانت رو من عاشقش شدم خیلی استعدادت عالیه دختر من سر داستانای تو منفجر میشم از خنده خیلی خوبی بابای 😘😘
به پای شما که نمیرسیم 😉😊
میتسو هااااااااااااا ی بار دیگه اون کار رو بکنی از دستت خودمم اون کارو می کنم 😤 آخه این چه کاری بود کردی دختر ؟ دیگه نبینم عزیزم
باشه باشه حرص نخور نمیکنم😂😚
عالی بود میشه پارت بعد رو زود بذاری
بخدا گذاشتم چند روزه تو بررسیه اما ثبت نمیشه نمدونم چرا😩
راستی یه سوال
تو تست میذاری بررسی چند روز طول میکشه؟
از وقتی ناظر ها اومدن بعضی وقتا میشه که زودتر از یه هفته😃💜