10 اسلاید صحیح/غلط توسط: f.h.t انتشار: 4 سال پیش 1,617 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید. قننلنگببثمنبنببن🥺😭🤧💜
اعضا همگی روی مبل نشسته بودن و به اخبار نگاه میکردن .
شرح اخبار : لی جین هو دختر ایدول تازه کار هفته قبل با اهنگ My lifesaver از کمپانی بیگ هیت دبیو کرد . او پس از جریان گروگان گیری با هدف قتل گروه بی تی اس به مدت سه ماه به کار اموزی خود ادامه داد و جمعا با یک سال کار اموزی دبیو کرد. این دختر بیست ساله امشب قرار است اولین کنسرت خود را با اولین البومش به نام miracle اجرا کند. مهمان ویژه ی این کنسرت گروه معروف بی تی اس و پی دی نیم مدیر کمپانی بیگ هیت است " تهیونگ : همون دختر خسته ای که از مغازه ای که توش کار میکرد اوردمش کافی شاپ . نامجون : همون دختر خجالتی که جایی رو نداشت بره و اوردمش خوابگاه . جونگ کوک : همونی که ازم گیم رو برد و ازش دفاع کردم. جین : همونی که باهاش اشپزی میکردمو بخاطر تعریف بقیه از دست پختش حرصم میگرفت. یونگی : همون دختر لجبازی که وقتی میخواستم بخوابم ازم طرفداری میکردو شبا برای خودش اهنگ میخوند. جی هوپ : همون دختری که رقص بلد نبود و شبا کابوس میدید. جیمین : همون دختر رنج کشیده ای که بهش خون دادم. " بی تی اس سه ماه رو به دستور پی دی نیم خیلی جدی صرف جین هو کرده بودن. نامجون تو اهنگسازی کمکش میکرد. شوگا باهاش رپ کار میکرد. جی هوپ و جیمین و تهیونگ بهش رقص یاد میدادن. جین و جونگ کوک روی خوندنش کار میکردن. اون خیلی سخت تلاش کرد و اعضا وقت اموزش خیلی جدی بودن. اما بلاخره جین هو تونست همه چی رو یاد بگیره. نامجون : اون جین هو مهربون و خجالتی بعد از گذروندن این همه سختی و زجر بلاخره الان یه ایدول شده. اوف چقدر زود گذشت . اولین بار که تو اون کافی شاپ دیدیمش. انگار همین دیروز بود. یونگی : بسه دیگه خیلی دارین احساساتی میشین. جونگ کوک: این سه ماه هم خیلی شیرین بود هم خیلی سخت بود اما از این به بعد کمتر جین هو رو میبینیم. جیمین : اگه پیش ما نبود معلوم نبود کی کاراموزیش تموم بشه. جین : حداقل از دست اقای جانگ نجاتش دادیم . جی هوپ : خودت که بیشتر از اقای جانگ سرش غر میزدی و داد و بیداد میکردی . جین : یاااا از تهیونگ بهترم که اون روز مجبورش کرد کل روز رو برقصه . تهیونگ : یا هیونگ. من مجبورش نکردم خودش کل روزو رقصید . جیمین : قبل اینکه دعوا بشه بهم دست بدیدو و بحث رو تموم کنید . موبایل جونگ کوک زنگ خورد. برش داشت و نگاهش کرد. هیون مین بود. تماس رو وصل کرد. _ سلام هیون مین هیونگ × سلام کوکی چطوری ؟ _ مرسی هیونگ چه خبر. راستی امشب کنسرت جین هو میای ؟ × معلومه که میام بلیت ردیف اول رو گرفتم. _ اوو افرین هیونگ. × جونگ کوک راستش یه نفر اومده بود سازمان و سراغ منو میگرفت. _ کی ؟ × اسمش لی سوک وون بود. _ خب کی هست ؟ × پدر جین هو. ( قیافه کوک رفت تو هم ) _ خب حالا چیکار داشت. × شمارتو میخواست. _ شماره منو میخواست چیکار. × گفت باهات کار مهمی داره. _ بهش دادی ؟ × نه داداش مگه خنگم ناسلامتی ایدولی. زنگ زدم ببینم بهش بدم یا نه. _ ببین این شماره ای که بهت میگمو بهش بده ££££( شماره )× باشه ،حالا مال کی هست . _ یکی از بادیگاردامون که الانم اینجاست. ×( خندید) باشه پس فعلا. بعدا بهم بگو باهات چیکار داشت _ باشه بای. " قطع کرد.
نیم ساعت بعد : کوک قضیه رو به اعضا گفت و موبایل بادیگارد دستش بود و منتظر تماس بود. موبایل به صدا در اومد. با دیدن شماره ناشناس بلند شد و ایستاد و گوشی رو برداشت. ÷ الو. اقای جونگ کوک؟ _ سلام اقای لی. خودم هستم . شنیدم که با من کار مهمی داشتید . در خدمتتونم . ÷ میخواستم اگه میشه حضوری باهاتون صحبت کنم. _ حتما. کجا مایلید همو ببینیم ÷ هرجا که شما بگید. _ ادرس مغازه ای که دخترتون کار میکرد رو دارید ؟ ÷ بله . _ اگه میشه اونجا همو ببینیم چون من نمیتونم جای شلوغی برم. ÷ اشکالی نداره. فقط اگه بتونید یک ساعت دیگه همو ببینیم خیلی خوب میشه. _ باشه حتما. خودمو میرسونم. ÷ خیلی ممنونم. خدانگهدار. _ خداحافظ . "
_ میخواد همو ببینیم .اخه بابای جین هو با من چیکار داره . اونم با رفتاری که تو دیدار اول با من داشت. شاید یه نقشه ای داره. یه بادیگارد با خودم ببرم ؟؟ جی هوپ : حالا چرا انقدر بدبینی . _ اخه تو که نبودی اون نگاها و رفتارای بی رحمانش با جین هو رو ببینی. ادم با دشمن خودش بهتر از طوری که با جین هو برخورد میکرد رفتار میکنه. نامجون : یه بادیگارد که واجبه ببری. جین : مواظب خودت باش . بهش نمیشه اعتماد کرد. تهیونگ : شاید از کاراش پشیمون شده باشه. بلاخره هرکسی یه روز به اشتباهش پی میبره. یونگی : تو که صورت کبود جین هو رو دیدی چرا اینطوری فکر میکنی. جیمین : حالا از کجا میدونسته ما با هیون مین دوستیم. _ خب معلومه قضیه گروگان گیری رو تو اخبار دیده. جی هوپ : پس میدونسته دختر بیچارش یه ماه رفته تو کما و یه سر به دیدنش هم نیومده. یونگی : اونکه واضح بود. نامجون : واقعا از اون مرد چه انتظاری میشه داشت؟
یک ساعت بعد. پدر جین هو کنار میز توی مغازه نشسته بود و منتظر جونگ کوک بود. ماشین کوک رو به روی مغازه پارک کرد و بادیگارد توی ماشین موند. کوک پیاده شد و از شیشه نگاهی به توی مغازه انداخت و وارد شد. _ سلام اقای پارک . خیلی وقته ندیده بودمتون. ^ سلام پسرم. از دیدنت خوشحالم حال جین هو چطوره. _ خوبه اون داره سخت تلاش میکنه.^ عالیه... خب من یکمی کار دارم از مغازه میرم بیرون تا شما راحت باشید. _ ممنونم. " اقای پارک از مغازه رفت بیرون. جونگ کوک رو به پدر جین هو برگشت و به اون که با حضور کوک از جاش بلند شده بود نگاه کرد. سرشو به نشانه احترام خم میکنه : سلام اقای لی. خیلی وقته شمارو ندیدم." نگاه کوک کاملا سرده . مثل کسی که در برابر دشمنش تعظیم کرده باشه چون خاطره خوبی از چهره رو به روش نداره. * سلام. لطفا بیاین و بنشینید. " جونگ کوک میره جلو و میشینه : خب برای چی میخواستید منو ببینید ." اقای لی سرشو انداخت پایین : اول ... بخاطر اون مشتی که اون روز بهتون زدم خیلی معذرت میخوام . میدونم میتونستید بریدو ازم شکایت کنید. _ اشکالی نداره اقا. من فقط بخاطر جین هو علیه شما اقدامی نکردم. * جین هو حالش چطوره ؟ _ خوبه. اما به لطف شما هنوزم بعضی وقتا شبا گریه میکنه. * شنیدم به پاش تیر خورده بود و رفته بود تو کما. الان کاملا بهبود پیدا کرده ؟ _ بله اون از لحاظ جسمی کاملا خوبه. اما تمام مدت تو بیمارستان منتظر بود پدرش بیاد دیدنش.
* واقعا متاسفم. مرگ همسرم زیادی برام سخت بود و باید خودمو خالی میکردم نمیفهمیدم دارم عذابش میدم _ اقا شما واقعا پشیمونید ؟ فکر نمیکنید یکم دیر باشه ؟ * میدونم دیره میفهمم. یکی دیگه شده بودم . اختیارم دست خودم نبود. واقعا نمیدونم چطور تونستم دخترمو بزنم چطور تونستم سرش داد بزنم. چطور تونستم اونطور دلشو بشکنم و تحقیرش کنم." چشماش پر اشک بود. انگار واقعا عذاب وجدان داشت. جونگ کوک تعجب کرد : از کی به خودتون اومدید* جین هو وقتی کاراموز شد یه نامه برام گزاشت. اون موقع نخوندمش. اما چند وقت پیش خوندمش. فهمیدم چقدر عذابش دادم.
کوک : یه پاکت نامه در اورد و بهم داد. روش نوشته بود : از طرف جین هو " بازش کردم :
(سلام بابا. نمیدونم این نامه رو میخونید یا نه. اما من کاراموز بیگ هیت شدم. میدونم با این کار مخالفید ازتون معذرت میخوام. اما این رویای من بود. بابا من از مامان اجازه گرفتم. اون یه معجزه نشونم داد. اون معجزه بی تی اس بود. میدونم ازشون متنفرید اما اونا ادمای پاک و صادق و مهربونین.اگه امید های اونا نبود تا الان خودکشی کرده بودم، بابا من میدونم باعث مرگ مامان شدم. من قاتلش بودم .تقصیر من بود. شما راست میگید که من گناهکار و خودخواهم. اما من همون موقع پشیمون شدم. نمیدونید چقدر عذاب وجدان داشتم که بخاطر یه چیز بی ارزش زندگی خودم و همه خانوادمو نابود کردم. حقمه که سرم داد و بیداد کنید و منو بزنید. من ناراحت نمیشم . فقط یکم دلم میشکنه که کسی که خیلی دوستش دارم اینطور ازم متنفره و منو میزنه. از دست خودم ناراحت میشم چون تقصیر خودم بوده. اما خواهش میکنم فقط یکم..یکم منو درک کنید منم خیلی درد کشیدم . شما که دیدید اون روز بعد از مرگ مامان وقتی به عنوان شاهد رفتیم دادگاهِ کسی که به مامان چاقو زد چطوری به پلیسا التماس کردم منو دستگیر کنن چون مقصر اصلی من بودم. شما که صدای گریه ها و ناله هامو میشنیدید. شما که دردامو میدیدید. شما که قلب شکستمو میدیدید. شما که التماسامو میشنیدید. لطفا یکمم به من حق بدید که به اندازه کافی مجازات شدم. لطفا منو ببخشید که ناامیدتون کردم. معذرت میخوام که باعث شدم اینطور سرد بشید. معذرت میخوام که دختر خوبی براتون نبودم . ببخشید که باعث شدم درد بکشید. ببخشید که استاد نشدم . ببخشید اگه نتونستم خوب براتون غذا درست کنم. ببخشید اگه تحمل کردنم سخت بوده. ببخشید که ازم متنفر شدید. ببخشید باعث شدم جمع گرم خانوادمون از بین بره. ببخشید باعث شدم عزیزترین کستونو از دست بدید. ببخشید باعث شدم اون بابای مهربون و خوش قلبی که هر روز صبح بغلم میکرد و بهم انرژی میداد انقدر تغییر کنه. لطفا منو بخاطر همه گناهام ببخشید.
دوستتون دارم
جین هو)
اشکامو از روی صورتم پاک کردم : چه کمکی میتونم بهتون بکنم ؟ * شنیدم امشب اولین کنسرت جین هوعه. لطفا کمکم کنید. من نتونستم برای خودم بلیت بگیرم. _ یه لحظه صبر کنید . موبایلمو در اوردم و به پی دی نیم زنگ زدم : ^ الو سلام جونگ کوک چطوری؟ _ سلام. ممنون حالتون چطوره. ^ خوبم ممنون. چیزی شده ؟ _ میشه یه لطفی بهم بکنید. یه بلیت برای کنسرت جین هو میخوام. ^ ما که مهمون ویژه ایم دیگه بلیت برای چی میخوای. _ برای پدر جین هو میخوام ^ باشه حتما. پس فعلا. _ ممنونم " * خیلی ممنون بازم معذرت میخوام. _ اقا من از دستتون ناراحت نیستم. امیدوارم دوباره بتونید با جین هو رابطه خوبی داشته باشید. * امیدوارم اونم منو ببخشه. _ مطمئن باشید که اون اصلا از دستتون ناراحت نیست.
از زبان یونگی :
جین هو اومده بود خوابگاه . معلوم بود که خیلی خسته بود. جونگ کوک هنوز برنگشته بود . ما همگی دور میز تو اشپزخونه نشسته بودیم . داشتیم قهوه میخوردیم. جین داشت اشپزی میکرد. منتظر بودیم کوکی بیاد که ناهار بخوریم. + اجوشی منو فرستادن اینجا که پیش شما ناهار بخورم بعدش با هم بریم کنسرت. من تا الان داشتم تمرین میکردم. جونگ کوک کجاست ؟ جین : برای یکاری رفته بیرون . جی هوپ : دقت کردی از وقتی دبیو کردی با ما راحت حرف میزنی. " یکم خجالت کشید : راستش جین و نامجون تهدیدم کردن اگه بازم محترمانه حرف بزنم بی تی اس دیگه باهام حرف نمیزنه. جین : یااااا . نامجون : قرار شد بهشون نگی. " ما زدیم زیر خنده. در زدن. تهیونگ بلند شد و درو باز کرد. چند دقیقه بعد با کوک اومدن تو اشپزخونه. + سلام جونگ کوکا. _ سلام جین هو . خوش اومدی. + ممنون کجا بودین ؟ _ ااا.. رفته بودم پیش هیون مین ." جین : بیا بشین غذامونو بخوریم .+ الان میام کمک. من( یونگی) : نه تو اصلا از جات تکون نخور ،اگه ایندفعه پی دی نیم بفهمه مارو زنده نمیزاره .خودم کمک میکنم " خندید. با جین میزو چیدیم و رفتیم نشستیم. همگی شروع به خوردن کردیم. وسط غذا هیچکس حرفی نزد معلوم بود همه گشنشونه. مخصوصا جین هو. خیلی تند تند غذا میخورد انگار تا حالا غذا نخورده. حسابی سرش شلوغ بوده معلومه که گشنش میشه... بعد از غذا روی مبلا نشسته بودیم و جین هو داشت تلفنی کارای اخرشو با منیجرش هماهنگ میکرد. همینطور که حرف میزد دور مبلا راه میرفت . جیمین : اه دختر انقدر راه نرو سرم گیج رفت . " + باشه . حتما . چشم. مرسی. خدانگهدار. " قطع کرد. + ببخشید. " اومد و روبه رومون نشست. رنگش مثل گچ سفید شده بود دستاش داشت میلرزید. تهیونگ : باز چی شده. + هی..هیچی. کارای اخر مربوط به کنسرت رو هم هماهنگ کردیم. قبل از کنسرت خبرنگارا یه محاسبه باهام میکنن. الانم کم کم باید بریم که تا پنج ساعت دیگه اخرین تمرینمو بکنم و کارای گریمو این چیزا. نامجون : خب همه چیز که داره خوب پیش میره چرا انقدر نگرانی + اولین اجرامه بهم حق بدین استرس داشته باشم. میشه یکم از تجربتون بهم بگید. اولین کنسرتتون چطور بود چطوری خودتونو اروم کردید. اگه گند بزنم چی . اگه یه تیکه از رقص رو خراب کنم یا صدام بگیره. اگه کل اجرا خراب بشه چی. اگه اخراجم کنن چی . من : اوووه چقدر فکرای بد میکنی. مطمئنم که تو مثل توی تمیرن بهترینتو نشون میدی. جی هوپ : تو تمام مدت خیلی شدید تمرین کردی. معلومه که جواب تلاشاتو میگیری. جین : اگرم یکم خراب کنی هیچ اتفاقی نمیفته. برای خودم خیلی پیش اومده. جونگ کوک : ماهم خیلی سر کنسرتا سوتی دادیم. هیچ مشکلی پیش نمیاد. تو کاملا اماده ای. جیمین: ما بهت ایمان داریم. مطمئنیم که امشب میترکونی. تهیونگ : تو تایید مارو داری این میتونه کافی باشه. وقتی ما پشتتیم یعنی همه ارمیا هم پشتتن. نامجون : فقط کافیه به خودت اعتماد کنی. وقتی کنسرت شروع میشه مغزتو بزار کنار. چون اون فقط فکرای منفی میندازه تو سرت. اختیارتو به قلبت بده که با تمام وجودش دلش میخواد جلوی مردم بهترینشو به نمایش بزاره. + خیلی ممنون. حس میکنم اروم شدم. ممنون که همیشه ارومم میکنید. " لبخند شیرینی روی لبش بود. دیگه دستاش نمیلرزید. اون مارو داشت و ما اونو داشتیم. همیشه همدیگرو اروم میکردیم و هممون مطمئن بودیم که پشت هم هستیم. بهم کمک میکنیمو و باعث پیشرفت هم میشیم. این یعنی یه خانواده. محکم ، قوی ، پر از عشق و دوستی ، وصف ناپذیر ، ناگسستنی .
♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡
از زبان نامجون : ما تو جایی که مخصوص مهمونای ویژه بود نشسته بودیم. ظرفیت کنسرت پر پر شده بود. همه صندلیا پر بودن و همه کارای جین هو تموم شده بود. به زودی میومد روی استیج. فکر میکنم بیشتر کسایی که اومده بودن ارمی بودن. ما چند دقیقه پیش پشت صحنه بودیم. جین هو خیلی خوشگل شده بود و با کمک ما تونست استرسشو کمتر کنه. صدای موزیک اومد. همه جیغ کشیدن و جین هو وارد شد. یه پیرهن دخترونه خوشگل پوشیده بود . با اعتماد به نفس شروع کرد به خوندن و رقصیدن. همه براش دست میزدن. My lifesaver : ( الان جین هو داره اهنگ کره ایشو با ریتم میخونه. اما مثلا من متن اهنگو براتون مینویسم) : توی تاریکی غرق شده بودم... تنهای تنها...من داشتم غرق میشدم و شنا بلد نبودم...فقط بلد بودم گریه کنم...حصاری از زجر دور خودم کشیده بودم... تحملش هرروز برام سخت تر میشد...من محاصره شده بودم... توی کابوس خوفناکم گیر کرده بودم... زانوهام هرروز به زمین نزدیک تر میشد... داشتم زانو میزدم... امید های بیهوده... درد های شدید...سرزنش های بی پایان...گریه های بی صدا...کابوس های وحشتناک .زندگیم پر از تاریکی و تنهایی...فقط من بودم که میتونستم خودمو در اغوش بگیرم... اما روحم حتی منو هم از خودم دریغ کرده بود...بلند فریاد میزدم...کمک میخواستم...اما فرکانس من...با همه متفاوت بود...هیچکس صدای بلند منو نمیشنید...فریاد های در سکوتم رو نمیشنید... توی اون تاریکی بود که... تو منو پیدا کردی... تو...غریق نجات من... منو از عمیق ترین نقطه تاریکی نجات دادی...تو اشکامو پاک کردی...تو اون دیوار بزرگو شکستی...تو دستامو گرفتی... نزاشتی زانو بزنم...نزاشتی درد بکشم...بهم امید دادی...تنها کسم شدی... در اغوشم گرفتی...ازم دفاع کردی... بهم هدف دادی...تو صدای منو شنیدی...فرکانس صدات... مثل مال من بود... به سمتم دویدی... دقیقا زمانی که داشتم کابوس میدیدم...صدام کردی...زندگیم تغییر کرد... حالا اون زندگی پر از تاریکی... شده دنیایی پر از امید... پر از انرژی... پر از خنده... لبخند...دیگه کابوس نمیبینم... باعث شدی رویا ببینم...تو تنها دلیلی بودی که ... تونستم ادامه بدم... تلاش کنم...خودمو دوست داشته باشم... و دیوانه وار به سمت هدفم برم...و حالا... به اینجا رسیدم...با تو... دست در دست هم...کنار هم...تو تنها دلیلی بودی که...لبه پرتگاه ایستاده بودم... من دوباره خودم شدم.. تو...فرشته نجات من ... حالا میخوام مثل تو باشم ... میخوام به بقیه امید بدم ...میخوام با این اهنگ ازت تشکر کنم...ممنونم.
از زبان راوی : اعضا داشتن اشکاشون رو پاک میکردن. اولای اهنگ خیلی غمگین بود اما از وسطاش به بعد یهو شاد شد و همه روحیه گرفتن ... همه غمگین شده بودن که یهو ریتم اهنگ عوض شد و شاد شد و همه پر از هیجان شدن. جین هو اهنگای دیگه ش رو هم میخوند و میرقصید و اخراش اتیش بازی راه انداختن و همه مردم راضی بودن و برای جین هو جیغ میزدنو تشویقش میکردن. این همون چیزی بود که جین هو میخواست . اهنگ اخرش که تموم شد در حالی که داشت نفس نفس میکرد تعظیم کرد . بعد کمی اب خورد . میکروفونش رو برداشت و سلام کرد :
سلام به همگی... لی جین هو هستم. این اولین البوم من بود که براتون اجرا کردم. امیدوارم لذت برده باشید. خیلی ممنون که به اینجا اومدین. " خب همه کسایی که اونجا بودن میشناختنش اما ترجیح داد خودشو معرفی کنه.
دو ساعتی گزشته بود. اجرای جین هو تموم شده بود اما اون تازه میخواست با کسایی که اونجا هستن حرف بزنه .جین هو راه میرفت و به طرفدار هاش نگاه میکرد. گاهی چشمش به ادمای اشنا میفتاد. بنگتن . پی دی نیم. هیون مین .اقای پارک. مین هوا. اونا.. شین هیو و خالش.. اونجا بودن. اومده بودن سئول کنسرت جین هو و داشتن تشویقش میکردن .از سر ذوق یه اشک از چشمش چکید. دونه دونه به همه کسایی که اونجا بودن با لبخند نگاه میکرد. اما چشمش به یه نفر افتاد... فقط اون بود که ماسک زده بود. اون مرد با چشمایی که دقیقا مثل چشمای جین هو بود چرا ماسک زده بود ؟ چرا تا نگاه جین هو بهش افتاد سرشو انداخت پایین. جین هو سعی کرد فکرشو درگیر نکنه : دوست دارین ازم سوال بپرسید و من جواب بدم ؟؟؟ من تازه واردم و هنوز خیلیا چیزی راجبم نمیدونن. " همه دستاشونو اوردن بالا که ازش سوال بپرسن.
جین هو به یه دختر نوجوون توی ردیف اول که معلوم بود ازش کوچیک تره اشاره کرد . دختر خیلی بلند گفت : جین هو چه روزی به دنیا اومدی ؟ + ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۰. یکی دیگه پرسید : رنگ مورد علاقت چیه ؟ + من عاشق رنگ بنفشم. " اونهایی که ردیف های اول بودن و صداشون بهتر شنیده میشد همش سوال میپرسیدن :_ عاشق شدی ؟ + هنوز نه. ' فصل مورد علاقت چیه + بهار. " طرفدار کدوم ایدول هستی ؟ + من ارمی هستم. ؛ هردو از یه کمپانی هستید . رابطت باهاشون نزدیکه + بله خیلی زیاد. ! ممکنه باهاشون قرار بزاری ؟+ نه اونا مثل برادرای بزرگم هستن. @ قدت چنده ؟ + ۱۷۰ سانت. # هدفت برای اینده چیه ؟ + دوست دارم به همه کمک کنم و خیلیا دوستم داشته باشن . $ خواهر یا برادر داری ؟ + یه خواهر کوچیک تر که خیلی دوستش دارم. ٪ غذای مورد علاقت چیه ؟ + خورشت توفو. ^ اولین اهنگت رو خودت نوشتی ؟؟ + همه اهنگامو همیشه خودم مینویسم. اما گاهی وقتا اطرافیانم کمک میکنن . * دوست داری با چه کسی همکاری داشته باشی ؟ + دوست دارم در اینده یه اهنگ با گروه بی تی اس بخونم .& اهنگ اولت برای کی بود ؟ برای فرد خاصی بود ؟ + برای اعضای بی تی اس این اهنگو خوندم . همش راست بود. با خوندن این اهنگ میخواستم از اینکه بهم کمک کردن خوشحال باشن . " اعضا لبخند دلنشینی زدند. یونگی بلند جین هو رو صدا زد و ازش خواست میکروفونش رو بهش بده. جین هو میکروفون رو سمت یونگی انداخت. اون گرفتش و گفتش : کیا اینجا ارمی هستن ؟؟ " تقریبا همه جیغ کشیدن . جیمین که کنار دست یونگی نشسته بود میکرفون رو ازش گرفت و گفت : یاا. برای دیدن ما اومدید اینجا یا اجرای جین هو . همه گفتن : هردو." اعضا و جین هو خندیدن. نامجون میکروفون رو دستش گرفت و بلند شد و ایستاد. : ما جین هو رو خیلی خوب میشناسیم. اون خیلی سختی کشید و خیلی تلاش کرد تا به اینجا برسه. پس لطفا همیشه دوستش داشته باشید . اون یه اجرای عالی و بی نقص برامون داشت پس بیاین همگی تشویقش بکنیم... طولی نگذشت که همه ی فضای کنسرت با صدای طرفدارا پر شده بود : لی جین هو. لی جین هو. لی جین هو. " اونا داشتن اسمشو صدا میکردن...جین هو که ذوق کرده بود.. نتونست جلوی خودشو بگیره و اشک شوق میریخت و میخندید. اون به همه طرفداراش تعظیم کاملی کرد و همون موقع کاغذهای رنگی خوشگل منفجر شدن و انگار که از اسمون میباریدن . اون لحظه با تمام وجود حس میکرد مادرش داره نگاهش میکنه .اما هنوز یه ارزو داشت ...
کنسرت تموم شده بود. جین هو توی اتاق گریم نشسته بود و داشت اب میخورد. با خاله و خواهرش صحبت کرده بود و اونا به خونه ای که کمپانی برای جین هو خریده بود به عنوان مهمان رفته بودن . بی تی اس هم توی اتاق گریم بود. پی دی نیم رفته بود. و اونا هم کم کم داشتن جمع میکردن که برن. یکی از بادیگارد ها وارد اتاق شد و گفت : خانم لی یه مرد بیرون توی محوطه وایساده و خیلی اسرار داره شما رو ببینه. + چی ؟ کی هست ؟ _ یه مرد میان ساله میگه اسمش لی سوک وونه ." جین هو رنگش پرید. اعضا : نگران نباش. برو ببین چی شده." جین هو بلند شد و اروم راه افتاد و بادیگارد هم پشت سرش رفت.. وقتی به محوطه رسیدند جین هو پشت سر مردی که پشتش بهش بود ایستاد. مرد برگشت بهش نگاه کرد . از لباساش و ماسکی که توی دستش بود معلوم بود اون مردی که توی کنسرت بهش مشکوک شده بود واقعا پدرش بوده. پدرش اومده بود کنسرتشو ببینه. جین هو بغض کرده بود ولی جلوی اشکاشو گرفت. با صورتی رنگ پریده و دست هایی که داشت میلرزید رو به بادیگارد کرد و گفت : شما میتونید برید. " رفت . جین هو برگشت رو به پدرش و سرش رو انداخت پایین. جرئت نداشت سرشو بیاره بالا و دوباره اون چشمای سرد رو ببینه. هیچ کدوم حرفی نمیزدن. کم کم از سر کنجکاوی سرشو اورد بالا و با صحنه عجیبی مواجه شد. اون چشما. به نظر دیگه سرد نمیومد. انگار گرمای خاصی توشون دیده میشد. پدرش در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود دستشو اورد بالا و نزدیک به جین هو کرد. جین هو با فکر اینکه میخواد بهش سیلی بزنه ترسید. چشماشو بست و بهم فشار داد. اما برخلاف تصورش دستای پدرش خیلی اروم صورتشو نوازش کرد. جین هو با چشمای گرد شده بهش نگاه کرد و با لبخند پدرش مواجه شد :× اجرات خیلی خوب بود. دلم برات تنگ شده بود. + ب با.با م.من من × لطفا منو ببخش + چ.چی ؟ ای نا اینا ی.یعنی چی ×( درحالی که اشک میریخت ) چطور تونستم با فندق کوچولوم اینطور رفتار کنم . ( وقتی جین هو بچه بود مادر و پدرش بهش میگفتن فندق کوچولو ) جین هو اشکاش جاری شد. پدرش بغلش کرد. + بابا منو بخشیدی ؟ × کار اشتباهی نکردی+ چرا بابا من باعث.. × نه نه. تو باعثش نشدی. تقصیر تو نبود. تحت فشار بودم نمیفهمیدم چی میگفتم. تو مقصر نیستی. مادرت هم از دستت ناراحت نیست. + یعنی میتونم خودمو ببخشم ؟ × لطفا خودتو ببخش چون کار اشتباهی نکردی. لطفا منو ببخش که باعث شدم زجر بکشی. + نه بابا من هیج وقت از دستتون ناراحت نبودم و ناراحت نیستم. × منو ببخش .دوستت دارم جین هو. بهت افتخار میکنم. خوشحالم که ایدول شدی . خوشحالم که به ارزوت رسیدی. تو خیلی چیزا رو یاد گرفتی و قوی تر شدی. ازت ممنونم که دووم اوردی . خیلی دوستت دارم. + منم دوست دارم بابا . اون موقع که همه داشتن اسممو صدا میکردن... تنها ارزوم این بود که منو ببخشیدو دوباره دوستم داشته باشین. خیلی ممنونم بابا." دوتایی توی بغل هم داشتن گریه میکردن . ÷ ااا بسه دیگه شما الان باید خوشحال باشید."
از بغل هم اومدن بیرون و شین هیو رو دیدن که پشتش اعضای بنگتن وایساده بودن. + شین هیو. مگه پیش خاله نبودی ؟؟ ÷ نه خاله گفتش با تو برگردم خودش رفت . بابایی ." پرید بغل باباش و پدرش بلندش کرد. تهیونگ : چرا نگفتی خواهرت انقدر کیوته. کلی با هم بازی کردیم" جین هو لبخند زد. اعضای بی تی اس رو به پدر جین هو تعظیم کردند و خودشون رو معرفی کردن. پدر جین هو متقابلا بخاطر اینکه از دخترش مواظبت کردن تشکر کرد . جین : خب بیاین بریم. + کجا ؟ جی هوپ : یه جای خاص . جیمین : یه سوپرایزه بیاین بریم دیگه."
خانواده لی با پسرا سوار دوتا ماشین شدن و حرکت کردند. وقتی رسیدند همگی پیاده شدن. هیچ ماشین و ادمی اونجا نبود. البته بخاطر بی تی اس خالیش کرده بودن . جین هو با شوق دوید اونجا و از بقیه دور شد. با ذوق فریاد زد : اخ جوون. پل بانپو. (همچین جایی واقعا تو سئول هست ) جین هو رفت کنار و به فواره های رنگی نگاه کرد. بقیه با لبخند جلو رفتند. شین هیو هنوز تو بغل پدرش بود. همون موقع اهنگ magic shop پخش شد. جین هو با اشتیاق فریاد زد : این بهترین سوپرایز عمرمه مرسی × از همتون ممنونم که هوای جین هو رو دارید. شین هیو : اخرین بار خانوادگی چهار سال پیش اومدیم اینجا. کوکی : کاری نکردیم که . یونگی : اینجا خیلی ارامش بخشه. نامجون : جین هو اوردیمت اینجا که خستگیت در بره. تهیونگ : البته پی دی نیم از قبل برنامه ریزی کرده بود. جین : اما اینکه بیاریمت اینجا رو من پیشنهاد دادم. جیمین : نه خیر پیشنهاد همه بود . جی هوپ : ول کنید مهم اینه که همه کنار هم هستیم. + میشه... همو بغل کنیم ؟ اعضا : معلومه که میشه ." جین هو و اعضا با هم همدیگرو بغل کردن و جین هو بیشتر از همیشه ذوق کرد و اعضا خیلی خوشحال بودن که جین هو دیگه باهاشون معذب نیست # ولی مثل اینکه منو فراموش کردید. " همه برگشتن سمت صدا. هیون مین بود. جین هو با لبخند به سمت هیون مین رفت + سلام هیون مین. خیلی خوشحالم اینجایی. # سلام جین هو . کنسرتت عالی بود. + ممنون. # اقای لی . میشه منم دخترتون رو بغل کنم ؟ اخه ما دوستای صمیمی هستیم. × ایرادی نداره + از خودم باید اجازه بگیری. # اجازه نمیدی ؟ + (خندید ) چرا ." اونا هم همو بغل کردن .نامی : هی داداش بیا پیش ما " هیون مین رفت و اعضا رو بغل کرد و با پدر جین هو احوال پرسی کرد. & وای سلام بی تی اس . سلام جین هو . سلام شین هیو و عمو . سلام اقای هیون مین . میشه عکس بگیریم ؟؟ " مین هوا بود. همه زدن زیر خنده. مین هوا قبلا هم توی کنسرت و فن ساین بی تی اس رو دیده بود. جلو رفت و با همشون دست داد و سلام و احوال پرسی کرد. به هیون مین رسید. دستشو برد جلو : سلام اقای هیون مین . توی اخبار شمارو دیده بودم. از دیدنتون خوشبختم. # سلام. شما هم باید مین هوا باشید. تعریفتونو از جین هو شنیدم." با هم دست دادن. & سلام عمو . سلام شین هیو خیلی دلم براتون تنگ شده بود. × سلام مین هوا. خیلی وقته ندیدمت. بابت چیزی که قبلا بین تو و جین هو پیش اومد متاسفم . * سلام اونی مین هوا. & اشکال نداره عمو. " مین هوا شین هیو رو بغل کرد و هرسه لبخند زدند. مین هوا موبایلشو دراورد و یه سلفی دست جمعی گرفتن .
همگی توی یه ردیف کنار هم ایستادن . مین هوا کنار پدر جین هو و شین هیو. کنارش جین هو. کنار جین هو تهیونگ و به ترتیب یونگی . هیون مین . جیمین . جین . جونگ کوک . جی هوپ و نامجون . به فواره ها نگاه کردند و به موسیقی گوش دادن. جین هو به چپ و راستش نگاه کرد. عزیز ترین و مهم ترین افراد زندگیش رو دید. احساس ارامش کرد. لبخندی زد . شاید این اولین بار توی این سه سال بود که از ته قلب احساس خوشبختی کرد. اولین بار بود که هیچ نگرانی نداشت. برای اولین بار بعد از این همه کابوس ، لبخندش بخاطر شادی بود که از ته ته قلبش ریشه گرفته بود. از اول تا الان رو به یاد اورد. همه کابوس ها با یه اخم شروع شد ولی با یه لبخند به پایان رسید. اون زمان که تهیونگ به مغازه اومده بود. اون فقط یه کارگر بود. اما تهیونگ اونقدر مهربون بود که بردش تا اعضا رو ببینه. اون زمانای که جیمین دستشو میگرفت و ارومش میکرد. اولین جمله ی ارامش بخشی که بهش گفت این بود که پسرا هرروز میان و بهش سر میزنن. جین هو فقط یه غریبه بود اما نامجون فرشته ای بود که اونو به خوابگاه هفتا فرشته برد. جین هو مهارت خوندنش از پسرا خیلی پایین تر بود اما یونگی کسی بود که از ته دلش بهش گفت صداش شبیه فرشته هاست . جین هو کسی بود که قرص ارامش بخش میخورد اما جی هوپ بهش یاد داد هروقت کابوس ببینه و درد داشته باشه چیزایی بهتر از قرص هست که ارومش میکنه. مثل هفت تا فرشته نجات که با خوندن ارومش میکردن. جین هو از نظر خودش بی لیاقت و بی ارزش بود . اما جونگ کوک بود که ازش دفاع کرد و بهش فهموند ارزشش در حدی بالاست که کوکی حاضره بخاطرش زخمی بشه . جین هو فقط یه کاراموز بود. اما جین براش بهترین غذاهارو پخت. جین رفت توی اون انبار تا جونشو نجات بده.جین هو توی عمیق ترین نقطه ی تاریکی بود که بی تی اس نجاتش داد. و بعد از اون همه درد و عذاب به اینجا رسید. به ارزوش رسید. بی تی اس جین هو رو به هدفش رسوند. دیگه هیچ ارزویی نداشت . برای اولین بار بعد از سه سال. حس کرد خودشو بخشیده . حس کرد مادرش کنارشه و داره بهش افتخار میکنه . زیر لب گفت : بخاطر همه چی ازتون ممنونم .
پایان پارت اخر داستان کابوس و رویا🥺🥺🤧🤧 از همتون ممنونم که تا اخر این داستان منو همراهی کردید و با نظراتتون بهم انرژی دادید. راستی عکسی که میبینید عکس جین هو و هیون مین و بی تی اس هستش . خیلی داستان ها بهتر از مال منه اما خیلیا از داستانم خوششون اومد از همگی ممنون. امیدوارم از این پارت هم خوشتون اومده باشه. ببخشید اگه بعضی جاهاش رو خوشتون نیومده یا بد نوشتم. یا اگر کامنتی گزاشتید و خوب جواب ندادم یا اصلا حواسم نبوده و جواب ندادم. کلا خوبی و بدی دیدید حلال کنید🥺🥺💜💜🌸🌺🌺 امیدوارم در حدی خوب باشه که به بقیه معرفیش کنید. تو کامنتا نظرتون رو راجب به داستان بگید و بگید به نظرتون از پارت اول تا الان توی نوشتن پیشرفت داشتم ؟ از ۱ تا ۲۰ به داستانم چند میدید ؟
به زودی یه داستان میزارم به اسم (پیدا و ناپیدا . بی تی اس ) امیدوارم از اون هم خوشتون بیاد و حمایتش کنید. این داستان هم غمگینه و عاشقانه نیست ولی بیشتر درمورد یکی از اعضا هستش. این داستان قبل از کابوس و رویا به ذهنم رسید و به نظر خودم دوستش خواهید داشت.
خب خیلی خیلی ممنون اجیا. خداحافظ 🥺🥺💜💜🌸🌸🌺🌺🥰🥰🤗🤗🍁🍁❄❄🍭🍭🥳🥳🎉🎉🤩🤩🙃🙂🙃🙂🙃🙂🙃🙂🙃🙂🙃🙂
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
73 لایک
عالییی🤟🏻💜
سلام دوسته عزیز
داستانت عالیی بود 🙃🍡
میگم من یه ایده قشنگ برای ادامه داستانت یا به اصطلاحی فصل دومش دارم
اگر اجازه بدن تو اکانتم فصل دومش رو بزارم
فقط :
قلبش میگم فصل اول در اکانت f.army
هست و فصل دوم در اکانت خودم
میشه اینکارو انجام بدم؟؟
سلام عزیزم.
ممنونم ازت💜🫂
نه لطفا اینکارو انجام نده. ممنونم🫂💜
گلم 😐؟؟
نمیخوای جواب بدی 1 هفته شده ها 😐💔💃
اا چه جوابی بدم؟؟ تا جایی که دیدم کامنتم منتشر شده توش گفتم لطفا اینکارو انجام نده ؟؟ دقیقا یک هفته پیش گفتم..
همه افسردگی بعد از سریال میگیرن ما افسردگی بعد از زمان😂😂😂😂رمانت عالیخهههههخهخخ
خیلییییییی خوب بوددد
من تو کل عمرم داستانی به این خوبی نخونده بودم
یه چیزی فراتر از بی نظیر بود
واییییی چرا انقدر احساساتی شدم خیلی خوب بود 😭😭 هقققق
عالی بود 💟
بهترین بود ❣
اولین داستانی بود که بهم آرامش داد ، خیلی ممنون از داستانت .
💜💜
سلام، به رمان های منم سر بزنید ممنون میشم😘
سلام اجی داستانت خیلییییییییییییی عالییییییییییییییی بود واقعا ارزش این همه صبر و داشت ولی هی کاش عاشقانه اش میکردی بازم خوب بود از ۲۰ بهت ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰میدم خیلی خوب مینویسی افرین❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مرسییییییییییی اجیییییییییی. خوشحالم خوشت اومده😂💜. اخرش رو باز گزاشتم دیگه 😉💜 ممنون که حمایت کردی😍💜
خیلی خیلی عالی نوشتی من که واقعا خوشم اومد اگر میشه مثلا فصل۲ هم بزار خیلی باحال میشه که ادامش بدی ولی من که خیلی خوشم اومد😁🥺💜مرسی آجی جون😅💜
ممنون اجی جونم خوشحالم خوشت اومده🤗🤗💜💜 سعی میکنم فصل دو هم بزارم ولی الان هیچی تو ذهنم نیس🥺🌸💜