
داستان / فیک " نقاب عشق...:) " ᵖ¹

اون پسره خیلی خوب بود خیلی جذاب و خوش اخلاق بود ، با این که دانش اموز جدید بود اما بین بچه ها محبوب بود ! بهش حسودیم میشد چرا من انقد محبوب نبود ؟! اومده بود تو اکیپمونو و همش راجب گربش حرف میزد و چه دختر چه پسر جذبش میشدن وقتی میومد سعی میکردم پیشش نباشم چون حوصله شلوغی و محبوبیت و بحث های تکراری رو نداشتم ؛ چندش هی سعی میکرد بهم نزدیک بشه و من نمیزاشتم. میدونم پسر جذابیه اما جذاب تر از اون نک/بت هم پیدا میشد...!

ویو آرمین : هه ! انتظار کمتریم نداشتم با این که بچه جدید بودم محبوب بودم ولی یه چیزی برام عجیب بود اون دختره که موهاشو خرگوشی بسته بود جذبم نمیشد . ازش خوشم اومد با این که دختر جذابی بود اما هیچکس پیشش نبود پس رفتم پیشش تا من اولین دوستش بشم اما بهم پا نمیداد بخاطر همین بیشتر بهش جذب میشدم ! میدونم عجیبه اما بعضی وقتا که سرکلاس بودیم عجیب بهش جذب میشدم..

انگار ، انگار یجورایی منو هیبنوتیزم کرده بود . همش به خودم میگفتم : بهش نگاه نکن رو درست تمرکز کن اح/مق تو باید برترین نمه رو بیاری ! این حرفا یکم تعصیر میکرد اما بازم کامل جواب نمیداد.. ویو یوجی : اخه چرا باید کنار این اح/مق بشینم ! دیوونه هی بهم خیره میشه ، خدا کنه بهاطر نگاهش صورتم سرخ نشه چون خیلی زشت میشم..! تو این فکرا بودم که آرمین گفت : ام یوجی صورتت سرخ شده عااا :) صورتمو گرفتم و گفتم : عع خودتم سرخ شدی ! و رومو برگردوندم روی کاغذ نوشتم " بیا دیگه بهم نگاه نکنیم من وقتی صورتم سرخ میشه زشت میشم " و برگو بهش دادم

کاغذو خوند و گفت ( نوشت ) : الف..سعی میکنم ولی بدون موفق نمیشم. ب...خیلیم ناز میشی ک...شعر نگو پ... چرا ازم دوری میکنی :"{ روی برگه نوشتم : اقا معلم ، الف ... باید بتونی ب...نمیشم چرت نگو ! پ..چون دورت پره دختره و به پسرایی که اینجورین نمیشه تو رابطه اعتماد کرد ناراحت نشو ولی اگ دختر دورت نبود منم... جواب داد : دوست دارم اصن نگا کنم دو ناز میشی سه اگ دخترارو دک کنم چی ؟ نوشتم : الان نمیشه حرف زد زنگ ک خورد بی سر و صدا بیا بالا پشت بوم. . شروع کردم به تمرکز کردن روی درس.چند مین / دقیقه بعد... زنگ خورد

و دوییدم طرف بالا پشت بوم و منتظر موندم تا ارمینم بیاد دوساعت بود منتظر بودم که یهو اقا سر رسیدن. نفس نفس میزد و میدویید طرفم وقتی رسید بهم حالت این که انقد دوییده بود دستشو روی زانوهاش گذاشته بود و خم شده بود و نفس نفس میزد..خیلی بامزه شده بود صورتش کامل سرخ شده بود و یک دستشو اورده بود بالا به علامت این ک صبر کنم ریز ریز خندیدم و اونم بعد چن دقیقه اوکی شد و

دستشو از روی زانوش برداشت و گفت " ببخشید دیر کردم بچه ها دورم جمع شده بودن " گفتم : اشکال نداره . با ناز و عشوه گفت " خیلی ناز میشی وقتی صورتت سرخ میشه :) " و موهام که اومده بود رو صورتم و کنار زد و گذاشت پشت گوشم . با این کارش بیشتر صورتم سرخ شد بدنم سست شده بود و اونم از این فرصت استفاده کرد و جلو اومد عقب عقب میرفتم تا رسیدم به دیوار لب پشت بوم رسید کمرمو گرفت که یهو...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اممممم حتما جواب بدین + 18 هش کنم یا ساده جلو بریم ؟
چالش : چه موضوعی برای داستان / فیک میپسندین ؟
ج.چ.خ : عاشقانه فانتزی
بالاخره ی داستان خوب تو تستچی پیدا شد😍😍
مرسیییییی خیلی لطف داری .... :)))
ج چ : حتمااااااااا صحنه بزار حیحیحححح ژانر مدرسه ای عاشقانه خوبععع
چشممم
پارت بعدییی( اولین فیکی که تو تستچی خوندم)
حیح :) پنجشنبه شب خوبه ؟
گذاشتن پارت بعدی؟
آره خوبه تنک کیوتی
اری .. حیح ملسی هانی..
الان پنج شنبه شبهههه بزار پارت بعدووو
عاا ببخشید ب جریمم عمل میکنم امروز پارت دیگه عم گذاشته میشه ساعت 5 منتظر پارت بعدی باشین :))
عاالللللللللیه
عاشق این جور داستاناممممم
پارت بعدی رو بده تا نکشتمتتتت
واوو مرسیییییییییی چش پارت دیگ رو هم تا همین هفته میدم فکرشو نمیکردم
عالیعهه
حیح :)) مرسی هانییی 3>>