یازدهمین پارت داستانم
یکی از مرد ها سریع به سمت من امد
دستانم رو بست و مرا هول داد ساسکه گفت :« هی مردک توی حد خودت بمون » مرد گفت :« تو دیگه چی میگی جوجه کوچولو؟ » دستانم خونی شده بود ولی نمیتوانستم کاری کنم ساسکه درگیر مرد شده بود ولی دو مرد دیگر در پشتش امدند و او را محاصره کردند داد زدم :« ساسکه پشتت » ساسکه پشتش را نگاه کرد و با دو نفر رو به رو شد
سعی کردم دستانم را باز کنم ولی نشد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
خب منم همینو میگممم دیگههههه
پارت 12 رو پست کردم خخخخ
چقد من خوبم
خانمی که میگی یه دفعه ایییی
نخیرررر عزیز مننن
اینجوری رمانتیک ترهههه باید اوللل اعتراففف کنهههه
با نام و یاد خدا شروع میکنیم😑
پارت 12 همین امشب باید بیادددددددددد
بهت استراحت نمیدیم
بابا این 5 امین پارت امروزه😂😂😂😂😂
خب ما شیشمیشم میخواییم
حالا میزاری یا نه 😂
پارت 12 رو فردا صبح میدم😊 چقد نویسنده خوبی ام :)))
یه کم دیگه عاشقانه تر و طولانی ترررررررر
عی بابا😂😂
برا کدومش میگی ای بابا ها😁
پس بگین ساسکه، یه دفعه ای ساکورا رو .... یا قبلش اعتراف کنه؟ :|
یه دفعه ایییییییییییییی
میبینم همه اهل دلن😂😂😂🤦♀️
خخخخخخخ