
او امد و درخت، چو نگاهم خشکید<>💔

به همون دوراهی رسیدیم که ازش می ترسیدم. دستمو گرفتی...یکم که جلوتر میریم یه کشتزار طلایی میبینم. چقد قشنگه! باهم شروع به دویدن به طرفش می کنیم. به خودم که میام میبینم نیستی.بر می گردم و می بینم همون عقب وایسادی، به من چشم دوختی و نسیم موهاتو تو هوا تکون میده. -هی! بیا اینجا! حرف که نمیزنی اهی میکشم و بر می گردم تا بیارمت دستتو میگیرم اما باز هم حرکتی نمیکنی. با دستت به طرف دیگه ای اشاره میکنی

یه دشت بابونه اونجاست +بیا از اونطرف بریم... قشنگ تره! -اما... کشتزار هم خیلی قشنگه ها! +نه! از اونطرف بهتره! هردو به جهت خودمون اشاره میکنیم.دوست داریم راه خودمون رو بریم اما... مسیر ما قرار نبود از هم جدا شه.می خواستیم سرنوشتمون رو دوتایی بسازیم.مدتی هردو سکوت میکنیم. ناگهان چشات برق میزنه، درخشش مرواریدات>>>با شور و شوق شروع به توضیح دادن میکنی:فهمیدم! ببین تو راه خودتو برو و من راه خودمو.. با دستات نشون میدی:زمین گرده درسته؟ اگر هردومون راهمون رو ادامه بدیم یه روزی به هم می رسیم... منتظرت میمونم... اولش سکوت میکنم ولی اخرش مجبورم قبول کنم...

*** کشتزار انگار از طلای خالص درست شده و آخرش ناپیدایت. خورشید داره غروب می کنه... *** دیگه اخراشه.فکر نمی کردم یه روزی به ته این راه برسم. دیدارت نزدیکه. با شوق دیدنت قدم هام رو تندتر میکنم و تپش قلبم شدت میگیره. کم کم دختری رو میبینم که از دور نزدیک میشه.من تغییری نکردم، همون پیرهن چهارخونه ابی روشن و همون دوچرخه سبد دار رو دارم. اما؛

تو خیلی تغییر کردی!حلقه گل رو موهات، گلبرگ هایی که رو صورتت ریخت... سلام بی احساست و البته؛ پسری که کنارت ایستاده و اون من نیستم... می ایستم و تماشا میکنم که خوشه های طلایی گندم خشک میشن و به پرواز در میان...

تو این سال ها به یه نتیجه رسیدم: زمین گرد نیست،،، درواقع بیضی شکله بیضی همه جاش یجور نیست. برای همین هم هست که ادما به هم می رسن اما هرسال اونا با اون ادمایی که پارسال می شناختی خیلی فرق دارن... بدتر از همیشه...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیبا بود:))
تست هات>>>>>>>>>>>>>>گود
زیبایی از این متن میباره!:)..
زیبایی خودت3>
:))
گشنگه:)))
مچکر:)
خیلی قشنگ بود
تنکت:)