(✿ ♡‿♡)
از زبان نازنین..
تا حالا آنقدر بهم خوش نگذشته بود با خاله عسل کلی بازی کردیم مادرشم خیلی خانم خوبی بود از خودش بهتر بود اما بلاخره بابا منو برد.تا خونه هیچ حرفی با بابا نزدم و اونم چیزی نگفت
از این سکوت خوشم نمیآمد اما سعی هم نمیکردم که بشکنمش،به هر حال رسیدیم خونه و من رفتم سمت اتاقم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
وای این پارتم مثل پارت های دیگه عالیییی بود من نتونستم توی پارت های قبلی نظر بدم یعنی وقت کم داشتم اما خوندم خیلیییی قشنگ بود😍
(◠‿◕)
سلام عالی بود
♥️