
پارت جدید تقدیم نگاه تون ممنون از حمایت شما❤️❤️

(شما تا حالا چهره ی تیناروندید بودیم فقط موهاشو دیده بود این عکس تیناهست) از زبان تینا=رفتم صورتمو شستم و به پایین رفتم فلور پدر و مادر دور میز نشسته بودند از زبان ساولی=بشین ما تصمیم گرفتیم بهت اجازه بدیم با دراکو دوست باشی پدرش ازم عذرخواهی کرد و گفت پسرش از وقتی گفتم نزدیک هم نشین همش ناراحت و تو فردا به جشن تولد دراکو می ری از زبان تینا=پدر خیلی ممنونم بعد از شام رفتم داخل اتاقم و فلور هم برای حرف زدن آمد خوب فلور چی می خوای بگی از زبان فلور=خوب شنیدم پدر گفت داخل ایستگاه قطار دراکو تو را ب.و.س.ی.د.ه درست 🤣🤣🤣از زبان تینا=عه قرار نبود درباره این موضوع حرف نزنیم خوب حواسش نبود (تو گفتی ما هم باور کردیم) فلور گفت که حواسش نبود وبدجور زد زیر خنده🤣🤣🤣من بالشتم را پرت کردم بهش و کلی خندیدیم😂😂 {پرش زمان به هاگوراتز} دامبلدور حرف زد و فرستادمون به خوابگاه و وارد اتاق شدم بی اختیار دراکو را ب.غ.ل کردم و گفتم خیلی برام دیر گذشت و اونم گفت برای منم و بعد از هم جدا و کلی حرف زدیم انگار که چند روز پیش داخل تولد دراکو نبودم و بعد گفتم دراکوخستم دیگه من می خوابم و روی تختم خوابم برد

فردا/تینا تینا بیدار شو دیر شد از زبان تینا=ای وای دیر شد چرا زود تر بیدارم نکردی دراکو گفت من از یک ساعت پیش دارم صدات میکنم توی خواب آلو بیدار نشدی حالا سریع باش و لباساتو بپوش دراکو رفت بیرون و من لباسامو پوشیدم و بعد با عجله به سمت دراکو رفتم عجله کن بدو و ما به سرعت به کلاس پروفسور مک گوناگال پروفسور گفت خانم دلاکور و آقای مالفوی شما به دلیل دیر آمدن باید بیرون از کلاس منتظر بمانید 😳😳😳از زبان تینا=پروفسور لطفاً این بارو ببخشید دیگه تکرار نمیشه پروفسور گفت این بار بخاطر شما می بخشم بشینید و گفت هرکس راصدامیزنم بیاد اینجا برای تغییر شکل......... بعد از کلاس پروفسور به طرف سرسرا رفتم چون خیلی گرسنم بود و بعد غذا خوردم و به طرف
سالن اجتماعات اسلایترین حرکت کردم نشستم روی کاناپه ی سبز رنگی که روبه روی شومینه بود بعداز چند دقیقه سالن اجتماعات پراز سروصدا شد همه دور سالن به صورت حلقه مانند نشست بودن من هم به سمت جنیفر رفتم و گفت چرا همه دور هم نشستن گفت قراره جرعت تحقیق بازی کنند عالی منم میایم کرپ وگویل هم به همراه دراکو آمدن بازی بطری را چرخوندن و دراکو باید از من سوال می پرسید
برید بعدی چالش داریم ببخشید بد جا تمام شد🤣🤣 آخه ک.ر.م دارم دوستان بقیش برای بعد برای ناظر=ناظر جون رد نکن داستان هیچی هم نداره سری انتشار کن دوستان منتظر هستند شخصی نکن که بتواند بخواندن ممنون💚💙❤️💚💙❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خبر خوش برای کسانی که منتظر هستند پارت جدید داره تمام و منتشرمیشه
ج.چ: می پرسه دوستم داری یا نه
البته فکر کنم
کثافتتتتتتت عوضیییییییی
مگه کرممممم دارییییییییی
چرا جاهای حساس پارت و تموم میکنیییی
جان من بزار خواهرم ، بزارررررررررررر
تا پارت جدید و نگیریم
از پا نمی شینیم
منتظر بمونید دارم درباره اخرپارت بعد فکر می کنم ❤️🤣😉
تنکیوووووو هانییییییی 😍😍😍
عالییییی
پارت بعد
ج چ:شاید بپرسه کی رو بیشتر همه دوستداری؟
شاید امروز بزارم چون پارت بعد هم نوشتم😉😉
باید بزاری😎🍫🔥
واییی خیلی کثافتیی
نمیتون تا پارت بعدی صبر کنم.
ج. چ: من چیزای خوبی به ذهنم نمیرسه🤣 اصلا جرئت یا حقیقت؟
عوم،درخواست ا. ز. د. و. ا. ج برای اینده شون😆😁
هنوز به اونجا نرسیده ولی شاید🤣🤣🤣🤣
اووووو جالب شد😂
تقدیم نگاه تون