
لذت ببرید اما دیگه پارت نمیدم تا 30تا دنبال کننده برسیم چون زحمت کشیده میشه باید دنبال 30تا بشه
از زبان پانسی=تازه متوجه شدم دیشب چه چیزی رو قبول کردم گ.و.ح خوردم😳 خوب باشی دلیل نمیشه دراکو می خواد با من هم اتاقی باشه من خوشم از جنیفر نمیاد عجله کن وسایلتو جابه جا کن می خوام برم پیشه دراکو از زبان دراکو=ولی من نمی خواهم با تو هم اتاقی باشم دیگه خیلی پررو شدی پانسی از زبان تینا=جواب تو گرفتی حالا گ.م.ش.و برو دیگه هم چشمم به چشت نخوره وگرنه من میدونم و تو 😂😂😂از زبان پانسی=من به دستت میارم مالفوی سبر کن و بعد این حرف دویدم در اتاق و گریه کردم😭😭 از زبان دراکو=بعد از مدت ها تونستم بهش یاد بدم آنقدر به پرو پای من نپیچه البته با کمک تو ممنون لاو❤️مود تینا بعد از شنید حرف دراکو=😁 از زبان تینا=حالا بی حساب شدیم فقط به خاطر دیشب جوابشو دادم نه برای چیز دیگه(تو گفتی ما هم باور کردیم)🤣🤣آنقدر بهم با دراکو خوش می گذشت که متوجه زمان نشدم حالا باید برای کریسمس به خانه می رفتیم
از زبان تینا=پدرم بابت دوست شدنم با دراکو حتما خوشحال میشه چون گفت که دوستی من با اونو در کارش تاثیر داره اما از این ناراحتم که ی چند روز نمیتونم دراکو رو ببینم رفتم به طرف دراکو از زبان دراکو=تینا آمد سمت من منم به طرفش حرکت کردم از زبان تینا=ی چیزی میگم اما برداشت های الکی نکن دلم برات تنگ میشه به عنوان ی دوست (از زبان نویسنده=اما دراکو ی برداشت دیگه کرد یعنی باید بکنه بخواد نخواد دست منه😂😂) {پرش زمان به ایستگاه قطار} از زبان تینا=خوب سال خوبی داشته باشید این کادو برای توئه دراکو هم تبریک گفت و کادوی خودش داد به من و به آرمی گونه ی من را ب.و.س.ی.د و خداحافظ کرد من رفتم بیشه پدرو مادرم و آقای مالفوی به همراه خانم مالفوی و دراکو آمد پیش ما انگار دعوا کرده بودند وپدرم زیادی سرد رفتار کرد از زبان لوسیوس=انگار پسرم دل دخترشما رو برده
از زبان ساولی=نه فقط پسر شما دیگه حق نداره اون کارو بکنه و از این به بعد نه من با لوسیوس دوستم نه دخترم با دراکو از زبان تینا=من نمیدونم چرا پدرم این رفتارو کرد سوار ماشین شدیم از زبان ساولی=(با داد)دیگه نزدیک اون پسره نبینمت هرچی گفتم فراموش کن من از دامبلدور می خوام اتاقتون از هم جدا کنه از زبان تینا=آخه بابا من پدرم گفت آخه هم نداریم فهمیدی اگه نزدیک اون پسر ببینمت از هاگوراتز میارمت بیرون وقتی رسیدیم خونه رفتم داخل اتاقم و شروع به گریه کردم آنقدر که خوابم برد فرداش که بیدار شدم سال نو بود و ی نامه دیدم از طرف دراکو (سلام تینا ی عزیزم سه روز دیگه تولد منه بی صبرانه منتظرم ببینمت😃😃😃) وقتی نامه رو خوندم چشمانم پر از اشک شد و ی نامه نوشتم پدرم اجازه نمیدهد که من بیام واقعان متاسفم 😭😭پدرم در زد وگفت بیا پایین کارت داریم ی تصمیمی منو مادرت گرفتیم
دوستان بقیش برای بعد برای ناظر=ناظر جون رد نکن داستان هیچی هم نداره سری انتشار کن دوستان منتظر هستند شخصی نکن که بتواند بخواندن ممنون💚💙❤️💚💙❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگر پستای با موضوع کیپاپ میخوای حتما به اکانتم سر بزن<★
نمونههاییازپستام:
-روحکمپانیاسام؟!
-شغلهاییبرایکیپاپرا!
-معایبومزایاکمپانیها
البتهاکانتمنفقطبرایکیپاپرانیست.پستایقشنگ دیگهایمبرایکرهلاورادارم!<🍙
خوشحالمیشمبهاکمسربزنینوازپستامحمایتکنین
وتایککاشدنمبکمیدم!
ادمینجاناگناراحتشدیمیتونیپاککنی
پینشم؟))🌷
خبر خوش امروز پارت جدید داریم
پارت رفت برای انتشار منتظر باشید😉😉
سلام من ارتین داداش کاربرHanaهستم ممنون میشم دنبالم کنید 😃😃😃ادمین پین شه؟
پارتتتت بعدیییی😁
زود همین الان
الان
زود باش
بدو
همین الان
امشب چون حمایت شدم پارت بعد میدم
عالیییی
تروخدا پارت بعدی رو بزار
پارت بعد عالی بود💜💜:)))
ممنون:)
تا 30دنبال کننده نداشت باشیم پارت بعد را برای منتشر نمیدم هر وقت 30دنبال داشته باشم 5پارت را هم زمان برای انتشار میدم
اها اوکی دنبالت کردم:))) 😉
حالا شایدم کم تر 30تا تخفیف میدم 🤣🤣🤣
اره 30 تا زیاده خدایی🤣
واییییییییییی ، چقدر خوبه داستانت
ممنون بابت کامنت های قشنگتون با لایک دنبال و کامنت بهم انرژی بدین تا دستان را قشنگ تر بنویسم
خواهش عشقم